بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دعبل و زلفا | صفحه ۳۰ | طاقچه
کتاب دعبل و زلفا اثر مظفر  سالاری

بریده‌هایی از کتاب دعبل و زلفا

نویسنده:مظفر سالاری
انتشارات:به نشر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۳۱۳ رأی
۴٫۸
(۳۱۳)
فرض کن من چوبهٔ دارم را به دوش کشیده‌ام تا ببینم کجا برپایش می‌کنند و مرا بر آن می‌آویزند. آن‌وقت تو مرا از مأموران مخفی می‌ترسانی! شجاعتِ حق‌گویی نداریم که گرفتار سلطهٔ باطل شده‌ایم. - من که جرأت نمی‌کنم در سرداب یا پستوی خانه هم این‌گونه بی‌پروا سخن بگویم. - تا دقیقه‌ای دیگر از هم جدا می‌شویم. این را به یادگار از من داشته باش: زبانی که به حق نچرخد، به درد همان لقمه در دهان چرخاندن می‌خورد و بس!
مرا به نام مادرم بخوان

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۳۲ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۳۲ صفحه

صفحه قبل۱
...
۲۹
۳۰
صفحه بعد