بریدههایی از کتاب دعبل و زلفا
۴٫۸
(۳۲۱)
«رزقی که برایم مقدر شده است به من خواهد رسید».
kh.A
شجاعتِ حقگویی نداریم که گرفتار سلطهٔ باطل شدهایم.
Mamadali Foruzandeh
زبانی که به حق نچرخد، به درد همان لقمه در دهان چرخاندن میخورد و بس!
M.gh
موسیبنجعفر پادشاهی در لباس زاهدان است و هارون، گدایی در لباس پادشاهان. دوست دارم با آن پادشاه حقیقی باشم.
Barzegar:)
نقش ایمان و عشق را از یاد بردهای! این دو، اِکسیر اعظم است. مرده را زنده میکند.
kh.A
مرا در محبت و دوستی خاندان پیامبر (ص) ملامت نکن که شیفتهشان هستم و به نیکی و پاکیشان اطمینان دارم! آنان را برای رشد و کمالم برگزیدم که برگزیدهتریناند!
محمدرضا
کاش به جای این خوشخدمتیها، در اندیشهٔ جلب رضایت فرمانروایی بودی که حکومتش جاودان و قدرت و داراییاش بیپایان است!
- فرض کن من چوبهٔ دارم را به دوش کشیدهام تا ببینم کجا برپایش میکنند و مرا بر آن میآویزند. آنوقت تو مرا از مأموران مخفی میترسانی! شجاعتِ حقگویی نداریم که گرفتار سلطهٔ باطل شدهایم.
مرا به نام مادرم بخوان
ابوالعتاهیه گفت: حالا که زندانیام کاش کنار یوسف بودم!
موصلی پرسید: کدام یوسف؟
مسلم سری به تأسف تکان داد.
- موسیبنجعفر را میگوید.
- دوست داشتم مس وجودم با کیمیای کلامش طلا شود! افسوس! اگر شایستگی داشتم، از محضرش محروم نمیماندم!
Barzegar:)
نمیگذارم موشِ هوای نفس، افسارم را چون شتری سر به راه بگیرد و به دنبال بکشد و به بیراهه ببرد.
M.gh
عبید در حین پذیرایی گفت: سگ زرد، برادر شغال است! چه فایده که هارون مُرد، وقتی تولهاش به جایش مینشیند! هر بار که یکیشان از تخت به تخته نقل مکان کرد، دیگری که بدتر بود به جایش نشست
:)
موسیبنجعفر پادشاهی در لباس زاهدان است و هارون، گدایی در لباس پادشاهان. دوست دارم با آن پادشاه حقیقی باشم.
زبانی که به حق نچرخد، به درد همان لقمه در دهان چرخاندن میخورد و بس!
seyedeh Hananeh
صدای خفیف نعلین آمد. کسی در کناری را به آرامی گشود. امام بودند که به سبکبالی نسیم وارد شدند، به گرمی سلام کردند و دعبل را در آغوش کشیدند.
- خوش آمدی دعبل!
نگار
چقدر به او نزدیکم و چه اندازه او از من دور است!
دعبل گفت: مانند ماه که گمان میکنی در حوض خانهات منزل گزیده است.
العبد
سلیم خبر آورد که مأمون، امام را به پذیرش خلافت واداشته است. امام در پاسخش فرموده بودند: «اگر این خلافت را خدا برای تو قرار داده، جایز نیست لباسی را که او بر تو پوشانده، بیرون آوری و اگر برای تو نیست، مجاز نیستی چیزی را که به تو تعلق ندارد به دیگری ببخشی!».
sayyedali🇮🇷
این را به یادگار از من داشته باش: زبانی که به حق نچرخد، به درد همان لقمه در دهان چرخاندن میخورد و بس!
ویکتـوریـا
نامتان را برای دل خودم، سلما گذاشتم. به یادتان اشعاری سرودهام. شاید زمانی که پناهگاه امنی یافتید، چند بیتی از آن را برایتان خواندم. دوست دارم نام واقعیتان را بدانم.
- اگر نمیرنجید، همان سلما خوب است!
- چقدر شما عفیف هستید! زیبایی و پارسایی، برازندهٔ شماست.
- در خیالم نمیگنجید که شاعر اهلبیت، وقت و ذوق خود را برای شعر گفتن در بارهٔ یکی مثل من تلف کند!
- شاعر یعنی ستایشگر خوبی و راستی و زیبایی.
گابز
افسوس که برزخی میان حق و باطل نیست. از حق که گذشتی، دیگر هر چه هست باطل است.
هارون ساعتی پیش از مرگش گفت تا در همان باغی که بستری بود، قبرش را بکنند. بسترش را کنار قبرش بردند تا به آن انس بگیرد و دل از دنیا بکند. آخرین حرفش این بود: وای بر من! پاسخ پیامبر را چه خواهم داد!
Barzegar:)
حجم
۲۶۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه
حجم
۲۶۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۲۶,۰۰۰۶۰%
تومان