بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اشتباه در ستاره‌های بخت ما (نحسی ستاره های بخت ما) | صفحه ۱۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اشتباه در ستاره‌های بخت ما (نحسی ستاره های بخت ما)

بریده‌هایی از کتاب اشتباه در ستاره‌های بخت ما (نحسی ستاره های بخت ما)

نویسنده:جان گرین
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۲از ۲۸۴ رأی
۴٫۲
(۲۸۴)
من نمی‌توانم افکارم را جمع کنم. افکار من ستاره‌هایی هستند که نمی‌توانم آن‌ها را در هیئت صورِ فلکی بفهمم.)
emily
نگرانی از الآن تا آن روز بی‌فایده بود.
maryam_ghanbari💎
دندان‌هایت را به هم فشار می‌دهی. به بالا نگاه می‌کنی. به خودت می‌گویی که اگر اشکت را ببینند اذیت می‌شوند و تو چیزی جز ناراحتی و اندوه در زندگی آن‌ها نخواهی بود. تو نباید باعث اندوه بیش‌تری شوی؛ بنابراین نمی‌خواهی گریه کنی و همهٔ این چیزها را در حال نگاه کردن به سقف به خودت می‌گویی. بعد با این‌که گلویت نمی‌خواهد بسته شود، آن را قورت می‌دهی و به کسی که دوستت دارد نگاه می‌کنی و لبخند می‌زنی.
Shamoy
این موضوع نگرانم می‌کرد که وقتی خودم بمیرم، آن‌ها هیچ‌چیز برای گفتن دربارهٔ من نداشته باشند؛ غیر از این‌که من قهرمانانه مبارزه کردم، انگار تنها کاری که در زندگی کرده‌ام داشتن سرطان بوده.
Shamoy
«رفیق، بالش نمی‌شکنه. یه چیزی بردار که بشکنه.»
maryam_ghanbari💎
گفتم «گاهی آدم‌ها قول می‌دن، ولی معنای قول‌شون رو نمی‌فهمن.»
maryam_ghanbari💎
«با وجود این، ایزاک نمی‌خواد حتی یه نگاه به من بندازه. حدس می‌زنم جز مونیکا کس دیگه‌ای رو نمی‌بینه.»
maryam_ghanbari💎
یه تصویر صادقانه از مرگ. آدم وسط زندگیش یا وسط یه جمله می‌میره
Shamoy
عشق پای‌بند بودن به قول‌وقرارها توی هر زمان و هر موقعیتیه.
Shamoy
«گاهی آدم‌ها قول می‌دن، ولی معنای قول‌شون رو نمی‌فهمن
Shamoy
برگشتم به کتاب، جایی که ماکس مایهم افسوس می‌خورد، چرا بیش‌تر از یک جان ندارد تا فدای کشورش کند،
maryam_ghanbari💎
یک پرستار از دردم پرسید و من حتی نمی‌توانستم حرف بزنم؛ پس با انگشت‌های دستم عدد نُه را نشان دادم. وقتی چیزی به من دادند، بعداً آن پرستار به اتاق آمد و زمانی که فشار خونم را می‌گرفت، دستم را نوازش کرد و گفت «می‌دونی چه‌طور فهمیدم که تو یه مبارزی؟ زمانی که تو درد درجهٔ دهت رو نُه اعلام کردی.»
زهرا
«بی‌باکیِ ما اسلحهٔ مخفی ماست
زهرا
«می‌دونی، می‌خوام به تو هم خوش بگذره.»
زهرا
اون تا چند هفته قبل از آزادی زنده بوده.»
flo
«من مشکلی ندارم، هَزِل گریس. مایهٔ افتخاره که قلبم برای تو بشکنه.»
zahravalidia
خیلی خوشحال می‌شدم اگر می‌مُردم.
zahravalidia
«زندگی زیباست / زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست / گر بیفروزیش، / رقصِ شعله‌اش در هر کران پیداست.»
Masoud
برخی زندگی را سرگذشتی ازپیش‌تعیین‌شده می‌دانند که از بدو تولد و بدون دخل‌وتصرف ما نوشته و رقم زده شده است. و بعضی آن را چکیده و حاصل مجموعهٔ انتخاب‌های خودمان. اشتباه در ستاره‌های بخت ما ترکیبی از این دو اعتقاد را به تصویر می‌کشد.
سیاوش ایزد
تقریباً همهٔ آدم‌ها وسواس دارند که یک نشانه و نماد در دنیا بگذارند. باقی گذاشتن یک میراث. به درازا کشاندن مرگ. همهٔ ما می‌خواهیم به یاد بمانیم. من هم همین‌طور. چیزی که بیش‌تر از هر چیز دیگری آزارم می‌دهد، این است که یکی از تلفات فراموش‌شدهٔ نبرد قدیمی و ننگین با بیماری باشم. می‌خواهم از خودم اثری برجا بگذارم.
Narges Iran

حجم

۲۴۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۷ صفحه

حجم

۲۴۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۷ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰
۵۰%
تومان