بریدههایی از کتاب اشتباه در ستارههای بخت ما (نحسی ستاره های بخت ما)
۴٫۲
(۲۸۴)
نوشتن احیا نمیکند. نوشتن دفن میکند.
Narges Iran
مرد بزرگ، تا ابد توی قلب همهٔ ما زندهای.
(این پیام بهخصوص آزردهام کرد. چون مفهوم ضمنیاش ابدیت کسانی بود که زنده مانده بودند: تو تا ابد در حافظهٔ من زندهای؛ چون من تا ابد زندگی خواهم کرد. حالا من خدای تواَم، دوست مُردهٔ من. من مالک تواَم. فکر کردن به این هم که نخواهی مرد، یک عارضهٔ جانبی دیگر مُردن است.)
Narges Iran
تنها فردی که واقعاً دوست داشتم دربارهٔ مرگ آگوستاس واترز با او حرف بزنم، خود آگوستاس واترز بود.
Narges Iran
نمیخواهم داستان عشقمان را نقل کنم؛ زیرا ــ مثل همهٔ داستانهای عاشقانهٔ واقعی ــ همانطور که باید، با ما میمیرد.
Narges Iran
گفتم «دلتنگی عارضهٔ جانبی سرطانه.»
جواب داد «نه، دلتنگی یکی از عوارض جانبی مرگه.»
Narges Iran
“گاهی به نظر میرسه که جهان میخواد مورد توجه باشه.”
Narges Iran
نقاشیهای زیادی از مُردهها میبینی. عیسیمسیح رو روی صلیب میبینی و شخصی که چاقو تو گردنش فرورفته و آدمهایی که توی دریا در حال مُردنن. همینطور آدمهایی که در نبرد و در حال رژهٔ شهادتن، ولی حتی یه بچهٔ سرطانی بین اونها نمیبینی. حتی یه نفر مبتلاها به طاعون یا تب زرد یا هر بیماری دیگهای رو نقاشی نکرده، چون هیچ افتخار و عظمتی توی بیماری نیست. هیچ معنایی توی اون نیست. مُردن از بیماری افتخار نیست.
Narges Iran
دنیا کارخونهٔ تضمین آرزوها نیست.
Narges Iran
به او گفتم «اصلاً نمیخوام این کار رو باهات بکنم.»
«من مشکلی ندارم، هَزِل گریس. مایهٔ افتخاره که قلبم برای تو بشکنه.»
Narges Iran
ترس از فراموش شدن چیز دیگهایه. ترس از اینکه نتونم چیزی رو با زندگیم عوض کنم. اگه برای این زندگی نکنیم که در خدمت یه خوبی مطلق باشیم، بهتره لااقل برای یه خدمت کردن به خوبی مطلق بمیریم. میفهمی؟ و میترسم که زندگی و مرگم هیچکدوم مهم و معنادار نباشه.»
Narges Iran
شاید دیوانگی به نظر برسد: یک مادر با دستهای خودش دختر شانزدهسالهاش را با یک پسر هفدهساله به دل یک شهر بیگانه که به بیبندوباری مشهور است میفرستد، اما این حرکت هم یک عارضهٔ جانبی دیگر مرگ بود. نمیتوانستم بدوم، یا برقصم یا غذاهای پُرنیتروژن بخورم، ولی در شهر آزادی، من یکی از آزاداندیشترین مردم دنیا بودم.
Narges Iran
«بعضی توریستها خیال میکنن که آمستردام شهر گناهه، اما حقیقت اینه که اینجا یه شهر آزاده و بیشتر آدمها توی آزادی گناه رو پیدا میکنن.»
Narges Iran
«“خورشیدِ بالاآمده، برای چشمهای در حال نابینا شدنش بیشازحد درخشان بود.”»
Narges Iran
و این موضوع نگرانم میکرد که وقتی خودم بمیرم، آنها هیچچیز برای گفتن دربارهٔ من نداشته باشند؛ غیر از اینکه من قهرمانانه مبارزه کردم، انگار تنها کاری که در زندگی کردهام داشتن سرطان بوده.
Narges Iran
یه تصویر صادقانه از مرگ. آدم وسط زندگیش یا وسط یه جمله میمیره،
Narges Iran
بههرحال نگرانی یکی دیگر از عوارض جانبی مرگ است.
Narges Iran
همهٔ نجاتها و رستگاریها موقتیان. من براشون یه دقیقه خریدم. شاید همین یه دقیقه بتونه یه ساعت و اون یه ساعت یه سال براشون بخره. هَزِل گریس، هیچکس نمیتونه برای اونها ابدیت رو بخره، اما زندگیِ من یه دقیقه براشون وقت خرید و این بیارزش نیست.
Narges Iran
همیشه آدمهای بدِ زیادی برای کشتن بودند و آدمهای خوب بیشتری برای نجات دادن. هنوز جنگهای قدیمی به نتیجه نرسیده، جنگهای جدید شروع میشد.
Narges Iran
نگو که از اون دسته آدمهایی هستی که شبیه بیماریت شدهای. آدمهای زیادی رو میشناسم که اینطوری هستن. این کار بزدلیه. انگار سرطان یه کسبوکارِ در حال رشده، درسته؟ چیزی که همهٔ زندگی آدمها رو توی دست میگیره، اما مطمئنم که تو اجازه ندادهای قبل از موعد موفق بشه.
Narges Iran
گفتم «میخوام تعداد مُردههایی رو که مسئول مستقیمشونم در حداقل نگه دارم.»
Narges Iran
حجم
۲۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۷ صفحه
حجم
۲۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۷ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰۵۰%
تومان