
بریدههایی از کتاب کیمیاگر
۴٫۵
(۷۲۳)
“هرکس میخواهد آدم را در علمش، نوح را در تقوایش، ابراهیم را در بردباریاش، موسی را در هیبتش، و عیسی را در عبادتش بشناسد، علی را ببیند.”
Nika
با ورود پیامبر، سران مسیحی بهتزده بههم نگاه میکردند. حتی مسیحیان هم بهدرستی اهلبیت پیامبر (ع) و منزلت آنان را شناختند. شما مگر از مسیحیان به پیامبر نزدیکتر نبودید؟
بازهم صدایی از کسی بلند نشد.
اسقف نجران با دیدن همراهان پیامبر گفت: «من چهرههایی را میبینم که اگر دست به دعا بلند کنند و از خدا بخواهند که بزرگترین کوهها را ازجای برکَند، فوراً کنده میشود. ما نباید با این چهرههای نورانی وارد مباهله بشویم که شکست میخوریم و یک مسیحی هم روی زمین باقی نخواهد ماند!
F.GH
حرارت را با سردی، سردی را با گرمی، رطوبت را با خشکی، و خشکی را با رطوبت. شفا را به خدا وامیگذارم، و برای تندرستی دستور پیامبر عظیمالشأن را به کار میبرم که فرمود: «معده خانهٔ همهٔ دردهاست، و پرهیز درمان هر دردی.»
F.GH
«طلا که فراوان شود از ارزش میافتد. کسانی حامل این دانشاند که ظرفیت آن را داشته باشند،
mohammad
هارون کمی آرام گرفت و رو به نورا پرسید: «تو با این توان سخنوری و دانشت، بزرگان علما را زمینگیر کردهای. این دانش را از کجا آموختهای؟»
نورا سر بالا گرفت و با افتخار گفت: «از فرزند رسول خدا، حضرت جعفر صادق.»
noorabady
بعد آرام گفت: «هیچوقت لذت گریه کردن را حس نکرده بودم.»
جابر سری تکان داد و لبخندی بر لب نشاند و گفت: «گریه در مصیبت سیدالشهدا، انسان را آرام میکند.»
noorabady
شما درصدد ریشهکن کردن این شجرهٔ طیبه هستید و باز ادعای مسلمانی دارید و میگویید بر دین محمدید. به خدا قسم! محمد از دین شما بیزار است.»
مروارید ابراهیمیان
«راستی، آیا پیامبر فقط فدک را به ارث گذاشت و میراث دیگری نداشت؟»
نه ابراهیم، نه شافعی، نه ابویوسف و نه هیچکس دیگری پاسخی به پرسش نورا ندادند.
رسولالله که از دار دنیا رفت، شمشیر، شتر، لباس و وسایل دیگر ایشان به امیرمؤمنان رسید و هیچکس هم صدایش درنیامد. چرا ابوبکر فقط مدعی فدک شد؟!»
مروارید ابراهیمیان
اینکه ابوبکر و عمر فدک را از فاطمه پس گرفتند، دلیل داشت. ابوبکر از پیامبر شنیده بود که گفته: «ما پیامبران از خود ارث باقی نمیگذاریم و آنچه از مال ما باقی بماند، صدقه است.»
این حدیث از پیامبر نیست. از جعلیات ابوبکر است و کسی جز او و دخترش عایشه آن را نقل نکرده است.
مروارید ابراهیمیان
مالک بننویره، با دههزار تن از قبیلهٔ خود، راضی به بیعت با ابوبکر نشدند. ابوبکر، خالد بنولید را به بهانهٔ ارتداد مالک، با سپاهیانش به جنگ او فرستاد. آنان همهٔ افراد قبیله را از مرد و زن و کودک کشتند و اموالشان را غارت کردند. خالد بنولید مالک را به شهادت رساند و اموالش را غارت کرد و همانجا همسر زیبای مالک را بهزور و تهدید به مرگ تصاحب کرد!
این غوغای خلافت تا سهماه پساز پیامبر خدا برپا بود تا
مروارید ابراهیمیان
وقتی پیامبر خدا در بستر مرگ بود، فرمود: «قلم و دواتی برایم بیاورید تا چیزی برایتان بنویسم که پساز من گمراه نشوید.» کدامیک از یاران پیامبر مانع شدند و نگذاشتند که قلم و دوات بیاورند؟
شافعی که گویا از سکوت طولانیاش در رنج بود، پاسخ داد: «مشهور است که عمر بنخطاب برای اینکه پیامبر آرامتر باشد و بیماریاش شدت نیابد، مانع شد.»
عُمَر در پاسخ رسول خدا چه گفت؟
میگویند که گفته: «این مرد هذیان میگوید. کتاب خدا برای ما کافی است.» (۳۳)
مروارید ابراهیمیان
نورا رو به شافعی گفت: «همین یک افتضاح برای شما بس است که چهارسال پساز مرگ پدرت بهدنیا آمدهای و میگویی این مدت را در شکم مادرت بودهای!»
مروارید ابراهیمیان
در غزوهٔ حنین، هنگامیکه لشکر اسلام درحال شکست بود. (۲۳)
ابراهیم از جا برخاست. قدمی بهسوی علما برداشت و ایستاد. نفس گرفت که چیزی بگوید، اما نورا ادامه داد:
در غزوهٔ حنین، ابوبکر، عمر، عثمان و بسیاری درحال فرار بودند و پیامبر میان کفار ماند و فقط امیرمؤمنان، علی و هفتادونُه نفر از صحابه و انصار ایستادند و از جان خود گذشته بودند. (۲۴) اینجا خدای سبحان آرامشش را بر چه کسانی نازل کرد؟ مؤمنانی که ایستادند یا کسانی که فرار کردند؟!
مروارید ابراهیمیان
اما مطابق این آیه، رسول خدا به ابوبکر فرمود: «إن اللهَ مَعَنا» یعنی خدا با من و توست ای ابوبکر.
نورا نگاه معناداری به ابراهیم کرد.
منظور رسول اکرم این بود که خدا، حافظ و یاریگر من است. خُب، این چه ربطی به ابوبکر دارد؟! مگر نشنیدهاید که در قرآن آمده است «هیچ گفتوگوی محرمانهای میان سه تن نیست، مگر اینکه خدا چهارمین آنهاست... هرکجا باشند او با آنهاست.» (۲۲)
شنیدهام.
پس خدا با همه است، با کافر و غیرکافر، با ترسا و یهودی، مسلمان و نامسلمان. هرکجا که باشند خدا با آنهاست. بنابراین اینکه پیامبر فرموده خدا با ماست، چه فضیلتی برای ابوبکر است؟!
مروارید ابراهیمیان
نورا از جا برخاست. چشم در میان جمعیت گرداند و رو به حاضران گفت: «بزرگان و بزرگواران، ریشهٔ همهٔ حزنها، یا برای اطاعت است یا برای معصیت. گاه انسان چون اعمالش کم و عباداتش ناچیز است، اندوهگین است، که این ترسی پسندیده است و در احادیث به آن سفارش شده است؛ یا اینکه حزن انسان برای خطاها و گناهانی است که انجام میدهد. حزن ابوبکر هم یا بهدلیل اطاعت از خدا و رسول بود، یا از روی معصیت. درست است؟»
سرهای برخی حاضران بهنشانهٔ تأیید بالا و پایین رفت. نورا ادامه داد: «اگر میگویید حزن ابوبکر برای طاعت خدا بود، پس چرا پیامبر او را از این حزن منع کرد؟»
مروارید ابراهیمیان
نورا بیتوجه به جوسازی ابراهیم که دوباره رنگ چهرهاش سرخ شده بود، ادامه داد: «برمیگردم به همان پرسش قبلیات. ما نهتنها پیامبران را معصوم از خطا و گناه میدانیم، بلکه امامان و اهلبیت خاص پیامبر را نیز معصوم میدانیم. اگر کسی چنین عقیدهای داشته باشد، شما او را رافضی مینامید و قتلش را واجب میشمارید. این روش معاویه بود که لعنت خدا بر او باد؛ درحالیکه شما خود را اهلِ سنت و روشِ پیامبر میدانید، ولی با گفتارتان همهٔ پیامبران را فاسق میشمرید!»
مروارید ابراهیمیان
پیامبر اکرم فرمود: «پساز من امتم هفتادوسه فرقه خواهند شد که تنها یک فرقه از آن نجاتیافته، و باقی در آتشند؛ گروهی که من و اهلبیت من بر آن هستیم.»
مروارید ابراهیمیان
«حالا گیریم توانستی گناه آدم را بشویی و تبرئهاش کنی، با نوح نبی چه میکنی؟ نوح دعا کرد که خداوند قومش را غرق کند. پساز مدتی از این دعا پشیمان شد و پانصدسال بر آن گریست و توبه کرد. به همین دلیل است که نام او را نوح گفتهاند؛ یعنی نوحهگر، گریهکننده.»
نورا بهسختی جلوی خندهاش را گرفت و بعد گفت: «شما که صاحب کرسی تدریس هستید و صاحب کتابید، چرا نمیدانید این قصهتان خلاف قرآن است! قرآن از قول کافران میگوید: «قَالُوا یَا نُوحُ». پانصدسال پیشاز توفان، کافرانِ قومش، او را نوح صدا میزدند! پس معلوم میشود که نام ایشان از همان اول نوح بوده.»
مروارید ابراهیمیان
وقتی خدا در اواخر عمرِ ابراهیمِ خلیلالرحمن، ایشان را با ذبح فرزند و امتحانات دیگر آزمود و ابراهیم نبی سربلند بیرون آمد، خدا به او فرمود: «من تو را به امامت خلق برگزیدم.» ابراهیمِ نبی عرض کرد: «فرزندان من چه؟» خدا فرمود: «فقط اگر شایسته باشند؛ زیرا عهد من به ظالمان نخواهد رسید.» (۱۰) این که عهد امامت به ظالمان نمیرسد، معنیاش این است که امام باید معصوم باشد و ظلمی نکرده باشد. هر گناهی ظلم است، و مطابق این آیه، امامت ویژهٔ کسانی است که هیچ گناهی نکرده باشند.
مروارید ابراهیمیان
آنها با یک اختلافِ ساختگی نزد ابوبکر رفتند. عباس ادعای میراث کرد، چون عموی پیامبر بود؛ علی (ع) هم ادعای میراث کرد، چون داماد و وصی پیامبر بود. ابابکر هم تا ادعای دوطرف را شنید، گفت: «من از پیغمبر شنیدم که فرمود: «علی وصی من، وارث من، و اداکنندهٔ دیون من است.» عباس هم تا این سخن ابوبکر را شنید، گفت: «چگونه این سخن را از پیامبر شنیدی و حق و حقوق علی را از او گرفتی و به نام خودت زدی؟!» ابوبکر که تازه فهمیده بود جریان چیست و این ادعای میراث فقط یک بهانه بوده برای گفتن همین سخن، با عصبانیت گفت: «شما دونفر دارید با من بحث میکنید؟! بعد هم راهش را کشید و از مجلس بیرون رفت.»
مروارید ابراهیمیان
حجم
۱۱۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۱۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۳۰,۶۰۰
۱۵,۳۰۰۵۰%
تومان