کتاب پارسیان و من، جلد اول؛ کاخ اژدها
۴٫۶
(۱۰۹)
خواندن نظراتهیچ کس به آنچه که مستحق آن است نمیرسد: فقرا به دارایی... جوانان به عشق... زحمتکشان بهدسترنج... مفتخوران به مجازات... و انسانها به آزادی!»
mehrdad
ستمگر محتاج به تملّق است و متملّق نیازمند به امرار معاش! این یک حساب ساده بود که من مانند بچّهای احمق آن را نفهمیده و خود را گرفتار کرده بودم!
منکسر
در کمال تعجب، آژیدهاک آهی کشید و زمزمه کرد: سالها بود که هیچ کودکی را ندیده بودم!
خودم را جمع و جور کردم و گفتم: ولی در باغ این قصر، کودکان بسیاری از اشرافزادگان هستند که بازی میکنند.
پادشاه پاسخ داد: آنها بچّه نیستند! تو نخستین کودکی هستی که من پس از سالها میبینم. چرا که اولین شرط کودکی، راستگویی است. آنها که در باغ بازی میکنند، فقط سن و قامتشان کوچک است. امّا درست به اندازهٔ پدرانشان نیرنگباز و دروغگویند. درست مانند من!...
لحظهای در سکوت فرو رفت و بعد زمزمه کرد: «نمیدانم چرا به تو میگویم! شاید احساس میکنم، همانطور که حقیقت بیرون را برای من گفتی، حقیقت مرا نیز برای آنان که بیرون زندگی میکنند باز خواهی گفت. حقیقتی را که تلخ است و از ابتدا تا به ابد در تاریکی و نابودی، جاودانه خواهد ماند و من گرفتار همهٔ تیرگیاش شدهام...»
Mahtab
میدانم که آراخوسیه همان افغانستان فعلی است و هیرکانیه همان گرگان امروز و مکران همان سیستان...
Mahtab
«نبرد حقیقی، میان پروردگار یگانهٔ هستی و شیطان برپاست. انسان نبردگاهی بیش نیست و تمدّن او حاصل این نبرد... تا روزی که این جنگ در آسمان، جاری است، نبردِ روی زمین نیز ادامه خواهد یافت. انسانها ستم خواهند کرد و خون بیگناهان برای آنچه که ارزش نهایی نیست، ریخته خواهد شد و اسارت در رنگهای نو، پابرجا خواهد ماند.»
منکسر
شاید بشود که با تغییر یک لحظه، سراسر آنچه را که در پی خواهد آمد، دگرگون کرد...
پ. و.
«آژیدهاک بزرگ، پادشاه پادشاهان زمین، پادشاه همهٔ سیزده کشور ثروتمند، از امروز چهار قانون تازه را برای همهٔ مردمان سرزمینهایش میپسندد. قانون نخست:
اهریمن، خدای بزرگ، به آژیدهاک فرموده تا معابدی برای عبادتش برپا شود. خدای یگانهٔ شما با این فرمان، از خدایی خلع شده و برای ابد به فراموشی سپرده خواهد شد! هرکس اهریمن را نپرستد، دشمن حکومت، دین و شخص پادشاه است. چراکه اهریمن است که پادشاه بزرگ را یاری فرموده و یاری میفرماید.»
پ. و.
فکر کردم ایکاش میشد که از تمام این مبارزات دست کشید. اصلاً چه فایدهداشت؟! یک مبارزهٔ بیسرانجام که آدمها به هر دلیلی همدیگر را بکشند و بکشند و... امّا پس ظلم چه میشد؟ اگر مردم برنخیزند، آژیدهاک به ظلم و بیدادش ادامه خواهد داد.
اصلاً چطور میشود در دنیایی که همه یا ظالماند یا مظلوم و یا مبارز، آسوده زندگی کرد؟ یا بیخیال و بیطرف باقی ماند؟!
شاید بهترین راه، کنارهگیری از همه چیز و همه کس باشد؟ اینکه آدم برود، دور از همه، در یک کلبهٔ بسیار دورافتاده، خودش بکارد، بپزد و کار کند امّا این بیشتر، مِثل راه حلّی است که کبکها برمیگزینند تا آدم ها!
پس برای آسودگی خود و بشریت چه راهی بهتر از مبارزه وجود داشت؟ آیا راه رسیدن به آسودگی، با نابودی شخص ظالم، همسو و هم معنی بود؟ یا اینکه ماده دیو ظلم، پس از مدّتی باز هم به شکلی دیگر، بارور میشد و دوباره نهالِ پیروزی مبارزه را از ریشه برمیکند؟!...
zahra
غروبی از غروبها که هوشنگپادشاه، از شکار به خانه بازمیگشت، ماری که چشمانی سرخ و بدنی سیاه داشت، برای گزیدن یکی از همراهان او از میان تختهسنگها بیرون آمد. هوشنگشاه بهسرعت سنگی برگرفت و به سوی مار پرتاب کرد. سنگ به مار نخورد و مار بهشتاب به لانهاش گریخت.
امّا معجزهای رخ داد! سنگ بر سنگی دیگر خورد، جرقّهای برآمد و بر بوتهها افتاد. شعلهای ایجاد شد و نخستین آتش، برای آدمیزاد زبانه کشید!
هوشنگشاه به شکرانهٔ پدید آمدن آتش، در برابر خدا، هفت شبانه روز، جشن بهپا کرد و آن روز را جشن سده نامید.
روژینا
اسفندیار، بیتفاوت به حرفهای ما گفت: امسال، سال سختی خواهد شد. ستم آژیدهاک و نارضایتی مردم به اوج رسیده است.
Soheil
حجم
۱۷۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۲۲۷ صفحه
حجم
۱۷۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۲۲۷ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان