- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب ایهام
- بریدهها
بریدههایی از کتاب ایهام
۴٫۱
(۲۴۱)
اصلاً از یک جایی به بعد، دلت نمیخواهد او بفهمد چه برایش گذاشتهای! از یک جایی به بعد همهچیز سخت میشود و ضعیفشدن، از همهچیز سختتر است. چون از طرفی درون آدم گُر گرفته است و سرتاپا شامل محبت معشوق شدهاست و از طرفی هم غرورش اجازهٔ انجام بعضی از کارها را نمیدهد... این کشمکش، روزی به پیروزی یکی از این دو منتهی میشود. عیارت اگر بالا باشد، اگر صادقانه محبت ورزیدهباشی، درونت پیروز میشود...
مجهول
ضعف و عاشقی نسبت مستقیمی با هم دارند. هرچه نسبت به یک نفر ضعیفتر شوی، یعنی داری بیشتر عاشقش میشوی. اصلاً تماماً میشوی نیاز. حقیر میشوی در برابر وجود او. منتظری که او کاری بخواهد انجام دهد، تو کمکش کنی. چیزی بخواهد، تو برایش فراهم کنی. هرکاری میتوانی و نمیتوانی برایش انجام دهی. هرچه محبتت پنهانیتر باشد، عیار عشقت هم بالاتر میرود.
مجهول
روی سنگفرش پیادهروهای شلوغِ ولیعصر، با یاد تو قدم میزنم. خیال، از عطر حضور تو خالی نمیشود در این لحظات ناب و با شکوه. خستگیِ آفتاب، کمکم آسمان را تقدیم شب میکند و آخرین وصیتهایش را به پهنهٔ بیکرانش میپاشد. درختانِ کمبرگوبار، آمادهٔ زمستان میشوند و باد، بیتوجه به غم پاییزی میوزد.
مجهول
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگریست
جای گلایه نیست که این رسم دلبریست
هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست!
تنها گناه آینهها زودباوریست
مِهرت به خلق بیشتر از جِور بر من است
سهم برابر همگان نابرابریست
دشنام یا دعای تو در حق من یکیست
ای آفتاب هر چه کنی ذرهپروریست
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبکسریست
مجهول
من فکر میکنم خود آدمه که احساسش رو میسازه.
یعنی چی؟!
یعنی هرکس به میزانی که دلش میخواد دنیای دورش و آدماش رو میسازه
🌱
انگار در پس ذهنم عاشقِ تویی شدهبودم که به اشتباه در کس دیگری دیدهبودم! چیزی شبیه به آرایهٔ ایهام. که یک معنی دور دارد و یک معنی نزدیک و منظور شاعر معنی دور است نه نزدیک!...
Wariapk
ناگفتههایی که به قول دکتر شریعتی، هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمیآورند.
Wariapk
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
Wariapk
خیال، از عطر حضور تو خالی نمیشود
آسمان
احساس رو بذار کنار، بشین با خودت فکر کن که با ملاکها و تصور تو از شریک زندگیت، کاملاً جوره؟!
zeynab
ما بدین در نَه پی حشمت و جاه آمدهایم!
از بدِ حادثه اینجا به پناه آمدهایم...
مجهول
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
مجهول
مرا چشمیست خونافشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
تو کافردل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو...
مجهول
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و دَرت
جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل زِ بَرت
هیچ پیرایه زیادت نکند حُسن تو را
هیچ مشاطه نیاراید از این خوبترت...
مجهول
«همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی! چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی...»
amid :)
قلب، جای غیر از خدا و آنچیزی که مورد غضب اوست، نیست!
Parisa
میدانی! قبل از تو هر چیزی معنای خودش را داشت. بعد از تو همهچیز معنای تو را به خودش گرفت! حالا هرچیزی بهانهایست برای اینکه یاد تو را در دل من زنده کند.
محمدجواد
و چه آتشی در دلم بهپا شدهبود برای همین یک فعلاً! فعلاً یک کلمهٔ ساده نیست! فعلاً در خودش ادامهداشتن را نشان میدهد؛ یعنی تا الان هرچه بوده، باز هم ادامه خواهد داشت! یعنی فعلاً میروم تا بعد دوباره هم را ببینیم! یا دوباره باهم صحبت کنیم! چه چیزها که در خیالم با همین یک کلمه ساختم... اولینباری بود که با حرفت دلم میریخت...
آسمان
کاش بدانی الان که در کلاس دکتر همتی، حوصلهسربرترین لحظات را میگذرانم، چقدر مکالمهٔ با تو میتواند برایم دلچسب و شیرین باشد. اما دانستن که کافی نیست! از کجا معلوم تو رغبتی داشتهباشی؟
مشکیجه:)
اون محبته که گفتم! خب؟ اولش توی اوجشه. اما یه سال بعد میره کنار. تو میمونی و ملاکهات برای انتخاب. تو میمونی و یک دنیا تفاوت، یا یک دنیا شباهت. اصلاً یه چیز کلی بهت بگم جانم! محبت اصیل، آنی بهدست نمیاد که! آروم آروم... رفته رفته... استثنا هم داره ها. اما این استثنا ها هم با آدمای استثنایی شکل گرفته. مثال بارزش وجود مقدس پیامبره که اگر کسی خوشدل بود، همون لحظهٔ اول محبت رسول اکرم (ص) مینشست به دلش! به فدای وجودش...
zeynab
حجم
۱۲۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۲۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۰,۵۰۰۷۰%
تومان