- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب ایهام
- بریدهها
بریدههایی از کتاب ایهام
۴٫۰
(۲۴۲)
دانشگاه، پر است از عشقهای یواشکی. مخصوصاً اگر عضو انجمنی، گروهی، کانونی جایی باشی!
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
سیر نمیشوم ز تو ای مه جانفزای من...
Fatemeh
میدانی! قبل از تو هر چیزی معنای خودش را داشت. بعد از تو همهچیز معنای تو را به خودش گرفت! حالا هرچیزی بهانهایست برای اینکه یاد تو را در دل من زنده کند.
Fatemeh
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و دَرت
جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل زِ بَرت
هیچ پیرایه زیادت نکند حُسن تو را
هیچ مشاطه نیاراید از این خوبترت...
چه شعر معرکهای! بیراه نیست میگویند سعدی استاد سخن است!
melika
دلتون نیاد که برادرتون به ورطهٔ گناه بیفته! دلتون نیاد که همسایهتون شبا گشنه بخوابه! دلتون نیاد که توی اقوام و فامیل و آشنایانتون کسی بیکار باشه...! برید توی جامعه عزیزان... اینجوریه که پرچم این دین رو بالا نگه میدارید... کمک کنید به خدا و ببینید که چجوری کمکتون میکنه... والسلام علیکم و رحمه و برکاته...
zeynab
ضعف و عاشقی نسبت مستقیمی با هم دارند. هرچه نسبت به یک نفر ضعیفتر شوی، یعنی داری بیشتر عاشقش میشوی. اصلاً تماماً میشوی نیاز. حقیر میشوی در برابر وجود او. منتظری که او کاری بخواهد انجام دهد، تو کمکش کنی. چیزی بخواهد، تو برایش فراهم کنی. هرکاری میتوانی و نمیتوانی برایش انجام دهی. هرچه محبتت پنهانیتر باشد، عیار عشقت هم بالاتر میرود. اصلاً از یک جایی به بعد، دلت نمیخواهد او بفهمد چه برایش گذاشتهای! از یک جایی به بعد همهچیز سخت میشود و ضعیفشدن، از همهچیز سختتر است. چون از طرفی درون آدم گُر گرفته است و سرتاپا شامل محبت معشوق شدهاست و از طرفی هم غرورش اجازهٔ انجام بعضی از کارها را نمیدهد... این کشمکش، روزی به پیروزی یکی از این دو منتهی میشود. عیارت اگر بالا باشد، اگر صادقانه محبت ورزیدهباشی، درونت پیروز میشود...
zeynab
روباه گفت:
ولی اگر تو مرا اهلی کنی، هر دو بههم احتیاج خواهیم داشت! تو برای من در جهان یگانه خواهی شد و من برای تو در جهان یگانه خواهم شد...
شازده کوچولو گفت: کمکم دارم میفهمم. یک گل هست که گمانم مرا اهلی کرده باشد...
zeynab
حد اعلایی و با حداقلها همنشین
آه مرواریدِ اصلِ با بدلها همنشین!
من به لطفِ دوستانت رفتم امّا سعیکن
بعد من کمتر شوی با این دغلها همنشین!
دل به مفهوم سیاهی کمکم عادت میکند
چشم وقتی میشود با مبتذلها همنشین
گردنآویزی چنین را پارهکن، آزاد شو
آه مرواریدِ اصلِ با بدلها همنشین...
zeynab
حقیقتی که وجود دارد این است که هرقدر دستنیافتنیتر باشی، به تناسب تخیلی که از تو در ذهن بقیه ساخته میشود، میتوانی محبوبتر و جذابتر باشی! و آن دیگر به تخیل دوستدارانت بستگی دارد! اما بهمحض مواجهه با اصل تو و نزدیکشدن به تو، خیلی از تصورات فرو میریزند و جای خودشان را به واقعیت میدهند. روزگار عجیبیست...
zeynab
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگریست
جای گلایه نیست که این رسم دلبریست
هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست!
تنها گناه آینهها زودباوریست
مِهرت به خلق بیشتر از جِور بر من است
سهم برابر همگان نابرابریست
دشنام یا دعای تو در حق من یکیست
ای آفتاب هر چه کنی ذرهپروریست
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبکسریست
zeynab
دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است
zeynab
فعلاً در خودش ادامهداشتن را نشان میدهد؛ یعنی تا الان هرچه بوده، باز هم ادامه خواهد داشت! یعنی فعلاً میروم تا بعد دوباره هم را ببینیم! یا دوباره باهم صحبت کنیم! چه چیزها که در خیالم با همین یک کلمه ساختم... اولینباری بود که با حرفت دلم میریخت...
zeynab
همان مسیر همیشگی: اول جامع رضوی، بعد صحن قدس و نوشیدن آب از سقاخانه حتی اگر تشنه نباشم، بعد دالانی که به گوهرشاد میرسد، ردشدن از زیر سقفی که تداعیکنندهٔ هفت شهر عشق است، و بعد... بهشت...
گوهرشاد، گوشهای از بهشت خداست بر روی زمین. آرامش بینظیر این مسجد، با حوضی که وسط محوطهٔ آن است، با ایوان مقصوره و مقرنس کاریهای محراب مسجد، با کاشی کاریها و مجاورتی که با حرم دارد، هر خرابدلی را آباد میکند و هر تنهایی را پادشاه!
135135
ضعف و عاشقی نسبت مستقیمی با هم دارند. هرچه نسبت به یک نفر ضعیفتر شوی، یعنی داری بیشتر عاشقش میشوی. اصلاً تماماً میشوی نیاز. حقیر میشوی در برابر وجود او.
M Kazemi
حالِ الانِ من، تلفیقیست از چند حال گوناگون... بعد از یک بحث ناتمام، با انبوهی از خوف و رجا، با حجم کثیری از خستگی و بیخوابی، در عین دلتنگی، با خواندن شعری مبهم و نامعلوم، در شدیدترین حالت عاطفی، در ضعیفترین حالت ممکن، تنها و درمانده، اینجا بدون تو، نفس میخواهم از آسمان چشمانت! کاش امشب، ماه اینقدر دلبری نمیکرد از پشت پنجره...
𝒩.𝒮𝐻
محبت سطحی، قابلِاتکا نبود. اما توی دلم میخواستم یه جوری محبتم عمیق بشه و جوری نشه که شرمنده بشم...
- شرمندهٔ کی؟!
- شرمندهٔ امامِ زمانم...
مجنونِ³¹⁴
برید داخل جامعه و کار کنید! کمک کنید به هم! تذکر بدید به هم! دلتون نیاد که برادرتون به ورطهٔ گناه بیفته! دلتون نیاد که همسایهتون شبا گشنه بخوابه! دلتون نیاد که توی اقوام و فامیل و آشنایانتون کسی بیکار باشه...! برید توی جامعه عزیزان... اینجوریه که پرچم این دین رو بالا نگه میدارید... کمک کنید به خدا و ببینید که چجوری کمکتون میکنه...
مجنونِ³¹⁴
«اونی که دم از دین میزنه، اونی که دم از هیئت و عبادت میزنه، چرا به حرکت امام حسین (ع) فکر نمیکنه؟! امام حسین میتونست بیتفاوت باشه به جامعه. میتونست توی خونهٔ خودش مشغول عبادت باشه اونم بهنحوی که من و تو به گرد پاشم نمیرسیم! نه؟! درسته یا نه؟! خب چه کرد؟ نفی کرد. چی رو؟ ظلم رو. حرکت کرد. آمد در جامعه. کاری کرد که همهٔ جامعه هم باخبر شدند...»
مجنونِ³¹⁴
فرهاد کم خاطرخواه ندارد، اما خاطر کسی را نمیخواهد. یعنی خودش که اینطور میگوید. من اما فکر نمیکنم! مگر میشود خاطر کسی را نخواهی؟! مگر میشود چشمت همه را ببیند و تو مشغول چشمان محبوبی نباشی؟!
م.ظ.دهدزی
حجم
۱۲۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۲۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۰,۵۰۰۷۰%
تومان