بریدههایی از کتاب ایهام
۴٫۱
(۲۳۸)
«اونی که دم از دین میزنه، اونی که دم از هیئت و عبادت میزنه، چرا به حرکت امام حسین (ع) فکر نمیکنه؟! امام حسین میتونست بیتفاوت باشه به جامعه. میتونست توی خونهٔ خودش مشغول عبادت باشه اونم بهنحوی که من و تو به گرد پاشم نمیرسیم! نه؟! درسته یا نه؟! خب چه کرد؟ نفی کرد. چی رو؟ ظلم رو. حرکت کرد. آمد در جامعه. کاری کرد که همهٔ جامعه هم باخبر شدند...»
مجنونِ³¹⁴
فرهاد کم خاطرخواه ندارد، اما خاطر کسی را نمیخواهد. یعنی خودش که اینطور میگوید. من اما فکر نمیکنم! مگر میشود خاطر کسی را نخواهی؟! مگر میشود چشمت همه را ببیند و تو مشغول چشمان محبوبی نباشی؟!
م.ظ.دهدزی
ضعف و عاشقی نسبت مستقیمی با هم دارند. هرچه نسبت به یک نفر ضعیفتر شوی، یعنی داری بیشتر عاشقش میشوی. اصلاً تماماً میشوی نیاز. حقیر میشوی در برابر وجود او.
اندیشه
آدمها چطور میتوانند به عواطف دیگران نسبت نامربوط بدهند؟! زشت است واقعاً! برای آنهایی که مبتلا شدهاند، اینها میراثی هستند از عمق احساسی که نسبت به معشوقشان دارند! چقدر سخت است کسی را مجاب کنی که دوستش داری، درحالیکه او هیچ احساسی به تو ندارد!
اندیشه
گوهرشاد، گوشهای از بهشت خداست بر روی زمین. آرامش بینظیر این مسجد، با حوضی که وسط محوطهٔ آن است، با ایوان مقصوره و مقرنس کاریهای محراب مسجد، با کاشی کاریها و مجاورتی که با حرم دارد، هر خرابدلی را آباد میکند و هر تنهایی را پادشاه!
ح. دوست حافظ
یعنی کسی که حاجت برادر دینی خود را برآورده کند، مانند کسی است که همه عمر، خدا را عبادت کرده باشد
صالحه
روا ساختن حاجت مؤمن، از آزاد ساختن هزار بنده (هزارش را بلند و کشیده میگوید) و بارکردن هزار اسب در راه خدا برای فرستادن به جهاد بهتر است!»
صالحه
صحیفه، مجموعهای کامل از دوا و درمانهای روحیست!
صالحه
میدانی! قبل از تو هر چیزی معنای خودش را داشت. بعد از تو همهچیز معنای تو را به خودش گرفت!
حوری
حقیقتی که وجود دارد این است که هرقدر دستنیافتنیتر باشی، به تناسب تخیلی که از تو در ذهن بقیه ساخته میشود، میتوانی محبوبتر و جذابتر باشی! و آن دیگر به تخیل دوستدارانت بستگی دارد! اما بهمحض مواجهه با اصل تو و نزدیکشدن به تو، خیلی از تصورات فرو میریزند و جای خودشان را به واقعیت میدهند. روزگار عجیبیست...
سرسرا
میدانی! قبل از تو هر چیزی معنای خودش را داشت. بعد از تو همهچیز معنای تو را به خودش گرفت! حالا هرچیزی بهانهایست برای اینکه یاد تو را در دل من زنده کند. گل، ماه، رود، سرو... هر چیزی و هر مفهومی که شاعران از آنها وام میگیرند... ردپای تو در همهٔ این مفاهیم دیده میشود...
سرسرا
مواظب باشید. خدا وقتی ببینه توی خونهش چیزایی رو راه دادید، کسایی رو راه دادید که خوشش نمیاد، تعارف نداره آقا! میذاره میره از اون خونه. انگار راحت نباشه... میره! حالا تو هزاری هم برو دنبالش! نمیاد دیگه جانم... برنمیگرده تا وقتیکه خونهش رو خالی کنی از هرچی بدش میاد...»
farad98
سخت میخواهم که در آغوش تنگ آرم تو را
هر قدر اَفشردهای دل را، بیفشارم تو را
عمرها شد تا کمندِ آه را چین میکنم
بر امید آن که روزی در کمند آرم تو را
از لطافت گرچه ممکن نیست دیدن، روی تو
رو به هر جانب که آرم در نظر دارم تو را...
رضوان
اصلاً به نیت دیدار امام برو! بگو آقاجون! دلم تنگ شدهبود، اومدم ببینمت! همین! بله... دلبری کنید برای امام! دلبری کنید! خودشیرینی کنید آقاجون! دو رکعت نماز بخونید هدیه بدید به مادرشون! بعد بگید خب حالا شما هم به ما هدیه بدید!
رضوان
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم!...
رضوان
حد اعلایی و با حداقلها همنشین
آه مرواریدِ اصلِ با بدلها همنشین!
من به لطفِ دوستانت رفتم امّا سعیکن
بعد من کمتر شوی با این دغلها همنشین!
دل به مفهوم سیاهی کمکم عادت میکند
چشم وقتی میشود با مبتذلها همنشین
گردنآویزی چنین را پارهکن، آزاد شو
آه مرواریدِ اصلِ با بدلها همنشین...
رضوان
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و دَرت
جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل زِ بَرت
هیچ پیرایه زیادت نکند حُسن تو را
هیچ مشاطه نیاراید از این خوبترت...
رضوان
قبل از تو هر چیزی معنای خودش را داشت. بعد از تو همهچیز معنای تو را به خودش گرفت!
رضوان
یا نور الله فی ظلمات الارض
ای نور خدا در تاریکی های زمین...
:)
«...ما تو رو بیرون کردیم و چیزایی رو راه دادیم که برامون نمیمونن...»
:)
حجم
۱۲۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۲۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان