بریدههایی از کتاب جاذبه و دافعه علی (علیه السلام)
۴٫۶
(۲۶۲)
مَنْ عَشِقَ وَ کتَمَ وَ عَفَّ وَ ماتَ ماتَ شَهیدا.
آن که عاشق گردد و کتمان کند و عفاف بورزد و در همان حال بمیرد، شهید مرده است.
اما این نکته را نباید فراموش کرد که این نوع عشق با همه فوایدی که در شرایط خاص احیانا به وجود میآورد قابل توصیه نیست، وادیی است بس خطرناک. از این نظر مانند مصیبت است که اگر بر کسی وارد شود و او با نیروی صبر و رضا با آن مقابله کند، مکمّل و پاککننده نفس است، خام را پخته و مکدّر را مصفّا مینماید، اما مصیبت قابل توصیه نیست. کسی نمیتواند به خاطر استفاده از این عامل تربیتی، مصیبت برای خود خلق کند ویا برای دیگری به این بهانه مصیبت ایجاد نماید.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
این نوع از احساسات است که اگر به اوج و کمال برسد همه آثار نیکی که قبلاً شرح دادیم بر آن مترتّب است، و هم این نوع است که به روح شکوه و شخصیت و عظمت میدهد بر خلاف نوع اول که زبونکننده است، و هم این نوع از عشق است که پایدار است و با وصال تیزتر و تندتر میشود برخلاف نوع اول که ناپایدار است و وصال مدفن آن به شمار میآید.
در قرآن کریم رابطه میان زوجین را با کلمه «مودّت» و «رحمت» تعبیر میکند و این نکته بسیار عالی است، اشاره به جنبه انسانی و فوق حیوانی زندگی زناشویی است. اشاره به این است که عامل شهوتْ تنها رابط طبیعی زندگی زناشویی نیست؛ رابط اصلی، صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
انسان، نوعی دیگر احساسات دارد که از لحاظ حقیقت و ماهیت با شهوت مغایر است. بهتر است نام آن را «عاطفه» و یا به تعبیر قرآن «مودّت» و «رحمت» بگذاریم.
انسان آنگاه که تحت تأثیر شهوات خویش است از خود بیرون نرفته است، شخص یا شئ مورد علاقه را برای خودش میخواهد و به شدت میخواهد. اگر درباره معشوق و محبوب میاندیشد، بدین صورت است که چگونه از وصال او بهرهمند شود و حداکثر تمتّع را ببرد. بدیهی است که چنین حالتی نمیتواند مکمّل و مربی روح انسان باشد و روح او را تهذیب نماید.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
جوانی که از دیدن رویی زیبا و مویی مجعّد به خود میلرزد و از لمس دستی ظریف به خود میپیچد، باید بداند جز جریان مادی حیوانی در کار نیست. این گونه عشقها به سرعت میآید و به سرعت میرود، قابل اعتماد و توصیه نیست، خطرناک است، فضیلتکش است. تنها با کمک عفاف و تقوا و تسلیم نشدن در برابر آن است که آدمی سود میبرد. یعنی خود این نیرو انسان را به سوی هیچ فضیلتی سوق نمیدهد اما اگر در وجود آدمی رخنه کرد و در برابر نیروی عفاف و تقوا قرار گرفت و روح فشار آن را تحمل کرد ولی تسلیم نشد، به روح قوّت و کمال میبخشد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
علاقه به شخص یا شئ وقتی که به اوج شدت برسد بهطوری که وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق وجود او گردد «عشق» نامیده میشود. عشق، اوج علاقه و احساسات است. ولی نباید پنداشت که آنچه به این نام خوانده میشود یک نوع است، دو نوع کاملاً مختلف است. آنچه از آثار نیک گفته شد مربوط به یک نوع آن است و اما نوع دیگر آن کاملاً آثار مخرّب و مخالف دارد.
احساسات انسان انواع و مراتب دارد. برخی از آنها از مقوله شهوت و مخصوصا شهوت جنسی است و از وجوه مشترک انسان و سایر حیوانات است، با این تفاوت که در انسان به علت خاصی ـ که مجال توضیحش نیست ـ اوج و غلیان زاید الوصفی میگیرد و بدین جهت نام «عشق» به آن میدهند و در حیوان هرگز به این صورت در نمیآید
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
علاقه به خود که از آن به «حبّ ذات» تعبیر میشود به غلط در انسان گذاشته نشده است تا لازم گردد از میان برداشته شود. اصلاح و تکمیل انسان بدین نیست که فرض شود یک سلسله امور زاید در وجودش تعبیه شده است و باید آن زایدها و مضرها معدوم گردند. به عبارت دیگر اصلاح انسان در کاستی دادن به او نیست، در تکمیل و اضافه کردن به اوست. وظیفهای که خلقت بر عهده انسان قرار داده است در جهت مسیر خلقت است، یعنی در تکامل و افزایش است نه در کاستی و کاهش.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
خودپرستی محدودیت و حصار است. عشق به غیر مطلقا، این حصار را میشکند. تا انسان از خود بیرون نرفته است ضعیف است و ترسو و بخیل و حسود و بدخواه و کم صبر و خودپسند و متکبر، روحش برق و لَمَعان ندارد، نشاط و هیجان ندارد، همیشه سرد است و خاموش؛ اما همینکه از «خود» پا بیرون نهاد و حصار خودی را شکست این خصایل و صفات زشت نیز نابود میگردد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
از آثار اجتماعیاش، از نظر روحی و فردی غالبا تکمیلی است زیرا تولید قوّت و رقّت و صفا و توحّد و همت میکند، ضعف و زبونی و کدورت و تفرق و کودنی را از بین میبرد، خلطها را ـ که به تعبیر قرآن «دَسّ» نامیده میشود ـ از بین برده و غشها را زایل و عیار را خالص میکند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
عشق، نفس را تکمیل و استعدادات حیرتانگیز باطنی را ظاهر میسازد. از نظر قوای ادراکی، الهام بخش است و از نظر قوای احساسی، اراده و همت را تقویت میکند و آنگاه که در جهت عِلوی متصاعد شود کرامت و خارق عادت به وجود میآورد.
روح را از مزیجها و خلطها پاک میکند و به عبارت دیگر عشق تصفیهگر است. صفات رذیله ناشی از خودخواهی و یا سردی و بیحرارتی را از قبیل بخل، امساک، جبن، تنبلی، تکبر و عجب از میان میبرد. حقدها و کینهها را زایل میکند و از بین برمیدارد گو اینکه محرومیت و ناکامی در عشق ممکن است به نوبه خود تولید عقدهها و کینهها کند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
عشق و محبت، سنگین و تنبل را چالاک و زرنگ میکند و حتی از کودن، تیزهوش میسازد.
پسر و دختری که هیچکدام آنها در زمان تجردشان در هیچ چیزی نمیاندیشیدند مگر در آنچه مستقیما به شخص خودشان ارتباط داشت، همینکه به هم دل بستند و کانون خانوادگی تشکیل دادند، برای اولین بار خود را به سرنوشت موجودی دیگر علاقهمند میبینند، شعاع خواستههاشان وسیعتر میشود و چون صاحب فرزند شدند بکلی روحشان عوض میشود. آن پسرک تنبل و سنگین اکنون چالاک و پرتحرک شده است و آن دخترکی که به زور هم از رختخواب برنمیخاست اکنون تا صدای کودک گهوارهنشیناش را میشنود، همچون برق میجهد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
از جمله آثار عشق نیرو و قدرت است. محبت نیروآفرین است، جَبان را شجاع میکند. یک مرغ خانگی تا زمانی که تنهاست بالهایش را روی پشت خود جمع میکند، آرام میخرامد، هی گردن میکشد کرمکی پیدا کند تا از آن استفاده نماید، از مختصر صدایی فرار میکند، در مقابل کودکی ضعیف از خود مقاومت نشان نمیدهد. اما همین مرغ وقتی جوجهدار شد، عشق و محبت در کانون هستیاش خانه کرد، وضعش دگرگون میگردد، بالهای بر پشت جمع شده را به علامت آمادگی برای دفاع پایین میاندازد، حالت جنگی به خود میگیرد، حتی آهنگ فریادش قویتر و شجاعانهتر میگردد
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ابن الکوّاء گفت: وای بر تو! دستت را میبرد و اینچنین ثنایش میگویی؟! گفت: چرا ثنایش نگویم و حال اینکه دوستیاش با گوشت و خونم درآمیخته است؟! به خدا سوگند که نبرید دستم را جز به حقی که خداوند قرار داده است.
این عشقها و علاقهها که ما اینچنین در تاریخ علی و یاران وی میبینیم، ما را به مسئله محبت و عشق و آثار آن میکشاند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
کند. با قیافهای ترحمآمیز جلو رفت و گفت: دستت را کی برید؟ گفت:
قَطَعَ یمینی سَیدُ الْوَصِیینَ وَ قائِدُ الْغُرِّ الُْمحَجَّلینَ وَ اَوْلَی النّاسِ بِالْمُؤْمِنینَ عَلیُّ بْنُ اَبیطالِبٍ، اِمامُ الْهُدی... اَلسّابِقُ اِلی جَنّاتِ النَّعیمِ، مُصادِمُ الاَْبْطالِ، اَلْمُنْتَقِمُ مِنَ الْجُهّالِ، مُعْطِی الزَّکاةِ... اَلْهادی اِلَی الرَّشادِ وَ النّاطِقُ بِالسَّدادِ، شُجاعٌ مَکیٌّ، جَحْجاحٌ وَفِیٌّ.
پنجهام را برید سید جانشینان پیامبران، پیشوای سفیدرویان قیامت، ذیحقترین مردم نسبت به مؤمنان، علی بن ابی طالب، امام هدایت... پیشتاز بهشتهای نعمت، مبارز شجاعان، انتقام گیرنده از جهالتپیشگان، بخشنده زکات... رهبر راه رشد و کمال، گوینده گفتار راستین و صواب، شجاع مکی و بزرگوار باوفا.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
علی مقیاس و میزانی است برای سنجش فطرتها و سرشتها. آن که فطرتی سالم و سرشتی پاک دارد از وی نمیرنجد ولو اینکه شمشیرش بر او فرود آید، و آن که فطرتی آلوده دارد به او علاقهمند نگردد ولو اینکه احسانش کند، چون علی جز تجسم حقیقت چیزی نیست.
مردی است از دوستان امیرالمؤمنین، بافضیلت و باایمان. متأسفانه از وی لغزشی انجام گرفت و بایست حد بر وی جاری گردد. امیرالمؤمنین پنجه راستش را برید. آن را به دست چپ گرفت. قطرات خون میچکید و او میرفت. ابن الکوّاء، خارجی آشوبگر، خواست از این جریان به نفع حزب خود و علیه علی استفاده کند. با قیافهای ترحمآمیز جلو رفت و گفت:
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
درباره شخص خودش میفرماید:
غَدا تَرَوْنَ اَیامی وَ یکشَفُ لَکمْ عَنْ سَرائِری وَ تَعْرِفونَنی بَعْدَ خُلُوِّ مَکانی وَ قِیامِ غَیری مَقامی.
فردا روزهای مرا میبینید و خصایص شناختهنشده من برایتان آشکار میگردد و پس از تهی شدن جای من و ایستادن دیگری به جای من، مرا خواهید شناخت.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
درباره شخص خودش میفرماید:
غَدا تَرَوْنَ اَیامی وَ یکشَفُ لَکمْ عَنْ سَرائِری وَ تَعْرِفونَنی بَعْدَ خُلُوِّ مَکانی وَ قِیامِ غَیری مَقامی.
فردا روزهای مرا میبینید و خصایص شناختهنشده من برایتان آشکار میگردد و پس از تهی شدن جای من و ایستادن دیگری به جای من، مرا خواهید شناخت.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
قهرمانهای سخن، قهرمانهای علم و فلسفه، قهرمانهای قدرت و سلطنت، قهرمانهای میدان جنگ، ولی همه را بشر از یاد برده است و یا اصلاً نشناخته است. اما علی نه تنها با کشتهشدنش نمرد بلکه زندهتر شد. خود میگوید:
هَلَک خُزّانُ الاَْمْوالِ وَ هُمْ اَحْیاءٌ وَ الْعُلَماءُ باقونَ ما بَقِیَ الدَّهْرُ، اَعْیانُهُمْ مَفْقودَةٌ وَ اَمْثالُهُمْ فِی الْقُلوبِ مَوْجودَةٌ.
گردآورندگان داراییها در همان حال که زندهاند مردهاند و دانشمندان (علمای ربانی) پایدارند تا روزگار پایدار است. جسمهای آنها گمشده است اما نقشهای آنها بر صفحه دلها موجود است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
کدام مکتب فکری و فلسفی را میتوان پیدا کرد که مانند ادیان بزرگ جهان بر صدها میلیون نفر در مدت سیقرن و بیست قرن و حداقل چهارده قرن حکومت کند و به سرّ ضمایر افراد چنگ بیندازد؟!
جاذبهها نیز اینچنیناند؛ گاهی یک بعدی و گاهی دو بعدی و گاهی سه بعدی هستند.
جاذبه علی علیهالسلام از قسم اخیر است. هم سطح وسیعی از جمعیت را مجذوب خویش ساخته و هم به یک قرن و دو قرن پیوسته نیست بلکه در طول زمان ادامه یافته و گسترش پیدا کرده است. حقیقتی است که بر گونه قرون و اعصار میدرخشد و تا عمق و ژرفای دلها و باطنها پیش رفته است
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
تاریخ، افراد سر از پا نشناخته زیادی را میشناسد که بیاختیار جان خود را در راه مهر علی فدا کردهاند. این جاذبه را در کجا میتوان یافت؟ گمان نمیرود در جهان نظیری داشته باشد.
علی به همین شدت دشمنان سرسخت دارد، دشمنانی که از نام او به خود میپیچیدند. علی از صورت یک فرد بیرون است وبه صورت یک مکتب موجود است و به همین جهت گروهی را به سوی خود میکشد و گروهی را از خود طرد مینماید. آری، علی شخصیت دونیرویی است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
در آن ایامی که سرتاسر مملکت اسلامی در خفقان فرو رفته، تمام آزادیها کشته شده و نفسها در سینه زندانی شده است و سکوتی مرگبار همچون غبار مرگ بر چهرهها نشسته است، او از بالای دار فریاد برمیآورد که بیایید از علی برایتان بگویم. مردم از اطراف برای شنیدن سخنان میثم هجوم آوردند. حکومت قدّارهبند اموی که منافع خود را در خطر میبیند، دستور میدهد که بر دهانش لجام زنند و پس از چند روزی هم به حیاتش خاتمه دادند. تاریخ از این قبیل شیفتگان برای علی بسیار سراغ دارد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حجم
۱۲۸٫۳ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
حجم
۱۲۸٫۳ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
قیمت:
۲۲,۰۰۰
۸,۸۰۰۶۰%
تومان