بریدههایی از کتاب جاذبه و دافعه علی (علیه السلام)
۴٫۶
(۲۶۲)
علی فریاد برآورد: بزنید آنها را! اینها صفحه و کاغذ قرآن را بهانه کرده، میخواهند در پناه لفظ و کتابت قرآن خودشان را حفظ کنند و بعد به همان روش ضد قرآنی خود ادامه دهند. کاغذ و جلد قرآن در مقابل حقیقت آن، ارزش و احترامی ندارد. حقیقت و جلوه راستین قرآن منم. اینها کاغذ و خط را دستاویز کردهاند تا حقیقت و معنی را نابود سازند.
عدهای از نادانها و مقدس نماهای بیتشخیص که جمعیت کثیری را تشکیل میدادند، با یکدیگر اشاره کردند که علی چه میگوید؟ فریاد برآوردند که با قرآن بجنگیم؟! جنگ ما به خاطر احیای قرآن است. آنها هم که خود تسلیم قرآناند، پس دیگر جنگ چرا؟ علی گفت: من نیز میگویم به خاطر قرآن بجنگید، اما اینها با قرآن سر و کار ندارند، لفظ و کتابت قرآن را وسیله حفظ جان خود قرار دادهاند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ناکثین از لحاظ روحیه، پول پرستان بودند؛ صاحبان مطامع و طرفدار تبعیض. سخنان او در باره عدل و مساوات بیشتر متوجه این جمعیت است.
اما روح قاسطین روح سیاست و تقلّب و نفاق بود. آنها میکوشیدند تا زمام حکومت را در دست گیرند و بنیان حکومت و زمامداری علی را در هم فرو ریزند. عدهای پیشنهاد کردند با آنها کنار آید و تا حدودی مطامعشان را تأمین کند. او نمیپذیرفت، زیرا که او اهل این حرفها نبود. او آمده بود که با ظلم مبارزه کند نه آنکه ظلم را امضا کند. و از طرفی معاویه و تیپ او با اساس حکومت علی مخالف بودند
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
مردم! از علی شکوه نکنید که به خدا سوگند او در راه خدا شدیدتر از این است که کسی درباره وی شکایت کند.
علی در راه خدا از کسی ملاحظه نداشت بلکه اگر به کسی عنایت میورزید و از کسی ملاحظه میکرد به خاطر خدا بود. قهرا این حالت دشمنساز است و روحهای پر طمع و پر آرزو را رنجیده میکند و به درد میآورد.
در میان اصحاب پیغمبر هیچ کس مانند علی دوستانی فداکار نداشت، همچنان که هیچ کس مانند او دشمنانی اینچنین جسور و خطرناک نداشت. مردی بود که حتی بعد از مرگ، جنازهاش مورد هجوم دشمنان واقع گشت
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
علی مردی دشمنساز و ناراضیساز بود. این یکی دیگر از افتخارات بزرگ اوست. هر آدم مسلکی و هدفدار و مبارز و مخصوصا انقلابی که در پی عملیساختن هدفهای مقدس خویش است و مصداق قول خداست که:
یجاهِدونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ لا یخافونَ لَوْمَةَ لائِمٍ.
در راه خدا میکوشند و از سرزنش سرزنشگری بیم نمیکنند.
دشمنساز و ناراضیدرستکن است. لهذا دشمنانش، مخصوصا در زمان خودش، اگر از دوستانش بیشتر نبودهاند کمتر هم نبوده و نیستند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
به وسیله تو پشت مؤمنان محکم شد و راهها روشن گشت و سنتها بپا ایستاد. احدی فضایل و سجایای تو را در خود جمع نکرد. ندای پیغمبر را جواب گفتی. به اجابتش بر دیگران پیشی گرفتی. به یاریش شتافتی و با جان خویش حفظش کردی. با شمشیر ذوالفقار در مراحل ترس و وحشت حمله بردی و پشت ستمگران را شکستی. بنیانهای شرک و پستی را در هم فرو ریختی و گمراهان را در خاک و خون کشیدی. پس گوارایت باد ای امیرمؤمنان!
نزدیکترین مردم بودی به پیغمبر. اول کسی بودی که به اسلام گرویدی. از یقین، لبریز و در دل، محکم و از همه فداکارتر[ بودی ]و نصیبت از خیر بیشتر بود. خداوند ما را از اجر مصیبتت محروم نکند و پس از تو ما را خوار نگرداند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
مراد از «قربی» هر که باشد مسلما از برجستهترین مصادیق آن علی علیهالسلام است.
فخر رازی میگوید:
زمخشری در کشّاف روایت کرده: «چون این آیه نازل گشت، گفتند: یا رسولَ اللّه! خویشاوندانی که بر ما محبتشان واجب است کیانند؟ فرمود: علی و فاطمه و پسران آنان.»
از این روایت ثابت میگردد که این چهار نفر «قربای» پیغمبرند و بایست از احترام و دوستی مردم برخوردار باشند، و بر این مطلب از چند جهت میتوان استدلال کرد:
۱. آیه «اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی» .
۲. بدون شک پیغمبر فاطمه را بسیار دوست میداشت و میفرمود: «فاطمه پاره تن من است
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
سعد گفت: سلام مرا به پیغمبر برسان و بگو سعد از مردگان است، زیرا چند لحظه دیگر بیشتر از عمرش باقی نمانده است. بگو به پیغمبر که سعد گفت:
خداوند به تو بهترین پاداشها که سزاوار یک پیغمبر است بدهد.
آنگاه خطاب کرد به مرد انصاری و گفت: یک پیامی هم از طرف من به برادران انصار و سایر یاران پیغمبر ابلاغ کن. بگو سعد میگوید:
عذری نزد خدا نخواهید داشت اگر به پیغمبر شما آسیبی برسد و شما جان در بدن داشته باشید.
صفحات تاریخ صدر اسلام پر است از این شیفتگیها و دلدادگیها و از این زیباییها. در همه تاریخ بشر نتوان کسی را یافت که به اندازه رسول اکرم محبوب و مراد یاران و معاشران و زنان و فرزندانش بوده است و تا این حد از عمق وجدان، او را دوست میداشتهاند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
یکی از مجروحین سعدبن ربیع بود. دوازده زخم کاری برداشته بود. در این بین یکی از مسلمانان فراری به سعد ـ در حالی که روی زمین افتاده بود ـ رسید و به او گفت: شنیدهام پیغمبر کشته شده است. سعد گفت:
اگر محمد کشته شده باشد خدای محمد که کشته نشده است، دین محمد هم باقی است. تو چرا معطلی و از دین خودت دفاع نمیکنی؟!
از آن طرف، رسول اکرم پس از آنکه اصحاب خویش را جمع و جور کرد یکیک اصحاب خود را یاد کرد ببیند کی زنده است و کی مرده. سعدبن ربیع را نیافت. پرسید: کیست برود از سعدبن ربیع اطلاع صحیحی برای من بیاورد؟ یکی از انصار گفت: من حاضرم. مرد انصاری وقتی رسید که رمق مختصری از حیات سعد باقی بود. گفت: ای سعد، پیغمبر مرا فرستاده که برایش خبر ببرم که مردهای یا زنده.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ابوسفیان یکی از ناظران معرکه بود. فکر کرد از شرایط موجود در این لحظات آخر حیات زید استفاده کند، شاید بتواند یک اظهار ندامت و پشیمانی و یا اظهار تنفری نسبت به رسول اکرم از او بیرون کشد. رفت جلو و به زید گفت تو را به خدا سوگند میدهم:
آیا دوست نداری که الآن محمد به جای تو بود و ما گردن او را میزدیم و تو راحت به نزد زن و فرزندانت میرفتی؟
زید گفت:
سوگند به خدا که من دوست ندارم که در پای محمد خاری برود و من در خانهام نزد زن و فرزندم راحت نشسته باشم.
دهان ابوسفیان از تعجب باز ماند. رو کرد به دیگر قرشیان و گفت:
به خدا قسم من هرگز ندیدم یاران کسی او را آن قدر دوست بدارند که یاران محمد محمد را دوست میدارند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
هذیلیها این سه نفر را با طناب محکم بستند و به طرف مکه روانه شدند. عبداللّه بن طارق نزدیک مکه دست خویش را از بند بیرون آورد و دست به شمشیر برد اما دشمن مجال نداد، با ضرب سنگ او را کشتند. زید و خبیب به مکه برده شدند و در مقابل دو اسیر از هذیل که در مکه داشتند آنها را فروختند و رفتند.
صفوانبن امیه قُرَشی، زید را از آن کس که در اختیارش بود خرید که به انتقام خون پدرش که در احد یا بدر کشته شده بود، بکشد. او را برای کشتن به خارج مکه بردند. مردم قریش جمع شدند که ناظر جریان باشند. زید را به قربانگاه آوردند. او با قدمهای مردانهاش جلو آمد و کوچکترین تزلزلی به خود راه نداد
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
هذیلیها سوگند یاد کردند که هدف ما کشتن شما نیست، هدف ما این است که شما را تحویل قرشیان در مکه بدهیم و پولی از آنها بگیریم. ما هماکنون با شما پیمان میبندیم که شما را نکشیم. سه نفر از اینها و از آن جمله عاصم بن ثابت گفتند: ما هرگز ننگ پیمان مشرک را نمیپذیریم. جنگیدند تا کشته شدند. اما سه نفر دیگر به نام زیدبن دَثِنَّه و خُبَیب بن عَدیّ و عبداللّهبن طارق نرمش نشان دادند و تسلیم شدند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
با صدایی ضعیف گفت: آب همراه دارم. پیغمبر گفت: آب داشتی و از تشنگی نزدیک به هلاکتی؟! آری یا رسول اللّه! وقتی که آب را چشیدم، دریغم آمد که قبل از دوستم رسول اللّه از آن بنوشم.
راستی در کدام مکتب از مکتبهای جهان، اینچنین شیفتگیها و بیقراریها و ازخود گذشتگیها میبینیم؟!
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
لشکر همچنان به سیر خویش ادامه میدهد و ابوذر عقب مانده است، اما تخلف نیست، حیوانش از رفتن مانده. هر چه کرد حرکت نکرد. چند میلی را عقب مانده است. شتر را رها کرد و بارش را به دوش گرفت و در هوای گرم بر روی ریگهای گدازنده به راه افتاد. تشنگی داشت هلاکش میکرد. به صخرهای در سایه کوهی برخورد کرد. در میانش آب باران جمع شده بود. چشید. آن را بسیار سرد و خوشگوار یافت. گفت هرگز نمیآشامم تا دوستم رسول اللّه بیاشامد. مشکش را پر کرد. آن را نیز به دوش گرفت و به سوی مسلمین شتافت.
از دور شبحی دیدند. یا رسول اللّه! شبحی را میبینیم به سوی ما میآید. فرمود: باید ابوذر باشد. نزدیکتر آمد، آری ابوذر است اما خستگی و تشنگی سخت او را از پا درآورده است. تا رسید افتاد
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
و از نظر آذوقه نیز در تنگی و قحطی قرار گرفتهاند که گاهی چند نفر با خرمایی میگذرانند. اما همه با نشاط و سرزندهاند؛ عشق، نیرومندشان ساخته و جذبه رسول اکرم قدرتشان بخشیده است.
ابوذر نیز در این لشکر به سوی تبوک حرکت کرده است. در بین راه سه نفر یکی پس از دیگری عقب کشیدند. هر کدام که عقب میکشیدند، به پیغمبر اکرم اطلاع داده میشد، و هر نوبت پیغمبر میفرمود:
اگر در وی خیری است خداوند او را بر میگرداند و اگر خیری نیست، بهتر که رفت.
شتر لاغر و ضعیف ابوذر از رفتن بازماند. دیدند ابوذر نیز عقب کشید. یا رسولَ اللّه! ابوذر نیز رفت. حضرت باز جمله را تکرار کرد:
اگر خیری در او هست خداوند او را به ما باز میگرداند و اگر خیری در او نیست، بهتر که رفت.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
اساسا یک فرق بین مکتب انبیاء و مکتب فلاسفه همین است که شاگردان فلاسفه فقط متعلّماند و فلاسفه نفوذی بالاتر از نفوذ یک معلم ندارند، اما انبیاء نفوذشان از قبیل نفوذ یک محبوب است، محبوبی که تا اعماق روح محب راه یافته و پنجه افکنده است و تمام رشتههای حیاتی او را در دست گرفته است.
از جمله افراد دلباخته به رسول اکرم، ابوذر غفاری است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
تأثیر نیروی محبت و ارادت در زایل کردن رذایل اخلاقی از دل، از قبیل تأثیر مواد شیمیایی بر روی فلزات است. مثلاً یک کلیشهساز با تیزاب اطراف حروف را از بین میبرد نه با ناخن و یا سر چاقو و یا چیزی از این قبیل. اما تأثیر نیروی عقل در اصلاح مفاسد اخلاقی مانند کار کسی است که بخواهد ذرّات آهن را از خاک با دست جدا کند. چقدر رنج و زحمت دارد؟! اگر یک آهنربای قوی در دست داشته باشد ممکن است با یک گردش همه آنها را جدا کند. نیروی ارادت و محبت مانند آهنربا صفات رذیله را جمع میکند و دور میریزد. به عقیده اهل عرفان، محبت و ارادت پاکان و کمَّلین همچون دستگاه خودکاری، خودبهخود رذایل را جمع میکند و بیرون میریزد. حالت مجذوبیت اگر بجا بیفتد از بهترین حالات است و این است که تصفیهگر و نبوغ بخش است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
باید با صبر و حوصله و دقت و حساب و اندیشه، تدریجا مفاسد اخلاقی را زایل کرد و غشها را از طلای وجود پاک کرد، و شاید بتوان گفت که برای عقل امکانپذیر نیست که از عهده برآید.
فیلسوفان، اصلاح اخلاق را از فکر و حساب میخواهند، مثلاً میگویند: عفت و قناعت باعث عزت و شخصیت انسان است در نظر مردم، و طمع و آز موجب ذلّت و پستی است. یا میگویند: علم موجب قدرت و توانایی است، علم چنین است و علم چنان، «خاتم مُلک سلیمان است علم» ، علم چراغی است فرا راه انسان که راه را از چاه روشن میکند. و یا میگویند: حسد و بدخواهی بیماری روحی است، از نظر اجتماعی عواقب سوئی را به دنبال خواهد داشت، و از این قبیل سخنان.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ابن عباس گفت در محضر پیغمبر بودیم. پرسیدند: بهترین همنشینان کیست؟ حضرت فرمود:
مَنْ ذَکرَکمْ بِاللّهِ رُؤْیتُهُ وَ زادَ کمْ فِی عِلْمِکمْ مَنْطِقُهُ وَ ذَکرَکمْ بِالاْخِرَةِ عَمَلُهُ.
آن کس که دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد و گفتارش بر دانشتان بیفزاید و رفتارش شما را به یاد آخرت و قیامت بیندازد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
قلب زمامدار بایستی کانون مهر و محبت باشد نسبت به ملت. قدرت و زور کافی نیست. با قدرت و زور میتوان مردم را گوسفند وار راند ولی نمیتوان نیروهای نهفته آنها را بیدار کرد و به کار انداخت. نه تنها قدرت و زور کافی نیست، عدالت هم اگر خشک اجرا شود کافی نیست، بلکه زمامدار همچون پدری مهربان باید قلبا مردم را دوست بدارد و نسبت به آنان مهر بورزد و هم باید دارای شخصیتی جاذبهدار و ارادتآفرین باشد تا بتواند اراده آنان و همت آنان و نیروهای عظیم انسانی آنان را در پیشبرد هدف مقدس خود به خدمت بگیرد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
رقابت فیلسوفان با عرفا ـ که آنان به نیروی عقل و اینان به نیروی عشق اتکا و اعتماد دارند ـ از همین جا سرچشمه میگیرد. در ادبیات عرفانی همواره در این میدان رقابت، عقل محکوم و مغلوب شناخته شده است. سعدی میگوید:
نیکخواهانم نصیحت میکنند
خشت بر دریا زدن بیحاصل است
شوق را بر صبر قوّت غالب است
عقل را بر عشق دعوی باطل است
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حجم
۱۲۸٫۳ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
حجم
۱۲۸٫۳ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
قیمت:
۲۲,۰۰۰
۸,۸۰۰۶۰%
تومان