بریدههایی از کتاب جاذبه و دافعه علی (علیه السلام)
۴٫۶
(۲۶۲)
در دوران زندگیاش عناصر شریف و نجیب، خداپرستانی فداکار و بیطمع، مردمی باگذشت و مهربان، عادل و خدمتگزار خلق گرد محور وجودش چرخیدند که هر کدام تاریخچهای آموزنده دارند، و پس از مرگش در دوران خلافت معاویه و امویان جمعیتهای زیادی به جرم دوستی او در سختترین شکنجهها قرار گرفتند اما قدمی را در دوستی و عشق علی کوتاه نیامدند و تا پای جان ایستادند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
تمام رهبران و لیدرهای جهان (حتی جنایتکاران حرفهای از قبیل چنگیز و حجّاج و معاویه) افرادی بودهاند که هم جاذبه داشتهاند و هم دافعه. تا در روح کسی نقاط مثبت نباشد هیچگاه نمیتواند هزاران نفر سپاهی را مطیع خویش سازد و مقهور اراده خود گرداند. تا کسی قدرت رهبری نداشته باشد نمیتواند مردمی را اینچنین به دور خویش گرد آورد.
نادرشاه یکی از این افراد است. چقدر سرها بریده و چقدر چشمها از حدقهها بیرون آورده است! اما شخصیتش فوقالعاده نیرومند است. از ایرانِ شکستخورده و غارتزده اواخر عهد صفوی لشکری گران به وجود آورد و همچون مغناطیس که برادههای آهن را جذب میکند، مردان جنگی را به گرد خویش جمع کرد که نه تنها ایران را از بیگانگان نجات بخشید بلکه تا اقصی نقاط هندوستان براند
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
البته قوّت نیز مراتب دارد تا میرسد به جایی که دوستانِ مجذوب، جان را فدا میکنند و در راه او از خود میگذرند و دشمنان هم آنقدر سرسخت میشوند که جان خود را در این راه از کف میدهند؛ و تا آنجا قوّت میگیرند که حتی بعد از مرگ، قرنها جذب و دفعشان در روحها کارگر واقع میشود و سطح وسیعی را اشغال میکند. و این جذب و دفع های سهبعدی از مختصات اولیاست، همچنان که دعوتهای سهبعدی مخصوص سلسله پیامبران است.
از طرفی باید دید چه عناصری را جذب و چه عناصری را دفع میکنند. مثلاً گاهی عنصر دانا را جذب و عنصر نادان را دفع[ میکنند ]و گاهی برعکس است. گاهی عناصر شریف و نجیب را جذب و عناصر پلید و خبیث را دفع[ میکنند ]و گاهی بر عکس است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
۴. مردمی که هم جاذبه دارند و هم دافعه. انسانهای با مسلک که در راه عقیده و مسلک خود فعالیت میکنند، گروههایی را به سوی خود میکشند، در دلهایی به عنوان محبوب و مراد جای میگیرند و گروههایی را هم از خود دفع میکنند و میرانند؛ هم دوستسازند و هم دشمنساز؛ هم موافقپرور و هم مخالفپرور.
اینها نیز چندگونهاند، زیرا گاهی جاذبه و دافعه هر دو قوی است و گاهی هر دو ضعیف و گاهی باتفاوت. افراد باشخصیت آنهایی هستند که جاذبه و دافعهشان هر دو قوی باشد، و این بستگی دارد به اینکه پایگاههای مثبت و پایگاههای منفی در روح آنها چه اندازه نیرومند باشد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
نیستند. قهرا کسی که همه دشمن او هستند، خرابی از ناحیه خود اوست والاّ چگونه ممکن است در روح انسان خوبیها وجود داشته باشد و هیچ دوستی نداشته باشد. این گونه اشخاص در وجودشان جهات مثبت وجود ندارد حتی در جهات شقاوت. وجود اینها سرتاسر تلخ است و برای همه هم تلخ است. چیزی که لااقل برای بعضیها شیرین باشد[ در اینها ]وجود ندارد.
علی علیهالسلام میفرماید:
اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکتِسابِ الاِْخْوانِ وَ اَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیعَ مَنْ ظَفَرَ بِهِ مِنْهُمْ.
ناتوانترین مردم کسی است که از دوست یافتن ناتوان باشد و از آن ناتوانتر آن که دوستان را از دست بدهد و تنها بماند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
و ثالثا محبت، تنها داروی علاج بشریت نیست. در مذاقها و مزاجهایی خشونت نیز ضرورت دارد و مبارزه و دفع و طرد لازم است. اسلام، هم دین جذب و محبت است و هم دین دفع و نقمت.
۳. مردمی که دافعه دارند اما جاذبه ندارند، دشمن سازند امادوستساز نیستند. اینها نیز افراد ناقصی هستند و این[ دشمنسازیِ صِرف ]دلیل بر این است که فاقد خصایل مثبت انسانی میباشند زیرا اگر از خصایل انسانی بهرهمند بودند گروهی ولو عده قلیلی طرفدار و علاقهمند داشتند، چون در میان مردم همواره آدم خوب وجود دارد هر چند عددشان کم باشد. اگر همه مردم باطل و ستمپیشه بودند این دشمنیها دلیل حقیقت و عدالت بود اما هیچ وقت همه مردم بد نیستند،
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
چه بسا افرادی که انسان از این رهگذر به آنها علاقه میورزد و آنها چون این محبتها را با تمایلات خویش مخالف میبینند به جای قدردانی دشمنی میکنند. بعلاوه محبت منطقی و عاقلانه آن است که خیر و مصلحت جامعه بشریت در آن باشد نه خیر یک فرد و یا یک دسته بالخصوص. بسا خیر رساندنها و محبت کردنها به افراد که عین شر رساندن و دشمنی کردن با اجتماع است.
در تاریخ مصلحین بزرگ، بسیار میبینیم که برای اصلاح شئون اجتماعی مردم میکوشیدند و رنجها را به خود هموار میساختند اما در عوض جز کینه و آزار از مردم جوابی نمیدیدند. پس اینچنین نیست که در همه جا محبت، جاذبه باشد بلکه گاهی محبت به صورت دافعهای بزرگ جلوه میکند
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
وَ ما اَرْسَلْناک اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ.
نفرستادیم تو را مگر که مهر و رحمتی باشی برای جهانیان.
یعنی نسبت به خطرناکترین دشمنانت نیز رحمت باشی و به آنان محبت کنی.
اما محبتی که قرآن دستور میدهد آن نیست که با هر کسی مطابق میل و خوشایند او عمل کنیم، با او طوری رفتار کنیم که او خوشش بیاید و لزوما به سوی ما کشیده شود. محبت این نیست که هر کسی را در تمایلاتش آزاد بگذاریم و یا تمایلات او را امضا کنیم. این محبت نیست بلکه نفاق و دورویی است. محبت آن است که با حقیقت توأم باشد. محبت خیر رساندن است و احیانا خیر رساندنها به شکلی
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
در فلسفه هندی و مسیحی از جمله مطالبی که بسیار به چشم میخورد محبت است. آنها میگویند باید به همه چیز علاقه ورزید و ابراز محبت کرد و وقتی که ما همه را دوست داشتیم چه مانعی دارد که همه نیز ما را دوست بدارند، بدها هم ما را دوست بدارند چون از ما محبت دیدهاند.
اما این آقایان باید بدانند تنها اهل محبت بودن کافی نیست، اهل مسلک هم باید بود و به قول گاندی در این است مذهب من «محبت باید با حقیقت توأم باشد» و اگر با حقیقت توأم بود باید مسلکی بود، و مسلکی بودن خواهناخواه دشمن ساز است و در حقیقت دافعهای است که عدهای را به مبارزه برمیانگیزد و عدهای را طرد میکند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
غالبا خیال میکنند که حسن خلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز «اجتماعی بودن» همین است که انسان همه را با خود دوست کند. اما این برای انسان هدفدار و مسلکی ـ که فکر و ایدهای را در اجتماع تعقیب میکند و درباره منفعت خودش نمیاندیشد ـ میسر نیست (چنین انسانی خواهناخواه یکرو و قاطع و صریح است مگر آنکه منافق و دورو باشد) زیرا همه مردم یک جور فکر نمیکنند و یک جور احساس ندارند و پسندهای همه یکنواخت نیست. در بین مردم دادگر هست، ستمگر هم هست، خوب هست، بد هم هست. اجتماع منصف دارد، متعدی دارد، عادل دارد، فاسق دارد و آنها همه نمیتوانند یک نفر آدم را که هدفی را به طور جدی تعقیب میکند و خواهناخواه با منافع بعضی از آنها تصادم پیدا میکند دوست داشته باشند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
۲. مردمی که جاذبه دارند اما دافعه ندارند؛ با همه میجوشند و گرم میگیرند و همه مردم از همه طبقات را مرید خود میکنند؛ در زندگی همه کس آنها را دوست دارد و کسی منکر آنان نیست، وقتی هم که بمیرند مسلمان با زمزمشان میشوید و هندو بدن آنها را میسوزاند.
چنان با نیک و بد خو کن که بعد از مردنت عرفی
مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند
بنا به دستور این شاعر، در جامعهای که نیمی از آن مسلمان است و به جنازه مردم احترام میکند و آن را غسل میدهد و گاهی برای احترام بیشتر با آب مقدس زمزم غسل میدهد، و نیمی هندو که مرده را میسوزانند و خاکسترش را بر باد میدهند، در چنین جامعهای آنچنان زندگی کن که مسلمان تو را از خود بداند و بخواهد تو را پس از مرگ با آب زمزم بشوید و هندو نیز تو را از خویش بداند
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
و اگر هم به او رسیدگی کنند و آب و علفش دهند برای این است که در موقع از گوشتش استفاده کنند. او نه موج موافق ایجاد میکند و نه موج مخالف. اینها یک دسته هستند: موجودات بیارزش و انسانهای پوچ و تهی، زیرا انسان نیاز دارد که دوست بدارد و او را دوست بدارند و هم میتوانیم بگوییم نیاز دارد که دشمن بدارد و او را دشمن بدارند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
افراد از لحاظ جاذبه و دافعه نسبت به افراد دیگر انسان یکسان نیستند بلکه به طبقات مختلفی تقسیم میشوند:
۱. افرادی که نه جاذبه دارند و نه دافعه؛ نه کسی آنها را دوست و نه کسی دشمن دارد، نه عشق و علاقه و ارادت[ کسی ]را برمیانگیزند و نه عداوت و حسادت و کینه و نفرت کسی را، بیتفاوت در بین مردم راه میروند، مثل این است که یک سنگ در میان مردم راه برود.
این، یک موجود ساقط و بیاثر است. آدمی که هیچ گونه نقطه مثبتی در او وجود ندارد (مقصود از مثبت تنها جهت فضیلت نیست، بلکه شقاوتها نیز در اینجا مقصود است) نه از نظر فضیلت و نه از نظر رذیلت، حیوانی است، غذایی میخورد و خوابی میرود و در میان مردم میگردد همچون گوسفندی که نه دوست کسی است و نه دشمن کسی،
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
مصالح حیاتی و ساختمان فطری، انسان را جاذب و دافع پرورده است تا با آنچه در آن خیری احساس میکند بجوشد و آنچه را با اهداف خویش منافر میبیند از خود دور کند و در مقابلِ آنچه غیر از اینهاست که نه منشأ بهرهای هستند و نه زیانبارند بیاحساس باشد؛ و در حقیقت جذب و دفع دو رکن اساسی زندگی بشرند و به همان مقداری که از آنها کاسته شود، در نظام زندگیاش خلل جایگزین میگردد. و بالأخره آن که قدرت پر کردن خلأها را دارد دیگران را به خود جذب میکند و آن که نه تنها خلئی را پر نمیکند بلکه بر خلأها میافزاید، انسانها را از خود طرد میکند و بیتفاوتها هم همچو سنگی در کناری.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
قسمت عمدهای از دوستیها و رفاقتها، و یا دشمنیها و کینهتوزیها، همه مظاهری از جذب و دفع انسانی است. این جذب و دفعها بر اساس سنخیت و مشابهت و یا ضدیت و منافرت پیریزی شده است و در حقیقت علت اساسی جذب و دفع را باید در سنخیت و تضاد جستجو کرد، همچنان که از نظر بحثهای فلسفی مسلّم است که: اَلسِّنْخِیةُ عِلَّةُ الاِْنْضِمام.
گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب میکنند و دلشان میخواهد با یکدیگر دوست و رفیق باشند. این رمزی دارد و رمزش جز سنخیت نیست. این دو نفر تا در بینشان مشابهتی نباشد همدیگر را جذب نمیکنند و متمایل به دوستی با یکدیگر نخواهند شد، و به طور کلی نزدیکی هر دو موجود بر یک نحو مشابهت و سنخیتی است در بین آنها.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ثابت شده که علی علیهالسلام دو نیرویی بوده است و هر کس که بخواهد در مکتب او پرورش یابد باید دونیرویی باشد.
نظر به این که دونیرویی بودن به تنهایی کافی نیست که معرّف مکتب علی باشد، در این کتاب کوشش شده تا حد امکان نشان داده شود که جاذبه علی افرادی از چه طراز را جذب میکرد و دافعه او چه سنخ افرادی را طرد مینمود.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
شب، هنگام عبادت از ماسوی میبرید و روز در متن اجتماع فعالیت میکرد. روزها چشم انسانها مواسات و ازخودگذشتگیهای او را میدید و گوشهایشان پند و اندرزها و گفتارهای حکیمانهاش را میشنید، و شب چشم ستارگان اشکهای عابدانهاش را میدید و گوش آسمان مناجاتهای عاشقانهاش را میشنید. هم مفتی بود و هم حکیم، هم عارف بود و هم رهبر اجتماعی، هم زاهد بود و هم سرباز، هم قاضی بود و هم کارگر، هم خطیب بود و هم نویسنده. بالأخره به تمام معنی یک انسان کامل بود با همه زیباییهایش.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
آری فیلسوفان شاگرد میسازند نه پیرو، رهبران اجتماعی پیروان متعصب میسازند نه انسانهای مهذّب، اقطاب و مشایخ عرفان ارباب تسلیم میسازند نه مؤمن مجاهد فعال.
در علی، هم خاصیت فیلسوف است و هم خاصیت رهبر انقلابی و هم خاصیت پیر طریقت و هم خاصیتی از نوع خاصیت پیامبران. مکتب او، هم مکتب عقل و اندیشه است و هم مکتب ثوره و انقلاب و هم مکتب تسلیم و انضباط و هم مکتب حسن و زیبایی و جذبه و حرکت.
علی علیهالسلام پیش از آنکه امام عادل برای دیگران باشد و درباره دیگران به عدل رفتار کند، خود شخصا موجودی متعادل و متوازن بود. کمالات انسانیت را با هم جمع کرده بود. هم اندیشهای عمیق و دوررس داشت و هم عواطفی رقیق و سرشار. کمال جسم و کمال روح را توأم داشت.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
افراد باشخصیت آنهایی هستند که جاذبه و دافعهشان هر دو قوی باشد
کاربر ۱۲۳۶۵۳۹
گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب میکنند و دلشان میخواهد با یکدیگر دوست و رفیق باشند. این رمزی دارد و رمزش جز سنخیت نیست. این دو نفر تا در بینشان مشابهتی نباشد همدیگر را جذب نمیکنند و متمایل به دوستی با یکدیگر نخواهند شد، و به طور کلی نزدیکی هر دو موجود بر یک نحو مشابهت و سنخیتی است در بین آنها.
کاربر ۱۲۳۶۵۳۹
حجم
۱۲۸٫۳ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
حجم
۱۲۸٫۳ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
قیمت:
۲۲,۰۰۰
۸,۸۰۰۶۰%
تومان