بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب صدای تو خوبست (گفتگو با سهراب سپهری) | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب صدای تو خوبست (گفتگو با سهراب سپهری)

بریده‌هایی از کتاب صدای تو خوبست (گفتگو با سهراب سپهری)

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۶۰ رأی
۴٫۵
(۶۰)
در همه هنرها قرینه سازی وجود دارد. در شعر هم قرینه نگاری بسیار است. غزل را پیش چشم درآوریم هر بیت یک ترازوی متعادل است. در این کفه پروانه نشسته و در آن کفه شمع ایستاده. در حقیقت ربطی معنوی در کار است و این قرینه سازی مفهومی است
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
می دانید که قالی جانشین باغ ایرانی بوده است. که می‌گویند پادشاه ساسانی را این خیال پیش آمد که در زمستان نیز چشم از صورت باغ برندارند پس فرمان داد قالی بزرگی کنند به نقشه باغ؛ چه شاه بی باغ، شاه حقیقی نیست و باغ خود قرینه بهشت است.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
شما معمولاً تن به هیچ مصاحبه‌ای نمی دهید و این باعث می‌شود تا کمتر درباره آثارتان صحبت شود چرا؟ - [ببینید] اگر اثری با ارزش و ماندنی باشد، جایش را باز می‌کند، مطرح می‌شود و ماندگار. و اگر بی ارزش باشد با هزار بوق و کرنا نمی‌توان آن را به خورد مردم داد و بزودی از یادها می‌رود.من حتی در روز افتتاح نمایشگاه آثارم شرکت نمی کنم چون معتقدم آنها برای دیدن کارهایم می‌آیند و با من کاری ندارند.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
دوران بچگی برخی از ما با آزار و اذیت حیوانات همراه است. با روحیه‌ای که از شما سراغ دارم بعید است چنین کار‌هایی کرده باشید. دبستان را که تمام کردم، تابستان را در کارخانه ریسندگی کاشان کار گرفتم. یکی دو ماه کارگر کارخانه شدم . نمی‌دانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد . زیان‌ها رساند . من مامور مبارزه با ملخ در یکی از آبادی‌ها شدم. راستش، حتی برای کشتن یک ملخ نقشه نکشیدم. اگر محصول را می‌خوردند، پیدا بود که گرسنه‌اند. وقتی میان مزارع راه می‌رفتم، سعی می‌کردم پا روی ملخ‌ها نگذارم.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
شب‌های داغ تابستان روی بام می‌خوابیدیم و اطراف را آب می‌پاشیدیم، بوی کاهگل تا ته خواب هایم می‌دوید. من تنها بچه‌ای بودم که می‌توانست از ستون‌های گچی حوضخانه و تمام درختان تنومند، باغ، فرز و چابک در چشم بر هم زدنی بالا برود. گاهی که روی درخت‌های توت شمیرانی می‌رفتم بقیه بچه‌ها را که قادر به بالا رفتن نبودند وامی‌داشتم تا با گفتن این جمله که :« آقای سهراب خان سپهری، اگر شاخه تکاندنی هست، تکان بفرمایید» از من بخواهند شاخه‌ای را بتکانم.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
مثل اینکه از مدرسه دل خوشی ندارید؟ مدرسه، خواب‌های مرا قیچی کرده بود . نماز مرا شکسته بود . مدرسه، عروسک مرا رنجانده بود . روز ورود، یادم نخواهد رفت : مرا از میان بازی‌هایم ربودند و به کابوس مدرسه بردند . خودم را تنها دیدم و غریب ... از آن پس و هربار دلهره بود که به جای من راهی مدرسه می‌شد.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
- من همیشه خودم را درپس یک در تنها دیده‌ام و تنهایی به دیده من کیفیتی دلپذیر است. این حسن از کودکی در من جاری شد ته باغ منزل ما یک سرطویله بود و روی آن یک اتاق قرار داشت که اسمش اتاق آبی بود. یک روز که مادرم مار چنبره زده‌ای را در تاقچه این اتاق می‌بیند از اتاق آبی کوچ می‌کنیم و به اتاق پنجدری شمال خانه می‌رویم و اتاق آبی تا پایان خالی می‌ماند. هیچ کس در فکر اتاق آبی نبود اما برای من پیدا بود و نیرویی تاریک مرا به سمت آن می‌برد. گاه میان بازی اتاق آبی ملایم صدایم می‌زد، از همبازیها جدا می‌شدم و می‌رفتم تا میان اتاق آبی بمانم و گوش بدهم. چیزی در من شنیده می‌شد، مثل صدای آب که خواب شما بشنود چشم چیزی نمی دید اما خالی درونم نگاه می‌کرد و چیزها می‌دید.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
امکان داردکمی بیشتر از خودتان بگویید . می‌دانم اهل کاشان هستید ولی ....؟ - در پانزدهم مهر سال ۱۳۰۷ و در یک روز آفتابی از فصل پاییز در کاشان به دنیا آمدم. پدرم اسدالله خان سپهری و مادرم فروغ سپهری بود. پنچ فرزند این خانواده به ترتیب سن عبارت بودند از منوچهر، همایوندخت، خودم ، پریدخت و پروانه. خانه ما ، بزرگ بود. باغ بود و همه جور درخت داشت. برای یادگرفتن، وسعت خوبی بود. خانه ما همسایه صحرا بود . تمام رویاهایم به بیابان راه داشت
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
دل به کف عشق هر آنکس سپرد جان به در از وادی محنت نبرد زندگی افسانه محنت فزاست زندگی یک بی سر و ته ماجراست غیر غم و محنت و اندوه و رنج نیست در این کهنه سرای سپنج...
ashkan aminian
به سراغ من اگر میایید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
هدی✌
سهراب سپهری در غروب اول اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت.
هدی✌
دریافت مدرک لیسانس فارغ التحصیل شد و به دریافت نشان درجه اول علمی نایل آمد. هنگام دریافت مدال درجه اول فرهنگ در کاخ مرمر، شاه از او پرسید : به نظر شما نقاشی های این اتاق خوب است ؟سهراب [با صراحت و بدون ترس] جواب داد : خیر قربان و شاه زیر لب گفت : خودم حدس می‌زدم. ...
هدی✌
زندگی افسانه محنت فزاست زندگی یک بی سر و ته ماجراست غیر غم و محنت و اندوه و رنج نیست در این کهنه سرای سپنج...
هدی✌
در [دهلی] همه سحر خیز هستند ، حتی گنجشک‌ها . صبح که هنوز هوا تاریک بود جیر جیر می‌کردند . [در دهلی] موجودات عجیب و غریب پیدا می‌شود ، گاوها وسط کوچه و خیابان هستند و هیچ کس حق ندارد آنها را کنار بزند ...
هدی✌
در کشور ما نقاش به همین دلخوش است که سالی دو یا سه کار از خود به یادگار بگذارد ، نه کوششی می‌کند و نه مطالعه‌ای ، فرق بزرگی در میان است ، ژاپنی آنچه را خوب است از دیگران می‌گیرد ، و با چیزهای خودش در هم می‌آمیزد ، و چیز تازه‌ای می‌آفریند ،هنر و صنعت این کشور رو به پیشرفت است ، گروه‌های هنری بسیار است. برای هر چیز انجمن و گروه دارند ، نمایشگاههای بزرگ نقاشی ، همیشه رو به راه است.
هدی✌
هوای کاشان و نیویورک اختلاف زیادی است. روزها گرم وپر رطوبت است. در این شهر گرما و کثافت هوا دست به دست هم می‌دهند. دوده شهر هم حسابی آدم را غرق محبت خود می‌کند، پنجره را که باز می‌کنی باید فرار کنی و گرنه جزو سیاهپوستان حساب می‌شوی.
هدی✌
من مسلمانم! اما عبادت را همیشه در خلوت خواسته‌ام. هیچ وقت در نگاه دیگران نماز نخوانده‌ام مگر وقتی که بچه های مدرسه را برای تماز به مسجد می‌بردند و من میانشان بودم.
هدی✌
فکر نمی‌کنند که من درباره آنچه نیست و مایلم باشد صحبت می‌کنم.
هدی✌
غزل را پیش چشم درآوریم هر بیت یک ترازوی متعادل است. در این کفه پروانه نشسته و در آن کفه شمع ایستاده.
هدی✌
می دانید که قالی جانشین باغ ایرانی بوده است. که می‌گویند پادشاه ساسانی را این خیال پیش آمد که در زمستان نیز چشم از صورت باغ برندارند پس فرمان داد قالی بزرگی کنند به نقشه باغ؛ چه شاه بی باغ، شاه حقیقی نیست و باغ خود قرینه بهشت است.
هدی✌

حجم

۵۶۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۸ صفحه

حجم

۵۶۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۸ صفحه

قیمت:
رایگان