بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب صدای تو خوبست (گفتگو با سهراب سپهری) | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب صدای تو خوبست (گفتگو با سهراب سپهری)

بریده‌هایی از کتاب صدای تو خوبست (گفتگو با سهراب سپهری)

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۶۰ رأی
۴٫۵
(۶۰)
دل به کف عشق هر آنکس سپرد جان به در از وادی محنت نبرد زندگی افسانه محنت فزاست زندگی یک بی سر و ته ماجراست غیر غم و محنت و اندوه و رنج نیست در این کهنه سرای سپنج...
~sahar~
ز روزگار کهنسال چشم جود مدار نمی دهد چو سبو کهنه گشت، غم بیرون
دختر دریا
در پست و بلند بام وزش انسانی بود. نفس بود. هوا بود. اصلاً فراموش می‌شد که بام پناهی است برای «آدمی که از باران و آفتاب بیم دارد.» تن بام زیر پاهای برهنه می‌تپد. بالا می‌رفتم پایین می‌آمدم و روی برآمدگی های دلپذیر می‌نشستم و سر می‌خوردم. در حرکاتم زمان نبود. بودن جلوتر از من بود. شب‌های داغ تابستان روی بام می‌خوابیدیم و اطراف را آب می‌پاشیدیم، بوی کاهگل تا ته خواب هایم می‌دوید.
Dexter
ما می‌رویم و آیا در پی ما یادی از دلها خواهد گذشت.
هدی✌
به سراغ من اگر میایید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
s4jed.j
درپایان چه حرفی دارید که بگویید؟ - ما می‌رویم و آیا در پی ما یادی از دلها خواهد گذشت.
fateme.msz
-تماشای آبی آسمان تماشای درون است.
saeideh
ما می‌رویم و آیا در پی ما یادی از دلها خواهد گذشت.
farhadfery
درپایان چه حرفی دارید که بگویید؟ - ما می‌رویم و آیا در پی ما یادی از دلها خواهد گذشت.
آناهیتا
تن بام زیر پاهای برهنه می‌تپد. بالا می‌رفتم پایین می‌آمدم و روی برآمدگی های دلپذیر می‌نشستم و سر می‌خوردم. در حرکاتم زمان نبود. بودن جلوتر از من بود. شب‌های داغ تابستان روی بام می‌خوابیدیم و اطراف را آب می‌پاشیدیم، بوی کاهگل تا ته خواب هایم می‌دوید.
صبح
در حرکاتم زمان نبود. بودن جلوتر از من بود.
⚽️ kaka ⚽️
به کاشان می‌رسی هر چند تک و توک خانه‌های کاهگلی نشان از قرابت کهنه شهر با خاک دارد. اما این نشانه‌ها در میان دریای سیمان و بتن گم است. اینجا هم خانه‌ها ابعادی هندسی دارند و گوشه های تیز آن احساس آدم را خراش می‌دهد.
ziba.sh
تنبیه بیدار کردن است. چوب را باید خورد و روشن شد، ضربه اگر بیدار کند همیشه رواست. خشونت چاشنی پرورش نیست عنصر سازنده آن است.
🌸بهارم🌸
مدرسه، خواب‌های مرا قیچی کرده بود . نماز مرا شکسته بود . مدرسه، عروسک مرا رنجانده بود . روز ورود، یادم نخواهد رفت : مرا از میان بازی‌هایم ربودند و به کابوس مدرسه بردند . خودم را تنها دیدم و غریب ... از آن پس و هربار دلهره بود که به جای من راهی مدرسه می‌شد.
~sahar~
دل به کف عشق هر آنکس سپرد جان به در از وادی محنت نبرد زندگی افسانه محنت فزاست زندگی یک بی سر و ته ماجراست غیر غم و محنت و اندوه و رنج نیست در این کهنه سرای سپنج...
دختر دریا
دبستان را که تمام کردم، تابستان را در کارخانه ریسندگی کاشان کار گرفتم. یکی دو ماه کارگر کارخانه شدم . نمی‌دانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد . زیان‌ها رساند . من مامور مبارزه با ملخ در یکی از آبادی‌ها شدم. راستش، حتی برای کشتن یک ملخ نقشه نکشیدم. اگر محصول را می‌خوردند، پیدا بود که گرسنه‌اند. وقتی میان مزارع راه می‌رفتم، سعی می‌کردم پا روی ملخ‌ها نگذارم.
Dexter
خانه ما همسایه صحرا بود . تمام رویاهایم به بیابان راه داشت
هدی✌
.سینه باز دشت روبرو، آغوشش را به روی قدم های تو گشوده است و تو در این دشت ساکت و پهناور با بوی خاک و علف تنها می‌شوی. نسیم از روی دشت سبز خداوندی می‌گذرد و گونه های تو را نوازش می‌دهد. روی علف‌های نرم بیابان دراز می‌کشی، کم کم شرمی که پس از دوران کودکی بر جانت نشسته رخت برمی‌بندد و مثل هشت سالگیت بر دامن سبز طبیعت غلت می‌زنی.
هدی✌
ما می‌رویم و آیا در پی ما یادی از دلها خواهد گذشت.
leila tofighy
قالی جانشین باغ ایرانی بوده است. که می‌گویند پادشاه ساسانی را این خیال پیش آمد که در زمستان نیز چشم از صورت باغ برندارند پس فرمان داد قالی بزرگی کنند به نقشه باغ؛ چه شاه بی باغ، شاه حقیقی نیست و باغ خود قرینه بهشت است.
leila tofighy

حجم

۵۶۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۸ صفحه

حجم

۵۶۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۸ صفحه

قیمت:
رایگان