بریدههایی از کتاب غریزه وصلی؛ نسخهی کامل
۴٫۳
(۳۷۵)
خانما چیزای سنگین نباید بردارن
این قانون حتما مال دخترهای پولدار بود چون در خانه ما، مامان چیزهای سنگین را برمیداشت و این آقاجان بود که دست به سیاه و سفید نمیزد. نکند آقاجان تصور میکرد دختر پولدار است؟
pegah
توی خانه ما گیر از بین نمیرود بلکه فقط از فردی به فرد دیگر انتقال پیدا میکند
N.gh
مولکولهای فشرده شده به اکسیژنهای دم در دهانم میگویند «نیاین جا نیست» و یکی از مولکولهای گازهای نجیب، با احساس مسوولیت، دستهایش را تا چند اربیتال باز کرده و در آن شلوغ پلوغی، سر بقیه مولکولها داد میزند «خواهرا از این ور، برادرا از اون ور» و در همان حال نگران است مبادا اکسیژنها و هیدروژنها با هم ترکیب شوند و یکی داد میزند «لطفا راهِ باز کنین این مولکول بارداره» و یکی دیگر از مولکولها به مولکول کناریاش میگوید «چرا سِلّی مِزنی؟» و دیگری هم میگوید «شرمنده الکترونِم انقد چرخید سرش گیژ رفت، از جاش دَر شد خورد بهت» و مولکولی دیگر به مولکولی که به او چسبیده میگوید «چُمبولی مگیری؟» و دومی میگوید «چمبولی کجا بود، گفتم برای یک کار خیر مزاحمت بشیم ایشالا اگه صلاح بدانی با هم پیوند کولانسی تشکیل بدیم» و مولکول اولی میگوید: «اشتباه گرفتی من خودم دنبال پیوندم، باز تو به من مِگی؟ اصلا بیا بریم پشت کوچه مندلیف، اونجا یک پیوند کوولانسی بهت نشان بدم که چی» مولکول پیری که شبیه بیبی مولکولهاست، به من فحش میدهد «خا جانِمّرگ کمتر بخور جا نداریم ارتعاش کنیم» و بعد برای بقیه مولکولهای جوان خالیبندی میکند که «قدیمزمان ارتعاش مکردیم به قدِ منبع آب، مثل الان نبود که نتانیم تکان بخوریم که» و بعد با بقیه مولکولهای پیر از خاطرات ارتعاشات زمان قدیم با هم حرف میزنند...
Samantha
یکی از فرشها را بالا دادم تا شاید مامان پولی قایم کرده باشد و بروم ساندویچ بخورم. بیبی با اخم گفت:
- محسن؟ باز مخوای بری سانجیوید بخوری؟
- ها بیبی... برای تو هم مگیرم
لحن بیبی عوض شد و با مهربانی گفت: خا باشه. زیر اونیکی فرشه
N.gh
- کیه؟
- منم
این سوال و جوابِ همیشگی پشت همه درهای بسته بود و باز، همیشه هم بدون اینکه کسی بداند پشت درِ واقعا کیست، در باز میشد.
Dayana
عصر میخواستم درس بخوانم. کتاب شیمی را که باز کردم، قیافه آقای اشرفی با دبّههایش آمد جلوی چشمم. کتاب تاریخ را که برداشتم کل قوم و خویشهای منیژه خانم از مینیبوس پیاده شدند. کتاب فیزیک را که باز کردم با دیدن فصل ماده و فشار، به یاد مادر قدرت پلنگ افتادم که میخواست با یک ضربه، حاصلضربِ نیرو و جابجایی را به من بیاموزد و هر صفحه از کتاب زیست شناسی را که ورق میزدم، قدرت پلنگ داشت دنبال یک جانور دیگر میدوید.
سارینا
زنگ تعطیلی که خورد همه داشتیم با خوشی از مهد علم و دانش فرار میکردیم
مادلین
توی خانه ما گیر از بین نمیرود بلکه فقط از فردی به فرد دیگر انتقال پیدا میکند،
n re
این دفعه از دبیرستان به خانه را از کوتاهترین مسیر ممکن آمدم. نصف راه هم سعید زیربغلم را گرفت. نه اینکه واقعا آنقدر حالم بد باشد. میخواست جلوی دخترها نشان دهد که چه آدم کمککنی است. من هم با کمی تمارض ادای کسانی را که به محبت نیاز دارند، درمیآوردم اما باز هم کسی به ما نگاه نکرد.
- حالا اگه حواسمان نبود و زیپ شلوارمان باز بود، همه نگاه مِکردن و مرفتن تو خانههاشان تعریف مِکردن که آبرومان بیشتر بره
- فکر بدی هم نیست
- سعید خاک تو سرت. نکنی این کارهها
- باور کردی؟
گل رز
نکند بیبی «خفخف» سردسته توزیع فیلمهای ویدئویی است و ما خبر نداریم؟ نکند توی همان چادرشب و کفنی که از مکه آورده، یواشکی ویدئو قایم کرده و وقتهایی که ما نیستیم، فیلم پر میکند و به غلامعلی و سایر سالمندان محله کرایه میدهد؟
Samantha
نفر بعدی دایی بود که بعد از اینکه آرایشگر کلی روی او کار کرد و مواد مختلفی به صورت و موهایش زد، هیچ تغییری در قیافهاش ایجاد نشد و به طور عملی نشان داد حاصل صفر در هر عددی باز هم صفر است.
Marie Rostami
بیبی گفت: «بعد مرحوم رجبعلی دستِ منِ گرفت گفت بیا با هم کردی برقصیم....»
جودیآبــوت
من اراده کنم خیلی از دخترا هستن که حاضرن برای زندگی با من بمیرن»
باز خواستم بگویم اگر با تو زندگی کنند زودتر میمیرند
Dayana
از خدا خواسته بودم آن روز یکی گوشه چشمی به من داشته باشد و مرا انتخاب کند اما قطعا منظورم مراد کمیتهای نبود. در حالیکه با ترس و لرز داشتم میرفتم طرف ماشین، توی دلم داشتم قسم میخوردم که «خدایا من از فردا دیگه به هیش دختری نگاه نمکنم و همین امروز همه نماز قضاهامِ با هم مخوانم»
- سوار شو هم کارت دارم هم برسانمت
از لبخندی که مراد به روی لب داشت، خیالم راحت شد که کار خاصی با من ندارد و لازم نیست حالا همین امروز نماز قضاهایم را بخوانم و بعدا هم فرصت هست
سارینا
خداییش وقتایی که غذای خوشمزه مخورم حواسم به خودم نیست»
- پس حواست کجایه؟
- حواسم به اینه که بقیه از غذام نخورن
Fatemeh Kiayi
به جای حرفهای قدرت به این داشتم فکر میکردم الان در کل فضای دهانم شاید فقط به اندازه چند مولکول فضا باقی مانده و مولکولهای فشرده شده به اکسیژنهای دم در دهانم میگویند «نیاین جا نیست»
جودیآبــوت
هرچه اصرار کردم بقیهاش را بگوید، نگفت اما آهی کشید و گفت: «رجبعلی همچی عاشقم بود که...»
من فوری به شوخی گفتم «که رفت یک زن دیگه گرفت ها؟»
niki
تنها کسی که تشویقم کرد احسان بود: «آفرین صدآفرین عموی خوب و نازنین سر در هوا سُم بر زمین!»
N.gh
همین چند روز پیش هم که میخواست مثل بروسلی نانچیکوبازی کند، خدا به مادرش رحم کرد و نانچیکو از کنار صورتش پرت شد اما خدا به پدرش رحم نکرد و به میان پاهای او خورد. البته باز هم خدا رحم کرد!
N.gh
هرچقدر محض خودشیرینی همدیگر را جلوی دخترها ضایع میکردیم، هر چقدر جلوی دخترها هم را به سمت دیوار یا تیر چراغ برق هل میدادیم تا طرف عین مگس به دیوار بچسبد و کسی که از روبرو میاید ناخواسته نیشش باز شود، هر چقدر به هم پشت پا میانداختیم تا یکی از ما بخورد زمین و دختری که از روبرو میآید حس کند در آینده چه همسر شوخ و بانمکی خواهد داشت، باز هم فایدهای نداشت که نداشت.
گل رز
حجم
۱۲۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
حجم
۱۲۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
قیمت:
۱۳,۰۰۰
۶,۵۰۰۵۰%
تومان