بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب غریزه وصلی؛ نسخه‎ی کامل | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب غریزه وصلی؛ نسخه‎ی کامل

بریده‌هایی از کتاب غریزه وصلی؛ نسخه‎ی کامل

نویسنده:مهرداد صدقی
انتشارات:مهرداد صدقی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۳۷۶ رأی
۴٫۳
(۳۷۶)
دایی هم چون چیزی یادش نیامد، الکی گفت: «ولی بچه تیزیه... همه چیزِ زود مفهمه» آقاجان گفت: «مثلا زلزله بیاد زودتر از بقیه مفهمه ها؟ حیوانا همه اینجوری‌ان»
Yasi
بحث راجع به موارد منفیِ قدرت بود اما برای اینکه قدرت بعد از آزادی مرا بخاطر جریان زلیخا با خاک یکسان نکند، سعی کردم موضوعش پیش خانواده آقای اشرفی مختومه نشود و گفتم: «ولی قدرت به اون بدی‌یَم که فکر مکنین نیست...» همه به من نگاه کردند اما هیچ نکته مثبتی از قدرت یادم نیامد.
Yasi
اکبر! خا محسن عقلش نمرسه، تو چرا؟ اگه آقاش بفهمه مدانی چکارت مکنه؟» در حالیکه سرم را پایین انداختم، زیر لب به دایی گفتم: «سوراخ سوراخت مکنه» اما مامان خطاب به من هم ادامه داد: «محسن! خا هر بی‌عقلی که داییت کرد تویَم باید بیفتی دنبالش؟»
Yasi
معلوم بود زن‌دایی هم به دایی گرسنگی داده چون روی گاز، دنبال قابلمه غذا بود. من و دایی در حالیکه نگران نتیجه گفتگوی مامان و زندایی بودیم، با شکمی گرسنه داشتیم با هم هماهنگ می‌کردیم تا چه بگوییم. دایی اصرار داشت حرفی از فیلم به میان نیاوریم. به او گفتم تا جایی که ممکن است و حتی کار به سخت‌ترین شکنجه‌ها هم برسد، دوام خواهم آورد و چیزی نخواهم گفت اما اگر قرار باشد فردا شب هم شام نان و ماست باشد، همین امشب همه چیز را خواهم گفت.
Yasi
قدمی جلوتر آمد و گفت «تو مثل پسر خودمی» خوشحال شدم که شاید قسم‌ها تاثیر خودش را گذاشته است و مرا مثل پسرش دوست دارد. الکی و از ترس گفتم «خواهش مکنم افتخاره» ولی چند ثانیه بعد فهمیدم دارد به خودش برای مجوز تنبیه فیزیکیِ من فتوا می‌دهد.
Yasi
با خودم گفتم ولش کن خودش تا فردا دلش تنگ می‌شود و منت کشی خواهد کرد و اگر نکرد، دو روز دیگر با یک ساندویچ او را راضی خواهم کرد و سه روز دیگر شاید با نصف ساندویچ و اصلا حتی شاید چهار روز دیگر فقط با یک خیار شور.
Yasi
سعی کردم اتفاق‌های افتاده را کلا فراموش کنم اما ظاهرا این اتفاق‌ها بودند که اصلا دوست نداشتند مرا فراموش کنند
Yasi
از بی‌بی پرسیدم: «پیر بود یا جوان؟» بی‌بی هم یک جواب کاملا واضح داد و دراز کشید: «ها!»
Yasi
- نه پول ندارم - خا پس فرض کن این چای زیره‌یه! خوشگلی یا رقصت قشنگه که بهت مجانی چای بدم؟ چون از جواب آقای آجری ناراحت شده بودم، با همان بی‌حالی گفتم: خوشگل که نیستم ولی ببین رقصم چی قشنگه در حالی که از بی‌حالی داشتم می‌مردم فقط برای اینکه تلافی‌اش را سر آقای آجری دربیاورم، مثل بی‌بی بدون آهنگ شروع کردم به رقصیدن. البته بی‌بی کردی رقصید اما من به احترام دختر همسایه‌مان که کوچ کرده بودند جنوب بندری رقصیدم. هنوز چند لرزش بیشتر به خودم نداده بودم که کسی با دستش به در کوبید. آقای ایزانلو ناظم دبیرستان بود. - میمون بیا دفتر
Yasi
توی ساندویچی، قدرت پلنگ در حالیکه به خوردن من جوری نگاه می‌کرد که انگار از قحطی فرار کرده‌ام و از نگاهش «چی خبرته» و «نفس هم بکش» می‌بارید، خوراک بندری‌اش را جوری در سه لقمه بلعید که من تازه فهمیدم فرار کردن از قحطی یعنی چه.
Yasi
تا چند لحظه پیش احساس می‌کردم قدرت مثل یک آدم آهنی است که می‌توانم به قدرتش متکی باشم اما فهمیدم متاسفانه به آدم آهنی بیشتر می‌شود حرف حالی کرد تا به قدرت.
Yasi
قدرت گفت: من تا لطف یکی رِ جبران نکنم خوابم نمبره. یادت باشه هر مشکلی که داشتی روی من حساب کن. به خاطر بوی پیازداغی که توی کوچه پیچیده بود و پاهای هر گرسنه‌ای را شل می‌کرد، خواستم بگویم من آدم ارزانی هستم و با یک ساندویچ هم می‌شود مرا خرید و سوای رفع مشکلاتِ معده، اصلا نیازی به حل سایر مشکلات نیست اما برای اینکه بیشتر شرمنده شود، دوباره با تاکید بیشتر گفتم: «خواهش عمو قدرت. خداییش کاری نکردم. اون مراد کمیته‌ای خیلی هوای منِ داره.»
Yasi
- فکر کرده کیه؟ اصلا هم قشنگ نبود. - ها بابا.... ما یک قوم و خویش تو تهران داریم دو به قدِ این قشنگه. تازه این دماغش شبیه اره‌ماهی بود. - تو که جد اندر جد از پلیس راه بجنورد اون ور تر نرفتین قوم و خویش تهرانیت کجا بود؟ - عمدا به تو نگفتم.... راستی من که دیگه از همه دخترا قهرم آمده دیگه به هیچ دختری نگاه نمکنم. - نه جان ما همچین کاری نکن. اگه دخترا بشنون تو دیگه بهشان نگاه نمکنی و از غصه خودکشی کنن کی جوابِ دخترای مردمِ مده؟
Yasi
فرصت مناسبی بود که هم همسر آینده خود را انتخاب کنیم و هم از الان به دخترهایی که در آرزوی خوشبختی بودند کمک کنیم تا در آینده گول ظاهر ما را نخورند و هیچوقت ما را به عنوان همسر آینده خود نکنند!
Yasi
صد در صد به خودش مطمئن بود که به کسی چیزی نخواهد گفت اما دویست درصد هم مطمئن بود که به قرص بودن دهان من و دایی نمی‌تواند مطمئن باشد!
Yasi
سعی کردم اتفاق‌های افتاده را کلا فراموش کنم اما ظاهرا این اتفاق‌ها بودند که اصلا دوست نداشتند مرا فراموش کنند
MTH📚
نفر بعدی دایی بود که بعد از اینکه آرایشگر کلی روی او کار کرد و مواد مختلفی به صورت و موهایش زد، هیچ تغییری در قیافه‌اش ایجاد نشد و به طور عملی نشان داد حاصل صفر در هر عددی باز هم صفر است
pegah
زنگ تعطیلی که خورد همه داشتیم با خوشی از مهد علم و دانش فرار می‌کردیم
pegah
چای داغ را که به سرعت خوردیم و برای روز قیامت تمرین کردیم تا برای قیر داغ آماده باشیم و تمام عضوهای مسیر دهان تا معده را به سزای اعمال‌شان رساندیم، فوری رفتیم
pegah
مولکول پیری که شبیه بی‌بی مولکول‌هاست، به من فحش می‌دهد «خا جانِمّرگ کمتر بخور جا نداریم ارتعاش کنیم» و بعد برای بقیه مولکول‌های جوان خالی‌بندی می‌کند که «قدیم‌زمان ارتعاش مکردیم به قدِ منبع آب، مثل الان نبود که نتانیم تکان بخوریم که» و بعد با بقیه مولکول‌های پیر از خاطرات ارتعاشات زمان قدیم با هم حرف می‌زنند... به خاطر پرخوری و نرسیدن اکسیژن کافی، داشتم خیال‌بافی‌های علمی-کاچّگی می‌کردم اما
زینب نیشابوری

حجم

۱۲۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

حجم

۱۲۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

قیمت:
۱۳,۰۰۰
۶,۵۰۰
۵۰%
تومان