بریدههایی از کتاب غریزه وصلی؛ نسخهی کامل
۴٫۳
(۳۷۵)
طبق معمولِ هر روزی که «مو» داشتیم و از طرف دبیرستان بالاجبار کچل نشده بودیم و به ملکه زیبایی میمونها تبدیل نشده بودیم،
Dayana
مدانی چکارت مکنه؟»
در حالیکه سرم را پایین انداختم، زیر لب به دایی گفتم: «سوراخ سوراخت مکنه»
یاسِنرگس(Yasna)
من پیشنهاد کرده بودم صدایی مشابه صدای فیلم را روی یک فیلم بی کیفیت ضبط کنیم و به قدرت پس بدهیم. همین جمله باعث شد دایی و قدرت پلنگ سر همین ماجرا کلی شوخی کنند و هر دو صداهایی مثل صدای فیلمش از خود دربیاورند. شاید بخاطر همین صداها بود که در ناگهان باز شد و پدر قدرت پلنگ در حالیکه چشمهایش را ریز کرده بود، یکدفعه در را باز کرد:
- صدای چی بود؟
قدرت با مِن و مِن گفت: «داشتیم صدای خرِ تقلید مِکردیم»
دایی با شرمندگی به شوخی گفت: «ولی خا یک کم شبیه خرِ حامله شد»
پدر قدرت پلنگ با جدیت گفت: «ولی بیشتر مثل این بود که صدای خری که داره حامله مِشه رِ درمیاوردین»
Amir
که یعنی «واقعا من آدمیام که اگه فیلمی بگیرم به تو نمِگَم؟» اما از نحوه نگاهش معلوم بود که جوابش به جای جمله این پرسشی، همین جمله اما از نوع خبری است؛ یعنی «واقعا من آدمیام که اگه فیلمی بگیرم به تو نمِگم!».
ستاره ۹۸۹۸
خانما چیزای سنگین نباید بردارن
این قانون حتما مال دخترهای پولدار بود چون در خانه ما، مامان چیزهای سنگین را برمیداشت و این آقاجان بود که دست به سیاه و سفید نمیزد. نکند آقاجان تصور میکرد دختر پولدار است؟
Fatemeh Kiayi
بدترینش این بود که به بیبی بگویند: «نوهت اسم تو رَم لو داده» یعنی فقط همین. بعد بیبی برای نجات خودش، فهرستی از خلافهای ممکن و ناممکن را به همه ما بهجز آقاجان نسبت میداد و در جواب مامور که میگفت پس تو پیش اینها چکار میکردی، فقط به آنها میگفت «برای اینکه فکر کنن منم از خودشانم. حالا بهم شِرنی مِدین؟
mahdie
نمیدانستم نحوه دستگیر کردن هم انواع طعم و مزه خودش را دارد.
Fatemeh Kiayi
- به روباه مِگن شاهدت کیه، دمِ گاوِ نشان مِده
🌱ehsan
بدون توجه به حرفهای قدرت، با نگرانی به ساندویچم نگاه کردم. متاسفانه فقط بخش انتهایی آن مانده بود. برای یک لقمه بزرگ بود اما کِرا نمیکرد آن را در دو لقمه جداگانه ببلعم. برای همین دهانم را عین کروکودیل باز کردم و همهاش را یکجا خوردم.
sin.ein.mim
حتی یکی دو نفر از آنها بدون هیچ دلیلی از ترس فرار کردند. شاید فکر میکردند الان مراد کمیتهای کیف و کلاسور آنها را میگردد و به خاطر ترانههایی که از داریوش روی حاشیه کتابهایشان نوشتهاند آنها را دستگیر میکند
Somayeh
موقع خروج از منزل آقای اشرفی تازه علت زودتر رفتنش را فهمیدم چون این بار نوبت آقاجان بود که با دمپایی برگردد خانه.
niki
آقای اشرفی شاکی شد که «من کجا اینجوری مرقصم؟»
قدرت گفت: «توی اون فیلم که اینجوری بود»
niki
گفت: «حالا از عروسم شاید خوشم بیاد اونم چون قدرت ازش خوشش میاد وگرنه من که پولکی نیستم، ولی دیگه نمخوام دور و برِ خانه خودمان ببینمت»
اگر در موقعیت تدافعی نبودم حتما الکی گریه میکردم و برای مسخره بازی به دست و پایش میافتادم که «نه جان ما خوشت بیاد... حالا من چطور به زندگی ادامه بدم؟ کی بیاد منِ مثل زنبور گاوی نیش بزنه؟» اما با اینکه من هم دوست نداشتم او را دور و بر خانه خودمان ببینم، سرم را پایین انداختم و گفتم «چشم»
مادر قدرت پلنگ تهدید کرد اگر مویی از سرِ قدرت پلنگ کم شود، اینبار با همان انبرکها، چنان بلایی سر من میآورد که توی کتاب تاریخ بنویسند
niki
یکی از فرشها را بالا دادم تا شاید مامان پولی قایم کرده باشد و بروم ساندویچ بخورم. بیبی با اخم گفت:
- محسن؟ باز مخوای بری سانجیوید بخوری؟
- ها بیبی... برای تو هم مگیرم
لحن بیبی عوض شد و با مهربانی گفت: خا باشه. زیر اونیکی فرشه
فرشی را که بیبی گفته بود بالا دادم و پنجاه تومان برداشتم.
- بیبی خداشاهده این پولِ قرضه. بعدا برمگردانم
- باشه. نوشابهیم بگیر
عاطفه
بعد از اینکه آرایشگر کلی روی او کار کرد و مواد مختلفی به صورت و موهایش زد، هیچ تغییری در قیافهاش ایجاد نشد و به طور عملی نشان داد حاصل صفر در هر عددی باز هم صفر است.
n re
سعی کردم اتفاقهای افتاده را کلا فراموش کنم اما ظاهرا این اتفاقها بودند که اصلا دوست نداشتند مرا فراموش کنند
n re
از پشت در پرسید:
- کیه؟
- منم
این سوال و جوابِ همیشگی پشت همه درهای بسته بود و باز، همیشه هم بدون اینکه کسی بداند پشت درِ واقعا کیست، در باز میشد.
n re
به ناچار سوار شدم. برای دایی چند بار توضیح دادم که اگر در رابطه با زلیخا باشد، تازه فهمیدهام زلیخا اصلا پولدار نیست اما دایی بدون توجه به حرف من، چیزهای دیگری میگفت. البته چون پشت موتور نمیشنیدم چه میگوید، من هم در جوابش چیزهای دیگری میگفتم. کلا جلسه هماهنگیمان بیشتر برای عدم هماهنگیِ بیشتر بود.
Yasi
- من مترسم
- نترس من هستم.
- اگه بخواد تو رَم بزنه چی؟
- پس برای چی تو رِ دارم مبرم؟
وضع دایی بدتر از من بود چون من پشتم به او قرص بود و او پشتش به من.
Yasi
- خنگ جان من اینِ نگفتم که. یکی از قومای منیژه منظورم بود.... من از قوماشان خوشم نمیاد ولی اگه تو بگیریش بهترین انتقامیه که متانم از اونا بگیرم. نه، ولش کن درسته قومای منیژ خیلی آدم نیستن ولی خا من که یککم آدمم که.
توی دلم خواستم بگویم «عجب آدمی هستین» اما به جای آن، توی همان دلم گفتم «عجب آدمی نیستین.»
Yasi
حجم
۱۲۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
حجم
۱۲۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
قیمت:
۱۳,۰۰۰
۶,۵۰۰۵۰%
تومان