بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب توحید | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب توحید

بریده‌هایی از کتاب توحید

نویسنده:مرتضی مطهری
انتشارات:انتشارات صدرا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۳۰ رأی
۴٫۶
(۳۰)
خداوند در نفس انسان این حکم و قضاوت و الهام را آفریده است که همان جنایتکار هم بالاخره خودش می‌فهمد که جنایت می‌کند و خودش را ملامت می‌کند. تجارب نشان داده است که جنایتکارها در آخر دچار بیماریهای روانی و روحی و عصبی می‌شوند. علتش چیست؟ علتش این است که جنایتکار هر کاری بکند، آخرش نمی‌تواند وجدان خودش را از میان ببرد و همیشه از ناحیه وجدان ضربه می‌بیند و ملامت می‌شود.
همچنان خواهم خواند...
ماده وقتی از لحاظ جوهری ـ نه از نظر اعضا و جوارح ـ تکامل بیشتری داشته باشد «نفس» نامیده می‌شود که شعورش جزء ذات خودش می‌شود.
همچنان خواهم خواند...
علوم آن چیزهایی را علت می‌دانند که فلسفه اسم آنها را «مُعِدّ» می‌گذارد نه «علت» . نظر علوم این است که به این حوادث عالم که پی در پی قرار می‌گیرند و حادثه‌ای بر حادثه‌ای دیگر تقدم زمانی دارد، می‌گویند علت و معلول. از نظر علم، باید علت و معلول در دو زمان باشند. بنابراین از نظر علم مثلا پدر علت است برای پسر، ولی از نظر فلسفه، اینها علت نیستند. فلسفه هیچ وقت این را نمی‌پذیرد که علت بتواند تقدم زمانی بر معلول خودش داشته باشد؛ فلسفه می‌گوید اگر علم می‌خواهد اسم اینها را علت بگذارد بگذارد، هرچه می‌خواهد بگوید، ولی آن چیزی که من می‌گویم این نیست. علت محال است که از معلول خودش انفکاک زمانی داشته باشد و همین سبب می‌شود که فلسفه راه دیگری به این عالَم باز می‌کند و بُعد دیگری برای عالم قائل می‌شود.
همچنان خواهم خواند...
معلولهای عالَم می‌توانند صفت علت خودشان را نشان بدهند؛ عظمت علت را نشان بدهند، علم علت را نشان بدهند. تعبیر «آیات» (نشانه‌ها، آیینه‌ها) هم که در قرآن کریم آمده است، همین است؛ می‌خواهد بفرماید مخلوقات آیینه پروردگارند؛ نه فقط آیینه وجودش، بلکه آیینه صفات پروردگار هم هستند، آیینه حکمت و قدرت و علم پروردگار.
همچنان خواهم خواند...
افرادی که می‌گویند ما جز به محسوسات ایمان نمی‌آوریم، اگر درست مدرکات خودشان را تحلیل کنند می‌بینند نیمی از علمها و اطلاعات آنها ایمان به غیب و نهان است. ما از همین ظاهر و از همین شهادت، به آن غیب ایمان می‌آوریم.
همچنان خواهم خواند...
نوشته‌اند که شاگردهای دکارت در دِیری بودند و سگی هم آنجا بود؛ این سگ را اذیت می‌کردند و او صدا می‌کرد؛ می‌گفتند این ماشین چقدر دقیق ساخته شده که وقتی اذیتش می‌کنی، صدایی می‌کند که آدم خیال می‌کند می‌فهمد! البته این حرف از حرفهای سخیف دنیاست و الآن هم همه ما به این حرف می‌خندیم و ذره‌ای تردید نداریم در اینکه حیوان جان دارد و ادراک می‌کند و درد و لذت را حس می‌کند؛ ولی ما چه دلیلی داریم؟ آیا غیر از این است که از همین تجلّیاتی که در ظاهر وجود این حیوان می‌بینیم و درک می‌کنیم، می‌فهمیم که جان دارد؟
همچنان خواهم خواند...
یکی از مسائلی که دکارت مطرح کرد این بود که ثنویت زیادی میان روح و جسم قائل شد و این دو را خیلی مباین یکدیگر شناخت. او روی اصول فلسفی خودش معتقد شد که روح از مختصات انسان است؛ به این بیان که روح داشتن مساوی است با عقل داشتن و عقل داشتن مساوی است با ادراکات کلی و علمداشتن، و بعد گفت روح از مختصات انسان است. حیوانات چطور؟ گفت حیوانات روح ندارند و ماشینهای بی‌جانی هستند، ولی این قدر این ماشینها دقیق ساخته شده‌اند که آدمیزاد درباره آنها اشتباه می‌کند و خیال می‌کند جان دارند. می‌گفت حیوانات نه لذت را درک می‌کنند و نه درد را، نه حس دارند، نه بچه می‌فهمند و نه هیچ چیز دیگر، فقط ماشین هستند و هیچ فرقی میان این ماشین و یک ماشین فلزی نیست
همچنان خواهم خواند...
معلول همان طوری که از اصل وجود علت حکایت می‌کند (یعنی حکایت می‌کند که من علتی دارم) ، از صفات و خصوصیات علت هم تا حدودی حکایت می‌کند. مثلا معلول، عظمت علت را نشان می‌دهد؛ عظمت معلول دلیل بر عظمت علت است، چون علت کوچک و حقیر و ناتوان و ضعیف نمی‌تواند معلول عظیم به وجود آورد. یکی از شؤون علت که معلول، آیت و جلوه او می‌شود علمِ علت است؛ معلول می‌تواند این صفت را از آیینه خودش منعکس کند و نشان بدهد؛ یعنی علم علت در آیینه وجود معلول منعکس می‌شود
همچنان خواهم خواند...
تصادف دانستن، ناشی از جهل ماست؛ ما وقتی چیزی را نمی‌دانیم، می‌گوییم تصادف است.
همچنان خواهم خواند...
وقتی می‌گوییم نظام، نظام غایی است، یعنی در طبیعتِ اشیاء حرکت به سوی هدف و غایت و انتخاب وجود دارد وطبیعت مسخّر است، و اینکه برای قرار گرفتن طبیعت در مسیر خودش مقدمات و شرایطی از روی تصادف به وجود بیاید، مانعی ندارد و با این اصل که طبیعت یک مسیر غایی و هدفدار را طی می‌کند منافات ندارد.
همچنان خواهم خواند...
نظم دیگری داریم که ناشی از علّیت غایی است و معنایش این است که در معلول، وضعی وجود دارد که حکایت می‌کند که در ناحیه علتْ انتخاب وجود داشته است؛ یعنی این علت که این معلول را به وجود آورده است، در وضع و حالی قرار داشته است که می‌توانسته این معلول را به اشکالی دیگر به وجود آورد، و در میان شکلهای مختلفی که امکان داشته این معلول وجود پیدا کند، یک شکل معینِ بالخصوص از ناحیه علت انتخاب شده است.
همچنان خواهم خواند...
احتمال وقوع هر حادثه یک عدد کسری است که صورت آن تعداد موفقیت و مخرج آن تعداد امکان را نشان می‌دهد. پس احتمال وقوع هر حادثه عددی است کمتر از ۱. وقتی صورت و مخرج مساوی باشد، احتمال وقوع هم ۱ می‌شود
همچنان خواهم خواند...
دانشمندان ماتریالیست نظم را در عالَم علم می‌پذیرند اما در استنتاج و استنباط از آن، تعلل یا مسامحه یا تعمّد می‌کنند و می‌گویند لازم نیست ناظمی، هدفی و علت غایی‌ای وجود داشته باشد تا این نظم به وجود آمده باشد، بلکه خود به خود و بر حسب تصادف به وجود آمد. آنها می‌گویند سلولهای بدن بر حسب تصادف این جور قرار گرفته‌اند که یکی چشم، یکی مو، یکی استخوان و یکی پوست شده.
همچنان خواهم خواند...
یکی از اشتباهات بزرگ همین است که بعضی خیال می‌کنند انسان طبعا طالب تنوع است و اصلا تنوع را و اینکه از نوعی به نوع دیگر، لذتها و محبوبهایش را عوض کند، دوست دارد و خودِ تنوع مطلوب است؛ در صورتی که این طور نیست و اینکه تنوع مطلوب است به این علت است که هیچ مطلوبی قدرت ندارد مطلوبیت خودش را برای همیشه حفظ کند و جهتش این است که آن مطلوبْ مطلوب مجازی بشر است و مطلوب واقعی و حقیقی نیست. اگر شیئی مطلوب واقعی و حقیقی باشد، انسان از او سرد نمی‌شود و اگر از او سرد نشد طالب تنوع نیست. در قرآن راجع به نعمتهای بهشتی این نکته هست، می‌فرماید: لایبْغونَ عَنْها حِوَلاً آنجا بشر هرگز طالب تحول و تنوع نیست؛ رازش همین است که مطلوب واقعی است.
همچنان خواهم خواند...
این آیه قرآن حقیقتا نمونه‌ای از اعجاز است که می‌فرماید: اَلَّذینَ امَنوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلوبُهُمْ بِذِکرِ اللّه‌ِ «آنان که ایمان آوردند و قلبهای آنها به یاد حق آرامش پیدا کرد» ، آنوقت در جمله دوم به صورت یک اصل کلی و به صورت حصر می‌فرماید: اَلا بِذِکرِ اللّه‌ِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ «بدانید تنها با یاد خداست که دلها آرامش پیدا می‌کند» ؛ یعنی این دل انسان، روح انسان و قلب انسان طوری ساخته شده است که هیچ چیزی قدرت ندارد به او طمأنینه و آرامش بدهد[ جز ذکر خدا. ]این معنایش این است که آن هدف اصلی که در بشر وجود دارد که دنبال او می‌رود و خودش هم توجه ندارد، جز خدا چیز دیگری نیست، و لهذا به هر چیز دیگری برسد، طولی نخواهد کشید که آن گرمی و حرارت و شوق، مبدل به سردی خواهد شد و تنها یک چیز است که اگر انسان به او برسد آرزوی تغییر دادن و تبدل و تنوع در آن نیست.
همچنان خواهم خواند...
نقطه اصلی‌ای که راه عرفان را از فلسفه جدا می‌کند همین است. عرفان معتقد است که باید همین حس درونی انسان را پرورش داد، ولی فیلسوف بیشتر به پرورش دِماغ و عقل و فکر و استدلال معتقد است. خلاصه، در این زمینه عرفا چون اهل زبان و شعر و ادب هم بودند، قیامت کردند.
همچنان خواهم خواند...
عده‌ای معتقد شده‌اند که در تمام موجودات حتی جمادات، نیرویی نظیر نیروی حیاتی هست، به این معنا که در مسیر خودش حسابی را رعایت می‌کند.
همچنان خواهم خواند...
«منّت خدای را عزّوجلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هرنفسی که فرو می‌رود ممدّ حیات است و چون برمی‌آید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب.»
همچنان خواهم خواند...
این تعبیر از حضرت امیر است ـ مکرر هم این تعبیر را دارد ـ که می‌فرماید: مَعَ کلِّ شَیْ‌ءٍ لا بِمُقارَنَةٍ وَ غَیرُ کلِّ شَیْ‌ءٍ لا بِمُزایلَةٍ هم داخل در اشیاء است و هم بیرون از اشیاء؛ داخل در اشیاء است اما نه آن گونه که یک جسم داخل جسم دیگر می‌شود (مثل اینکه آب داخل زمین می‌شود یا عنصری با عنصر دیگر ممزوج می‌شود) و خارج از اشیاء است ولی نه به معنای اینکه مباین و بیرون است (مثل اینکه من دستم را روی این میز می‌گذارم و می‌گویم دست من بیرون از میز است) .
همچنان خواهم خواند...
اگر ما اینجا بر یک مرکب نوری سوار شویم و یک میلیارد سال از این فضا برویم، نسبتمان با خدا همان نسبتی است که در این نقطه نشسته‌ایم. آیه «فَاَینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه‌» معنایش همین است. پس مسأله محدود بودن و نامحدود بودن مکان، در مسأله توحید اثر ندارد.
همچنان خواهم خواند...

حجم

۳۳۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۳۳۸ صفحه

حجم

۳۳۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۳۳۸ صفحه

قیمت:
۵۳,۰۰۰
۲۱,۲۰۰
۶۰%
تومان