بریدههایی از کتاب توحید
۴٫۶
(۳۰)
بحث در نظم ناشی از علت غایی است.
معصومه
هیچ وقت مادیین نمیگویند عالم خود به خود به وجود آمده؛ کدام مادی گفته که عالم خود به خود به وجود آمده؟! آنها هم میگویند هیچ چیزی خود به خود وجود ندارد، آنها هم قائلند به یک سلسله علت و معلولیِ بسیار منظم و میگویند هر پدیدهای که در دنیا پیدا میشود حتما علتی داشته و آن علت هم خودش به نوبه خود پدیدهای است و علت دیگری داشته، آن علت هم علت دیگری داشته و[ این سلسله ]نامتناهی است و هرگز به جایی منتهی نمیشود و لازم هم نیست منتهی بشود. از این طرف هم در آینده هر معلولی به نوبه خودش علت برای شیء دیگری خواهد بود و آن شیء دیگر، علت برای شیء دیگری.[ خلاصه اینکه ]سلسله علت و معلول از دو طرفْ بینهایت کشیده شده است.
معصومه
یکی از اشتباهات بزرگ همین است که بعضی خیال میکنند انسان طبعا طالب تنوع است و اصلا تنوع را و اینکه از نوعی به نوع دیگر، لذتها و محبوبهایش را عوض کند، دوست دارد و خودِ تنوع مطلوب است؛ در صورتی که این طور نیست و اینکه تنوع مطلوب است به این علت است که هیچ مطلوبی قدرت ندارد مطلوبیت خودش را برای همیشه حفظ کند
معصومه
خدا الآن هم عالم را خلق میکند و الآن هم عالم در حال خلق شدن است
معصومه
اولین باری که شورویها گاگارین را به فضا فرستادند، در روزنامه خواندم که یکی از خارجیها گفته بود «گاگارین به نقطهای رسید که از همه مردم به خدا نزدیکتر بود، برای اینکه به مرز عالم نزدیکتر شد!» آیا چنین حرفی درست است؟! البته نه. خدایی که بخواهد در کنار عالم قرار بگیرد و میان او و عالم مرزی قرار گرفته باشد، او اصلا خدا نیست. خدا آن است که در زمین و آسمان و در میان تمام ذرات موجودات علیالسّویه است. وَ هُوَ اللّهُ فِی السَّمواتِ وَ فِی الاَْرْضِ
معصومه
این، حرف بیاساسی است که ما بگوییم آیا ما ماتریالیست هستیم یا ایدهآلیست به آن مفهومی که آنها تعریف کردهاند؛[ بلکه در واقع ]بحث در این است که آیا هستی، محدود و محصور است به عالم شهادت و طبیعت و محسوسات، یا عالمی غیر از عالم محسوس و طبیعت و شهادت هم وجود دارد؟
معصومه
نظم دیگری داریم که ناشی از علّیت غایی است و معنایش این است که در معلول، وضعی وجود دارد که حکایت میکند که در ناحیه علتْ انتخاب وجود داشته است؛ یعنی این علت که این معلول را به وجود آورده است، در وضع و حالی قرار داشته است که میتوانسته این معلول را به اشکالی دیگر به وجود آورد، و در میان شکلهای مختلفی که امکان داشته این معلول وجود پیدا کند، یک شکل معینِ بالخصوص از ناحیه علت انتخاب شده است. پس ناچار در ناحیه علت باید شعور و ادراک و اراده وجود داشته باشد که هدف را بشناسد و وسیله بودن این ساختمان و این وضع را برای آن هدف تمیز بدهد و این را که به وجود آورده است به عنوان وسیله برای آن هدف به وجود آورده باشد.
dragon
خود فرنگیها در چند کتاب ـ از جمله در همان کتاب فرضیههای تکامل ـ نقل میکنند که کشیشی گفته «این خطوطی که روی طالبی هست برای این است که وقتی ما میخواهیم برای بچهها طالبی قسمت کنیم، قاچ قاچ قسمت کنیم» . اگر بنا شود علت غایی را این طور توجیه کنیم و هدف از خطوط روی طالبی را این بدانیم که ما بفهمیم چطور کارد را روی طالبی قرار دهیم و آن را تقسیم کنیم، واضح است[ که قابل قبول نیست. ]اما اگر مقصود از اصل علت غایی این است که سیر طبیعت یک سیر هدفی است و یک نوع نور و عشق به کمالی در ذات طبیعت قرار دارد و طبیعت سر دو راهیها قرار میگیرد و راه اصلح را انتخاب میکند، در این صورت چارهای از آن نیست.
همچنان خواهم خواند...
زهی نادان که او خورشید تابانبه نور شمع جوید در بیابان
همچنان خواهم خواند...
مادیین میگویند نظام عالم نظام ضرورت است و ما هم میگوییم نظام ضرورت است، منتها آنها میگویند دست روی هر چیزی که بگذارید واجب بالغیر است، ما میگوییم این واجب بالغیرها منتهی میشود به یک واجب بالذات.
همچنان خواهم خواند...
حرکت در اصطلاح فلسفه، مخصوص حرکتهای مکانی نیست، بلکه از نظر فیلسوف هر تغییر و تحولی حرکت است، خواه آن تغییر و تحول در مکان باشد، خواه در کمّیت، خواه در کیفیت، خواه در وضع خواه در جوهر و خواه در مقوله دیگر
همچنان خواهم خواند...
کلمه «استعداد» یک مفهوم فلسفی است و معنایش فقط «میتواند» است.
همچنان خواهم خواند...
در قدیم هم میگفتند مادههای عالم به یکدیگر تبدیل میشوند، آب به هوا تبدیل میشود و هوا به آب تبدیل میشود، و حتی معتقد بودند خود هوا تبدیل به ابر میشود و لازم نیست ماده بخاری در کار باشد، و همواره سخن از تغییر و تبدّل بوده است. ما در کلمات قدما پیدا نکردیم که بگویند مجموع جرمهای عالم (یعنی چیزهایی که دارای وزن هستند) و مجموع وزنهای عالم کم و زیاد میشود. تازگیِ نظریه لاوازیه در کجاست؟
همچنان خواهم خواند...
در علوم اگر تعریفات از حدود «رسم» تجاوز نکند کافی است و فقط لازم است نشانهای بدهند، چون فقط میخواهند این موضوع با غیر آن اشتباه نشود. ولی از نظر فلسفی، وقتی میخواهند چیزی را تعریف کنند، باید به حقیقت و ماهیت آن چیز نزدیکتر بشوند.
همچنان خواهم خواند...
وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتی اَرَیناک اِلاّ فِتْنَةً لِلنّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعونَةَ فِی الْقُرْ انِ. پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در خواب دید یک عده بوزینه بر منبرش بالا و پایین میروند و مردم در حالی که رویشان به منبر است، به قهقرا میروند. وقتی از خواب بیدار شد، خیلی ناراحت بود. بعد بر او وحی شد و تفسیر شد که بعد از تو عدهای از بنیامیه بر مردم حکومت خواهند کرد و به جای تو خواهند نشست و درعین اینکه مردم به ظاهر مسلمانند و رویشان به طرف اسلام است، در واقع آنها مردم را از اسلام دور میکنند.
همچنان خواهم خواند...
خیلی از مطالب هست که میگوییم در قرن هجدهم یا قرن نوزدهم یا قرن بیستم کشف شد، کأنّه تا آن روز بشر از این مطلب چیزی نمیدانست، در صورتی که گرچه بشر به این دقت نمیدانسته، ولی در عین حال تا حدودی میدانسته
همچنان خواهم خواند...
حدیثی از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هست که میفرماید: مَنْ اَخْلَصَ لِلّهِ اَرْبَعینَ صَباحا جَرَتْ ینابیعُ الْحِکمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلی لِسانِهِ اگر کسی چهل صباح اخلاص بورزد و مخلص بشود برای خدا (یعنی تمام هواهای نفسانی و محرکات و بواعث نفسانی را از خودش دور کند به طوری که چهل شبانهروز مصداق قول ابراهیم باشد که فرمود: اِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، حرکت کند برای خدا، ساکن شود برای خدا، حرف بزند برای خدا، بخوابد برای خدا، غذا بخورد برای خدا، تمام حرکات و سکناتش جنبه الهی پیدا کند) چشمههایی از حکمت از دلش بر زبانش جاری میشوند؛ جوششی از باطنش به ظاهرش پیدا میشود.
همچنان خواهم خواند...
از قدیمالایام میگویند در میان فلاسفه هم دو مکتب وجود داشته است: مکتب مشّاء و مکتب اشراق. ارسطو و افلاطون با یکدیگر اختلاف مشرب داشتند. ارسطو بیشتر به تجسسات علمی قیاسی یا تجربی متکی بود، و افلاطون بیشتر روی همین الهامات و اشراقات تکیه داشت و میگفت ذهن و نفْس را باید تربیت کرد و آماده این جور اشراقات و الهامات نمود.
همچنان خواهم خواند...
ژاک هادامار ریاضیدان بزرگ فرانسوی میگوید: وقتی ما به شرایط اکتشافات و اختراعات میاندیشیم، محال است بتوانیم اثر ادراکات ناگهانی درونی را نادیده بگیریم. هر دانشمند محققی کم و بیش این احساس را کرده است که زندگی و مطالعات علمی او از یک رشته فعالیتهای متناوب که در عدهای از آنها اراده و شعور وی مؤثر بوده و بقیه حاصل یک سلسله الهامات درونی میباشند، تشکیل شده است.
همچنان خواهم خواند...
وقتی که ما در کلمات علمای جدید این حرف را دیدیم، بیشتر تعجب کردیم و بیشتر به این حرف ایمان پیدا کردیم. اینشتین در مقدمه کتاب خلاصه فلسفی نظریه اینشتین به این مطلب تصریح میکند که تجاربْ مولِّد فرضیات نیست، بلکه این فرضیات است که تجارب را به دنبال خودش میکشاند. همچنین تصریح میکند که فرضیههای بزرگ دنیا همانهایی است که در یک حالتی به ذهن دانشمند القاء و الهام شده است (حتی تعبیر به الهام و اشراق میکند) و بعد از الهام، روی آن تجربه کرده و دیده درست است.
همچنان خواهم خواند...
حجم
۳۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۳۳۸ صفحه
حجم
۳۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۳۳۸ صفحه
قیمت:
۵۳,۰۰۰
۲۱,۲۰۰۶۰%
تومان