بریدههایی از کتاب چهل و یکم
۴٫۱
(۱۷۱)
می دانی آفت این کشور چیست؟»
گفتم: «خیر عالیجناب.»
گفت: «دزدی، دست کج، مفتخوری! ملتی که عادت کند به دزدی درست نمیشود که نمیشود. دزدی، تنبلی و حرص و آز میآورد. بعد به نظر تو چطور میشود کشور را سپرد به یک مشت دزدِ شکمباره؟ باید دست دزد را قطع کرد، در هر مقام و منصبی. حالا آن دزد پدرسوخته میخواهد شخص اول مملکت باشد یا یک رعیت دَله.»
marzieh
«ورع سه مقام است: یکی آنکه بنده سخن نگوید، مگر به حق؛ خواه در خشم باشد و خواه در رضا. دوم آنکه اعضای خود نگه دارد از هر چه خشم خدای عز و جل در آن باشد. سِیم آنکه قصد وی در چیزی بود که خدای تعالی بدان رضا داده است.»
زهرا😎
«یادت است چند روز پیش از من پرسیدی توبه نصوح دیگر چهجور توبهایست؟»
ادریس گفت: «بله خانوم، معلوم است که یادم هست. در قدم اول باید از خطای خودم قلبا پشیمان شوم. بعد استغفار زبانی کنم و قلبم که پاک شد، در عین حال ترک گناه کنم و در آخر هم عهد ببندم که تا زنده هستم دور و برِ آن گناه نپلکم.»
Edoardo
کَرَم خداوند چارهساز است و چارهساز ما هم شد. بالأخره طلیعه معجزه از راه رسید. مرض همانطور که نفهمیدیم از کجا آمده بود، نفهمیدیم چطور رفت، و شهر دوباره سامان گرفت. خانهها آب و جارو شد و خون به گونه زنان، و قوَت به بازوی مردان بازگشت. و حالا چارهای به جز این نداشتیم که دوباره از نو آغاز کنیم.
n re
آنجا که کمر خم میکنی و از خداوند مدد میخواهی که یاریات دهد تا دستگیر خلایق باشی، اولین قدمِ فتوت را برداشتهای.
زهــرا م.ن
و این طلیعه توبه اوست
زهــرا م.ن
اگر یک جایی ظلم دیدی و ظالیم دیدی و ساکیت ماندی، پس تو هم ظلم کردی.»
Razieh
میگویند هر آدمی را گرگی است، گرگِ یکی پول است، گرگ دیگری زنبارگیست، و دیگری شکمبارگی و... الی غیرالنهایه؛
kordelia
ذکر که تمام شد، شروع کرد به دعا کردن در حق مومنین. چند نفر را میشناخت؟ کسی که توی مشهد به او راز چهل شب نماز شب را گفته بود، اسمش چه بود؟ نمیدانست. همینکه نیت میکرد، حتما اثر دعا به او میرسید. برای گلنسا هم دعا کرد. دعا کرد حالش خوب باشد. و فکر کرد حتما او هم تا این موقع شب سرِ جانماز سِرمهدوزیاش رفته و نمازش را خوانده است. آیا او هم برای ادریس دعا میکرد؟ اصلا دل او هم پیش ادریس بود یا نه؟ چه وقت این حرفها بود؟! توی مسجد؟! سر نماز و دعا؟! اما آن ابروهای بلندِ پیوندی و چشمهای سیاه و صورت گرد سفید، دست از سرش برنمیداشت. «لعنت بر شیطان» چقدر توی آن چارقد اناریرنگ خواستنی میشد و چقدر آن سنجاق کوچکی را که زیر چانه چارقد میزد دوست داشت!
امین
انسان نسیانپسند است و عملِ نیک و بد خود را فراموش میکند وقتی که منفعت او در فراموشی است
kordelia
آنجا که کمر خم میکنی و از خداوند مدد میخواهی که یاریات دهد تا دستگیر خلایق باشی، اولین قدمِ فتوت را برداشتهای
safaeinejad
سرمای هوا سبب شده بود، مردم کمتر به مسجد بیایند و حالا هم صحن و حیاط مسجد به طرز غریبی خلوت بود.
☽ოყ♡ოσσŋ☾
بیوقفه ذکر میگفت: «الهی العفو...
☽ოყ♡ოσσŋ☾
گفتم: «برادر قبول باشد. التماس دعا. بین دعاهات شفاعت من را هم بکن.»
☽ოყ♡ოσσŋ☾
گفت: «حلالم کن.»
ناخواسته قطرات اشک از چشمهایم جاری شد و گفتم: «برادر کجا میخواهی بروی؟! ما هنوز در میان راهیم.»
☽ოყ♡ოσσŋ☾
میخندید. گفت: «حس میکنم کابوسهایم تمام شدهاند. حس میکنم حالا میتوانم خودم را به آرامترین خوابهای جهان بسپارم. این خوابی که به سراغم میآید انگار برادر تنی خواب یومیه است.»
☽ოყ♡ოσσŋ☾
به خانه که رسیدم، فیالفور بساط قلم و مرکب و کاغذ را برداشتم و راه افتادم به سمت گوهرشاد. باید نمازشب میخواندم. باید سه شب پیاپی آن دانههای سرخ تسبیح را درون حوض میانداختم. باید میدیدم که آن چهل دانه تسبیح چطور کنار هم جمع میشوند.
☽ოყ♡ოσσŋ☾
... و امشب اولین شبی است که از ادریس خبری نیست.
☽ოყ♡ოσσŋ☾
شبیه گناهکاری بود که مرتکب گناه کبیره شده و زندگیاش را سوزانده باشد.
☽ოყ♡ოσσŋ☾
روزی از روزها استاد احتساب نزد پدر آمده و گفته بود: «دست این پسر طلاست میرزا یحیی. انگشتانش با قلم مأنوس است و خیالش غرق مرکب. نگذار بیل به دست بگیرد و چشمش به خاک باشد. رخصت بده هر روز نزد من بیاید. قصد دارم میرعماد دیگری از او بسازم.»
☽ოყ♡ოσσŋ☾
حجم
۲۸۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۲۸۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان