بریدههایی از کتاب چهل و یکم
۴٫۱
(۱۷۱)
دست به دعا برداریم: خدایا معجزهای کن.
افرا
«همه ما مقروضیم. هر کس به کسی. زندگی این روزها آدم بیقرض باقی نگذاشته. یکی به قِران و تومان مقروض بندگان خداست و دیگری گناهکار است و مقروض خودِ خدا. اصلا آدم بیقرض دیدهای تا حالا؟»
ف.ن
وقتی بر خنکای ضریح دست میکشید و پیشانیاش را بر آن میگذاشت گویی تمام زندگیاش همان لحظه میشد و انگار خداوند ملموس میشد و به صدا درمیآمد و میگفت: «حی...» و او بلافاصله حیات مییافت از این کلمه و از این سِر باطن.
mahdi_yar
«همه ما مقروضیم. هر کس به کسی. زندگی این روزها آدم بیقرض باقی نگذاشته. یکی به قِران و تومان مقروض بندگان خداست و دیگری گناهکار است و مقروض خودِ خدا. اصلا آدم بیقرض دیدهای تا حالا؟»
dadashjun
فکر کرد آدمی عجب موجود غریبی است که حتی با دیروزش فرق میکند و از فرداهایش بیخبر است، و نمیداند چه خواهد شد و کجا و چگونه.
panah
انسان نسیانپسند است و عملِ نیک و بد خود را فراموش میکند وقتی که منفعت او در فراموشی است
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
فتوت یعنی جوانمردی، و جوانمردی به بازوی ستبر و صدای بلند نیست؛ بلکه به اداره ثواب زندگی خود و دیگران است. به این است که هر جا افتادهای دیدی دستگیر باشی. کمر خم کنی و دست بدهی و مددی برسانی. و چه کسی برتر از خداوند قادر است در یاری نمودن؟ آنجا که کمر خم میکنی و از خداوند مدد میخواهی که یاریات دهد تا دستگیر خلایق باشی، اولین قدمِ فتوت را برداشتهای. آنجا که دست خالیات را دراز میکنی و میگویی: «خدایا من یاریدهندهای ندارم جز تو.» او خواهد گفت: «بیا، بیا که منم فریادرس.» بعد به هنگامی که دیگری دست یاری میطلبد، باید دست او بگیری که این قول جوانمردان است: چون دستت را گرفتند دست دیگری را بگیری
panah
انسان نسیانپسند است و عملِ نیک و بد خود را فراموش میکند وقتی که منفعت او در فراموشی است
افرا
سالِ مرضی هر چه داشتیم، از کف داده بودیم. پدرم نه قمارباز بود، نه سوداگر، و نه سر در آخور و خانه فاحشهها داشت. آن چه او را و ما را از پا انداخت و ذلیل کرد بیماری واگیری بود که در آن سالِ مرضی به جان همه افتاده بود. اطبا میگفتند «درد بیدرمان است و تنها چارهاش معجزه است.» مرگِ سیاه نیمی از شهر را دریده و با خود برده بود. احدی امید نداشت که فردا یا حتی امروزش را سرِ سلامت به در ببرد. و این چنین بود که آن مرض لاعلاج دامنگیر پدرم هم شد و چند سال بعد او را در خاک کرد. و ما چه چارهای داشتیم به جز این که دست به دعا برداریم: خدایا معجزهای کن.
n re
روزی از روزها استاد احتساب نزد پدر آمده و گفته بود: «دست این پسر طلاست میرزا یحیی. انگشتانش با قلم مأنوس است و خیالش غرق مرکب. نگذار بیل به دست بگیرد و چشمش به خاک باشد. رخصت بده هر روز نزد من بیاید. قصد دارم میرعماد دیگری از او بسازم.»
sara gohari
رو به حرم سلام داد
☽ოყ♡ოσσŋ☾
«در هر لباسی که باشم به خلق خدا خدمت میکنم و حواسم به حرام و حلال خدا هست.»
mahdi_yar
مگر میشود طوفان به پا کرد و بعد هم انتظار داشت که برگی از درختی نیفتد؟! مگر میشود حجاب از سر زن و کلاه از سر مرد بردارند و آب از آب تکان نخورد؟! نه نمیشد.
Tara
سرما تا مغز استخوانم نشت کرده بود و دستهایم سر سازگاری نداشت.
☽ოყ♡ოσσŋ☾
باید دست دزد را قطع کرد، در هر مقام و منصبی. حالا آن دزد پدرسوخته میخواهد شخص اول مملکت باشد یا یک رعیت دَله.»
h.s.y
میگویند هر آدمی را گرگی است، گرگِ یکی پول است، گرگ دیگری زنبارگیست، و دیگری شکمبارگی و... الی غیرالنهایه؛ اما گرگِ من کتابت است. گاهی حاضرم تمام جان و هستیام را بدهم و ساعتی با فراغ بال، در گوشهای بنشینم و چیزی بنویسم.
la lumière
توبه از پشیمانی دل آغاز میشود.
niloufar
آنجا که دست خالیات را دراز میکنی و میگویی: «خدایا من یاریدهندهای ندارم جز تو.» او خواهد گفت: «بیا، بیا که منم فریادرس.» بعد به هنگامی که دیگری دست یاری میطلبد، باید دست او بگیری که این قول جوانمردان است: چون دستت را گرفتند دست دیگری را بگیری.
Barzegar:)
درون اتاق کتابخانه مجللی بود که چشمها را خیره میکرد. فکر کردم «وای خدایا! بهشت یعنی همینجا. جنت من همین اتاق است.»
h.s.y
هنوز که هنوز است رشوهگیری و رشوهدهی بهترین شیوه پیشانداختن امور دولتی است
علاقه بند
حجم
۲۸۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۲۸۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان