بریدههایی از کتاب بیست و هشت روز تمام
۴٫۳
(۱۱۹)
نه اینکه تا به این لحظه خواسته باشم، من هنوز خیلی جوان بودم. ولی بهجز این نوزاد که تا لحظهٔ مرگ همراهیاش میکردم، دیگر هیچ کودکی را در آغوش نمیگرفتم. به بچههای خودم دل نمیبستم.
آیا این بدترین ویژگی مردن است: اینکه آدم آینده نداشته باشد؟
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«یکی از افسران اساس. خیلی خوشچهره بود، به همین دلیل یهودیان به او لقب عروسک را داده بودند. عروسک از سر لذت هر روز به تعدادی از یهودیان شلیک میکرد. یا آنها را تا سرحد مرگ شلاق میزد.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
او سرفه میکرد، چون هنوز فکر میکرد که خاکستر جنازههای سوزاندهشده داخل ریههایش است.
او میخواست خاکستر را از بدنش دفع کند، ولی این کار عملی نبود، هرقدر هم که هنهن و سرفه میکرد. جنازهها داخل ریهاش نبودند؛ بلکه در سرش بودند.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
ناگهان جمعیت، مثل دریای سرخ برای موسی، از وسط شکافته شد و چرخش باتومها در هوا خاتمه یافت. سکوتی پر از وحشت حاکم شد، چون درِ ساختمان باز شد، ولی موسی و یارانش از ساختمان بیرون نیامدند؛ بلکه درست برعکس سربازان اساس خارج شدند.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
مردارخوار ساک را از روی زمین برداشت و آن را به دستم داد. با سلاحها از بانک خارج شدم. بدون اینکه یک زلوتی پرداخت کرده باشم. بدون اینکه با باتوم ضربهای خورده باشم.
کسی برنده است که کمتر بترسد. حالا متوجه این موضوع شدم. آلمانیها به همین دلیل بر یهودیان چیره شده بودند.
تا این لحظه.
ولی ما دیگر ترس نداشتیم.
girlwonderland
ارتفاع نردبان به دومترونیم میرسید، بنابراین باید بقیهٔ یک متر را خودم از حصار بالا میرفتم. با دست مجروحم. بفرما، چه عالی! چه خوب که حداقل باران بند آمد. وقتی آدم در چنین موقعیتی قرار بگیرد، قدر هرگونه کمکی، هر چند کوچک، را خوب میداند.
girlwonderland
«درضمن خود من داستان برگزیده را وارد دنیای ۷۷۷ جزیره کردم.»
هانا پرسید: «یعنی... اصلاً برگزیدهای وجود ندارد؟»
«آفرین، دختر باهوش.»
«ولی برای چه؟»
«اگر موجوداتی که ساکن قلمرو سلطنتی من هستند، باور کنند که دختری با در دست داشتن سه آینهٔ جادویی میتواند آنها را نجات بدهد، هیچوقت خودشان دست به اسلحه نمیبرند.»
«پس تمام اینها دروغ بود...» اصلاً نمیتوانستم باور کنم.
ظالم با خوشحالی گفت: «دومین سلاح بُرنده یک ظالم، دروغهایش است.»
هانا پرسید: «و بُرندهترین؟»
«ترس.»
مهرگان
دیوانهکننده است که آدم چه زود میتواند دوباره امیدوار شود.
shamim
تو میخواهی چطور انسانی باشی؟
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
تشویقمان میکرد و ما را تبدیل کرده بود به چیزی بسیار بزرگتر از آنچه که در واقع بودیم.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
حجم
۳۶۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۴۰ صفحه
حجم
۳۶۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۴۰ صفحه
قیمت:
۶۹,۵۰۰
تومان