تمام این قاچاقچیان کوچک روبهمرگ بودند. دیریازود به چنگ کسی مثل فرانکنشتاین میافتادند. فرانکنشتاین؛ این اسمی بود که به یکی از مأموران بسیار خشن آلمانی داده بودیم. طوری لبخندزنان قاچاقچیان کوچولو را جلوی حصار تیرباران میکرد، انگار آنها گنجشک بودند
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
دیگر به وجود خدا باور نداشتم، ولی قسمتی از وجودم هنوز میخواست به او امید ببندد.
shamim
کسی برنده است که کمتر بترسد.
Rahaaaaa
«حتی اگر طوفان ما را از جا بکند
ما همچنان سرپا میایستیم.»
Rahaaaaa
در مرگ، همهٔ ما انسانها مشابه بودیم - حتی اگر ادیان چیز دیگری ادعا کنند
Rahaaaaa
«دومین سلاح بُرنده یک ظالم، دروغهایش است.»
هانا پرسید: «و بُرندهترین؟»
«ترس.»
E.E
دنیا را مطابق میل و ارادهٔ خود ساختن، حتماً باید چیز فوقالعادهای باشد، حتی اگر این اتفاق فقط در عالم تخیل بیفتد.
forooghsoodani
«ملوان شدی، چون در تاس انداختن برندهٔ یک قایق شدی.»
آرشیدا
قطعاً در این لحظه در گتو ازدواجهایی صورت میگرفتند که تنها هدفشان این بود که یک نفر را به همسری انتخاب کنند و به این طریق جان شخص مقابل را نجات دهند. در چنین ازدواجهایی عشق دیگر هیچ نقشی بازی نمیکرد. یا درست برعکس، احتمالاً نقش اصلی را بازی میکرد. آیا مگر با کسی ازدواج کردن، بهقصد نجات جانش، عالیترین شکل عشق نیست؟
masomeh
قبلاً این مرد شریف هرگز با چنین افرادی سر یک میز نمینشست. حالا کار به جایی رسیده بود که او برای نجات جان بچهها حتی حاضر بود با خود شیطان تانگو برقصد.
Fatemeh Karimian