بریدههایی از کتاب بایگانی همیشگی
نویسنده:ادوارد اسنودن
مترجم:علی مجتهدزاده
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۵ رأی
۴٫۵
(۳۵)
در ژنو برای نخستین و آخرین بار در دوران کارم بهعنوان مأمور اطلاعاتی، با یک مورد هدف تماس گرفتم و همین شد آخرین باری که واقعاً همان کسی را که هدف تخلیهٔ اطلاعاتیام بود از نزدیک میدیدم و میتوانستم لمساش کنم. البته تجربهٔ مهوع و غمانگیزی هم بود.
شیدا
سادهاش کنم، شما وقتی با تور دنبال اطلاعاتی میرفتید، سرور اولی که به آن وصل میشدید، شاید میتوانست هویت شما را بخواند اما نمیدانست دنبال چه هستید و محتوا و مقصد این اطلاعات (دادههای مرتبط با یک اعتصاب یا شیوههای جلوگیری از ریزش مو) برایش روشن نبود.
شیدا
آخر اینجوری که خیلی روشن بود که یک شرکت بینامونشان آمریکایی وقتی امروز دنبال یک کارشناس اتمی پاکستانی گشته و فردایش هویت یک ژنرال بازنشستهٔ لهستانی را زیرورو کرده، این شرکت جعلی است و پوششی برای یک نهاد اطلاعاتی. بهنظر من هم این کارشان مسخره، بیمعنا، بیاثر و گران میرسید.
شیدا
معمولاً وقتی روی اینترنت دنبال اطلاعاتی میگردید، کامپیوتر شما کمابیش مستقیم به سروری متصل میشود که این اطلاعات در آن ذخیره شده که اینجا یعنی همان سایتی که میخواهید ببینید. حالا این درخواست که با یک Enter ساده واردش کردهاید هرجای اینترنت که درنگ داشته باشد، به همه خواهد گفت که از کجا آمده و مبدأ آن کجاست و به کجا میرود و اینجای کار دقیقاً مثل نشانی فرستنده و گیرندهای است که روی پاکت نامه مینویسید. اطلاعاتی که هر پایگاه اطلاعاتی، مدیر شبکه و البته شبکهٔ جاسوسی میتواند بهراحتی آن را بخواند.
شیدا
این مسئله هم زمانی پیش میآمد که یکی از مأموران به شبکهٔ خودمان وصل میشد و دنبال اطلاعات یک آدم از ایران یا چین میگشت و دست خالی از پای کامپیوتر بلند میشد.
شیدا
در جامعهٔ اطلاعاتی آمریکا، پدیدهای داری به اسم «تأثیر فرانکنشتاینی» که البته در عرصهٔ نظامی هم مشابهش را با نام «لگد تفنگ» دارند و ناظر بر حالتی است که اقدامی در جهت برآورده کردن منافع آمریکا شکل میگیرد اما در گذر زمان نتیجهٔ عکس میدهد. یکی از معروفترین این تأثیرات فرانکنشتاینی، مسلح ساختن قوای مجاهدین افغان در دههٔ ۱۹۸۰ برای مبارزه با شوروی بود که ثمرهاش در تندرویهای اسامه بن لادن بهبار نشست و شد القاعده. یا کمک به شخص صدام حسین برای گسترش حزب بعث عراق که نتیجهاش دشمنتراشی در همان منطقه برضد آمریکا شد و مسلمانان نه از سرکوبهای صدام حسین پس نشستند و نه به حزب برساختهٔ او روی خوش نشان دادند.
شیدا
در و تخته به هم جور شده بود و آن تمنای یافتن جواب سوالات غریب با درجهٔ مدیریتی دسترسی به اطلاعات کنار هم نشسته و میتوانستم عطشام را برای دانستن فرو بنشانم. مثلاً این نکته را گشتم و یافتم و شما هم بدانید و آگاه باشید که: بله، انسان بهراستی بر کرهٔ ماه فرود آمد، تحولات اقلیمی و گرمایش کرهٔ زمین حقیقت دارد و آنچه از گذر جتها در آسمان میماند فقط دود است و ربطی به سلاحهای شیمیایی ندارد.
شیدا
بیاختیار و به رسم عادتی که در کلاس پیدا کرده بودم، انگشت اشارهام بالا پرید و مؤدبانه گفتم که من هم پیش از فرستادن ایمیل برای او، سعی کردم سلسلهمراتب را رعایت کنم اما جواب درخوری نگرفتم. که البته این بدترین حرفی بود که میتوانستم بزنم چون در آنزمان خود سلسلهمراتب جلوی چشمم نشسته و نگاهش را توی چشمانم فرو کرده بود.
شیدا
سیستم جوری طراحی شده بود که برای ترفیع و ترقی در آن، پیش از هر چیزی باید عزم و ارادهٔ شخصیات را به سازمان میباختی و سرسپرده میبودی.
شیدا
سالیان خدمت او در سازمان از همهٔ ما بیشتر بود؛ او میدانست این دستگاه چگونه کار میکند و به این نکته خوب واقف بود که مدیریت سازمان هیچوقت ارادهٔ درستی برای اصلاح خرابکاریهای خودش هم ندارد.
شیدا
یکی از این مهارتها کار با چمدانی بود که حدود چهل کیلو وزن داشت و میشد آن را بالای هر بامی برپا کرد و به آن میگفتند «بستهٔ خارجی» و عمر تجهیزات داخل آن از عمر خود من هم بیشتر بود. داخلش هم تنها یک قطبنما بود و یک مشت بروشور راهنما و به کمک همینها و ستارهٔ قطبی یا جهت تابیدن نور خورشید، قرار بود تجهیزات را علم کنیم و یک خط ارتباطی ماهوارهای و مخابراتی بین خودمان و ماهوارههای جاسوسی سیا راه بیندازیم که ما را مستقیم به مرکز ارتباطات مکلین متصل میکرد. به همین خاطر بود که ما اولین کسانی بودیم که به یک مرکز وارد میشدیم و پشت سر همه بیرون میآمدیم. شاید یکی از مدیران ارشد هر مرکزی این اختیار را داشت که بزرگترین اطلاعات سرّی دنیا را بدزدد اما این اطلاعات تا زمانی که ما به خاک وطن مخابرهاش نکرده بودیم، پشیزی نمیارزید.
شیدا
دیگر گفتن ندارد که در این شکل نوین کار، فعالیتهای معمول سفارتخانهای تنها پوششی برای کشورهاست تا در زیر آن به کارهای اطلاعاتی و جاسوسی خودشان برسند.
شیدا
در روزگار نو، همه میدانند که سفارتخانهها همیشه کانونهای اعمال جاسوسی، توطئه و خرابکاری در امور کشورهای دیگرند.
شیدا
مقامات منتخب مردم، بارها تلاش کردهاند که برای پنهان ساختن حقیقت از چشم عموم، روزنامهنگاران را بیاعتبار کنند و حرفشان را از سکه بیندازند. در این رهگذر بارها حقایق را قلابی و جعلی معرفی کرده و به مدد فناوری همهچیز را در چشم جهانیان وارونه جلوه دادهاند.
من خودم خبرهٔ این کارم و میدانم که برساختن حقایق جعلی، از هنرهای منحوس سازمانهای اطلاعاتی است. همان سازمانها که در زمان کارم در آنها بارها میدیدم با دستکاری در اطلاعات و دادهها، روند اثربخشی آنها را بهگونهای تنظیم میکردند که زمینهساز جنگی باشند؛ که آدمربایی را «عملیات ویژهٔ استرداد» قلمداد میکردند و شکنجه را «بازجویی پیشرفته» و پایش مردم را «دادهپردازی انبوه».
mohammad79
در نظام استبدادی، حقوق فردی از دامان حکومت برمیخیزد و به مردم اعطا میشود. اما در حکومت آزاد، حقوق برآمده از دل خود مردم است و به حکومت اعطا میشود. در شکل اول، مردم همه رعیت هستند و تنها مالک اندک چیزها و در سایهٔ حقوقی که دولت به آنها میدهد اجازهٔ تحصیل، کار و حتی دعا کردن دارند. اما در شکل دوم، مردم همه شهروند هستند و و پذیرفتهاند که دولتی کارهایشان را بگذراند و هر از گاهی هم حق عوض کردن آن را دارند و برپایهٔ قوانین اساسی این کار را انجام میدهند. همین تمایز بین دولتهای آزاد و استبدادی است که بهنظر من بدل به بزرگترین بحران زمانه شده و اصلاً چیزی نیست که فقط در خاورمیانه رخ بدهد. ما هم در دل حکومتهای این سوی مغرب زمین و در ممالک مسیحی به همین بلا گرفتاریم.
Ali
بعد از ۱۱ سپتامبر جامعهٔ اطلاعاتی آمریکا سیاستی را در پیش گرفت که چنان رخدادی «هیچگاه» تکرار نشود. مأموریتی ناممکن و یک دهه بعد، دستکم خود من این را به روشنی میدیدم که دیگر کارکرد نهادهای اطلاعاتی و سیاسی ربطی به ماجرای تروریسم ندارد و اینها حالا هرکاری میکنند تا سایهٔ سیاه ترور همیشه روی سر کشور بماند و آنها در این سایه بتوانند دامنهٔ قدرت خود را تا ناکجا بگسترانند.
Ali
شکست خورده بودم. هر دو نهادی که زندگیام را به پایشان ریخته بودم، مرا وا گذاشته و به من خیانت کرده بودند: اینترنت و کشورم. حالا هم که تنم از یاریام تن میزد.
Ali
تازه این همهٔ ماجرا نبود و چیزهای دیگری هم بودند که همه به شکلی به من این احساس را میدادند که دیگر هیچ حریم خصوصی ندارم. انگار همهٔ زندگیام را بین سرورهای مختلفی در سراسر جهان پخش میکردند و من ارادهای بر آن نداشتم. هر روز که از در خانه بیرون میآمدم، انبوهی از دوربینهای امنیتی تمام حرکاتم را زیر نظر داشتند و حالا تازه به وجودشان توجه میکردم و میدیدم چقدر شمارشان زیاد است. هر وقت چراغی قرمز میشد، توی فکرم این جرقه میزد که الان این چراغ به یک حسگر متصل است و مرا میپاید که پای کدام تقاطع ایستاده یا از آن گذشتهام. همهٔ دوربینهای کنترل سرعت و تابلوهای راهنمایی در نظرم چشمهای گشودهای بودند که همهٔ رفتارم را میدیدند.
Ali
سه دیو مهیب اینترنتی گوگل، فیسبوک و آمازون که جامعهٔ اطلاعاتی آمریکا هر وقت بخواهد از دامنهٔ نفوذ و دادههای آنها استفاده میکند و به حوزههای آنها سرک میکشد.
Ali
وقتی فراگیری جمعآوری دادهها را با همیشگی بودن انبارهٔ ذخیرهٔ آنها ترکیب کنیم، دیگر برای دولتها تعقیب هر مخالف یا دگراندیشی آسان میشود. دیگر دولتها میتوانند با ردگیری خطایی جزئی یا بزرگ در زندگی این آدمها، به راحتی برای حذفشان اقدام کنند.
Ali
حجم
۴۳۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۴۳۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
قیمت:
۱۳۷,۰۰۰
تومان