بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کافه کاتارسیس | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب کافه کاتارسیس اثر آیدا گلنسایی

بریده‌هایی از کتاب کافه کاتارسیس

انتشارات:نشر آن‌سو
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۶ رأی
۳٫۷
(۶)
و زمان زخمی کاری که کاری ندارد جز سر و ته کردن تاریکی
کتابخور
جالیز ملخ‌زده خودش را جمع و جور خواهد کرد و باز بر زبانش کلماتِ کلم‌های سپید جاری خواهد شد
کتابخور
کنار همدیگر روی یک شاخه سبز شده‌ایم ما پرندگان آواره که تنها وجه اشتراکمان کوچ است
کتابخور
از شکافِ تولد می‌افتی روی غلتک تنهایی زندگی می‌کنی زندگی می کنی بی چراغی روشن مانده حتا در اعماق زندگی می‌کنی زیر سایه‌یِ متین یأس
کتابخور
آدم‌هایی که عادت دارند به چیدن گل‌ها بی‌اینکه برای گلدان شدن برنامه‌ای داشته باشد
کتابخور
زندگی انگیزهٔ زردی است که هر گودالی برای گلدان شدن باید داشته باشد
کتابخور
باید به هم زد با ظلمت و به زندگی مفاهیم تمیزتری پوشاند
کتابخور
از روزی که تو را دیده‌ام زیبایی دیگر برایم مفهومی انتزاعی نیست از روزی که تو را زیسته‌ام وضو می‌گیرم با زلالیِ گمراهی وُ تطهیر می‌شوم با تاریکی و ریشه‌هایم شدیدتر شده شبیه شهوت «دختری با گوشوارهٔ مروارید» شبیه جنگل یک جدال جهش یافته‌ام
کتابخور
حالا می‌فهمم چرا برهوت اینهمه مبهوت است؟ و چرا سراب، دروغی است که راست می‌گوید
کتابخور
چه کاری از دست کوچ برمی‌آید برای درخت‌هایی که در خطرند؟ کاش تبر برادری کند
کتابخور

حجم

۳۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۳۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان