بریدههایی از کتاب آشپزی برای پیکاسو
۳٫۹
(۶۸)
«وای، چطور میتونی تحمل کنی این نقاشی رو به آدمهایی بفروشی که اون رو فقط بهخاطر شهرت تو میخوان؟ اگه من این رو کشیده بودم هیچوقت نمیذاشتم هیچکسی از من بگیردش، مگه اینکه میدونستم اون رو دوست داره و زیباییش رو درک میکنه.»
zohreh
«اگه چیزی رو توی زندگیت میخوای، نباید خیلی خوب و مؤدبانه دنبالش بگردی. نباید نامه بنویسی. باید بهخاطرش بُکشی.»
zohreh
«کار سخت من رو نمیترسونه. من سالها سخت کار کردم!»
zohreh
آندین کنجکاوانه پرسید: «پاریس چه شکلیه؟»
پیکاسو که هنوز گیج بهنظر میرسید، پاسخ داد: «کثیف و شگفتانگیز.»
zohreh
محشر نیست-یه آدم رو طوری ترسیم کنی که واقعی بهنظر بیاد و درعینحال خیلی بیشتر از یه آدم معمولی؟
zohreh
آندین این لحظهٔ فوقالعاده را مثل یک رحمت الهی عمیق تجربه کرد؛ چنان توأم با آرامش بود که اطمینان داشت آنچه بعداً برایش اتفاق میافتاد هیچ اهمیتی ندارد، هیچچیز هرگز نمیتوانست آن احساس را از او بگیرد. من زندهام، من مخلوقی ارزشمندم. او این درک را به من داده و من هم میپذیرمش.
zohreh
هیچچیز نمیتوانست الان او را متوقف کند. و برای یک بار، میل به کامروایی بر هرچیز و هرکس پیروز شد؛ بر خشم، بر غم، بر خودِ مرگ.
zohreh
گرمای دستانش باعث شد آندین حس کند او مثل زئوس، میتواند او را در جایی مخفی کند که حتی طوفان هم نمیتوانست به او صدمهای بزند.
zohreh
«میخواهم یک آدم ثروتمند و شاد باشم. میخواهم کسی باشم که تمام لذتها را تجربه میکند!»
zohreh
دلش میخواست خودش را در طوفانی که بیوقفه و بهشدت ادامه داشت درجا از پنجره پرت کند و برایش اهمیتی نداشت اگر باد او را بلند میکرد و یکراست به دریا میبرد. این انگیزهٔ ناگهانی برای کشتن خودش چنان واقعی بود که او را ترساند. برای لحظهای احساس گیجی کرد، بهآرامی تکانتکان خورد و به اطراف خود برای یافتن یک صندلی یا چیزی نگاه کرد تا به آن چنگ بیندازد.
zohreh
اشتیاقی دیوانهوار بر وجودش غلبه کرد تا چیزی را بشکند، کسی را زخمی کند، یا خودش را از صخرهای پرت کند، به چیزی یا کسی خسارت بزند-تا این درد کُشنده را از سینهٔ خود دور کند.
zohreh
جهان جایی بزرگتر است، با قلبی کوچکتر از آن چیزی که ما تصور میکردیم.
zohreh
تا پاسی از سکوتِ شب خوابش نبرد، برای اولین بار واقعاً در این فکر فرو رفت که چطور بدون او میخواهد به زندگی ادامه دهد.
zohreh
بهسختی میشد طرز برخوردش را خونگرم و شبیه به انسانهای دلباخته تعبیر کرد؛ او با نشاندادن هر احساسی از خود، مطیع و کمی هراسان بهنظر میرسید.
zohreh
ازنظر آندین در سرتاسر خانه چنان جوّ تنهاییِ ریشهدار و غمانگیزی حکمفرما بود که شک داشت بتواند آنقدر قوی باشد که به تمام تنهاییهای یک آدم پولدوست خاتمه دهد.
zohreh
او درحالیکه گیج شده بود، یک ضربالمثل قدیمی را بهخاطر آورد که شنیده بود زنهای بازار به یکدیگر نقل میکردند: اگه میخوای بدونی چطور یه مرد وقتی زنش شدی باهات رفتار میکنه، فقط نگاه کن چطور با مادرش رفتار میکنه.
zohreh
ما همیشه نمیتونیم اون چیزی رو که میخوایم بهدست بیاریم، اما میتونیم یاد بگیریم که بعضی از رؤیاهامون رو قربانی کنیم تا مطمئن بشیم زندگیمون به یه مشت کابوس ختم نمیشه.
zohreh
پیکاسو گفت: «من دانشآموز خیلی بدی بودم، میدونی، تنها چیزی که همیشه میخواستم انجام بِدم نقاشیکردن بود. اعداد و کلمات بههیچوجه برام جالب نبودن. سعی میکردم روی همون چیزهایی که معلمها میخواستن من یاد بگیرم تمرکز کنم، اما وقتیکه قرار بود اعداد رو جمع بزنم، اونها فقط شبیه به چشمها و چنگالهای پرندهها بودن.»
zohreh
به او گرما میبخشید، انگار که روی ساحل دراز میکشید و از نور خورشید درخشان گرم میشد. ولی حالا یکدفعه، انگار که ماه درست جلوی خورشید را پوشانده بود، آن را سیاه کرده بود و آندین را که از سرما میلرزید در روزی به تاریکی شب رها کرده بود، وحشت داشت که خورشید هیچوقت برنگردد تا او را دوباره گرم کند.
zohreh
هر عکاسی یه نقاش درونش داره که منتظره به هر شکلی آزاد بشه
zohreh
حجم
۴۸۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه
حجم
۴۸۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه
قیمت:
۷۷,۵۰۰
۵۴,۲۵۰۳۰%
تومان