بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شایو؛ پایین رفتن خورشید | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شایو؛ پایین رفتن خورشید

بریده‌هایی از کتاب شایو؛ پایین رفتن خورشید

امتیاز:
۴.۲از ۶۴ رأی
۴٫۲
(۶۴)
«من هم هیچ درکی از جهان ندارم. اصلاً فکر هم نکنم کسی داشته باشه. همه بچه می‌مونن، هرچقدر هم که زمان بگذره. از هیچ چیز درکی نخواهیم داشت.»
K.P
و از آنان که تن را می‌کُشند نهراسید، که روح را نتوان کشتن. بلکه از آن بترسید که توان نابودی تن و روح را در دوزخ داراست.
K.P
همیشه وقتی آدم‌ها دارند دروغ می‌گویند قیافه‌ای جدی به خود می‌گیرند. جدّیت رهبرانِ این روزهای ما. زرشک!
K.P
انسانیت؟ بچه شده‌اید؟ انسانیت یعنی کوبیدنِ رفقا برای رفاهِ حال شخصی. درجه‌ای از قتل است. دیگر چه فرقی می‌کند، فقط حکمِ مرگ در آن نیست. خودمان را گول نزنیم.
K.P
شاید نباید ظاهری که این جماعت برای گذران زندگی به خود می‌گیرند، هر قدر هم که زشت باشد، خوار شمرده شود و مورد بیزاری باشد. زنده‌بودن. زنده‌بودن. تعهدِ کلان و تاب‌ناپذیری‌ست که آدم زیر آن تنها با دلهره نفس می‌کشد.
باران ریزوندی
تنها از یک چیز می‌شود مطمئن بود: آدمی برای بقا باید ادا دربیاورد.
statxcx
از تباهی خوشم می‌آید. به‌ویژه آن‌هایی که برچسب هم خورده باشند. خودم هم دوست دارم روزی فاسد شوم. انگار راه دیگری برای ادامهٔ زندگی پیشِ رویم نیست.
نازنین بنایی
اگر کسی از خودکشی من انتقاد کرد و با قیافهٔ حق‌به‌جانب قضاوتم کرد و بی آن‌که راهی جلوی پایم بگذارد گفت: «می‌بایست تا آخرین روز حیاتش به زندگی ادامه می‌داد»، بدان که آن ناکسِ آب‌زیرکاه می‌تواند یواش‌یواش امپراتور را خام کند تا دکان سبزی‌فروشی راه بیندازد.
یکتا
مارکسیسم برتری کارگر را جار می‌زند. نمی‌گوید همه از یک کرباس‌اند. دموکراسی از شأن فردی دم می‌زند. نمی‌گوید همه مثل هم‌اند. تنها یک لات گردن‌کلفت ادعا می‌کند: «آره، هرچقدر هم که ناتوبازی دربیاره، اون هم آدمه، مثل باقی ما.»
باران ریزوندی
حالا هم مرده‌ایم تا به شکل دیگری به زندگی بازگردیم.
ژنرالیسم
می‌خواهی در نمایشی از نومیدی بمیری؟ نه، خیلی ممنون. ترجیح می‌دهم به دست خودم بمیرم.
little moon
برای نخستین بار در زندگی درک کردم که چه جهنمِ سیاه، دردناک و بی‌دروپیکری است بی‌پولی. دلم پر از جوش و خروش بود، ولی چنان غمی مرا فرا گرفته بود که راه پایین‌آمدن اشک‌هایم را می‌بست. نمی‌دانم دردی که آن زمان تجربه کردم همان اصطلاح جاافتادهٔ کرامت زندگی بشری‌ست که مردم می‌گویند، یا نه. با چشمانی دوخته به سقف همان‌جا دراز کشیدم. حس می‌کردم از کوچک‌ترین جنبشی ناتوان‌ام. تنم به سختی سنگ شده بود.
محمدرضا فرهادی
دوست دارم وقتم را صرف کسانی کنم که محترم شمرده نمی‌شوند. ولی چنان اشخاص شریفی حاضر نیستند وقتشان را با من بگذرانند.
Hanieh Sadat Shobeiri
سیرتِ فاسدِ انگ‌نخورده‌ست که منو می‌ترسونه.
K.P
حس کردم تازه دارم نکبت اساسی زنده‌بودن را تجربه می‌کنم.
Parham Sadr
من هر لحظه با حسی که سینه‌ام را پاره‌پاره می‌کند در انتظار صدای پای خوشبختی در راهروام. هیچ. آه، زندگی پررنج است.
Parham Sadr
نمی‌توانستم تا ابد در غم و اندوه غوطه‌ور باشم. چیزی هست که بی‌شک باید برایش بجنگم.
~نگار
در زندگی‌مان لذت، خشم، اندوه و هزاران حس دیگر را تجربه می‌کنیم، ولی همهٔ این حس‌ها روی هم به‌زور یک درصد از زمان زندگی‌مان را در بر می‌گیرند. نود و نه درصد دیگر را دندان روی جگر می‌گذاریم.
Hanieh Sadat Shobeiri
ترجیح می‌دهم کسانی که دستم می‌اندازند که «تنها راه بقا، رو به زوال بودنه» به جای اهانت بی‌پرده، توی رویم بگویند برو بمیر. راست و پوست‌کنده.
Hanieh Sadat Shobeiri
معتقدم کسانی که در جهان به نیکی ازشان یاد می‌شود دروغگو و متظاهرند. اعتقادی به جهان ندارم. تنها یارانم فاسدان برچسب‌خورده‌اند؛ تباه‌شدگانِ انگ‌خورده. تنها صلیبی هم که مصلوبش می‌شوم همان است. هرچند گُردان‌گردان نکوهشم می‌کنند ولی باز تک‌تکشان را به مبارزه می‌خوانم: مگر شما که برچسب نخورده‌اید خطرناک‌تر نیستید؟ درکم می‌کنید؟
نازنین بنایی

حجم

۱۱۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

حجم

۱۱۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۵۰%
تومان