بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شب به شیشه می‌زند | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب شب به شیشه می‌زند اثر مهدی  مظفری ساوجی

بریده‌هایی از کتاب شب به شیشه می‌زند

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۴ رأی
۴٫۵
(۴)
پرده‌ها را کنار زدم که ماه بیاید تو همۀ چراغ‌ها را روشن کردم هرچه شمع در خانه بود حتی چراغ‌قوه و فندک را این بار تاریکی نیامده بود که برود
キラキラ
روز را به شب شب را به روز می‌رسانم در آرزوی خواندن کتابی که هنوز به خط بریل در نیامده است.
キラキラ
باید نهالی می‌خریدم برای باغچه که فصل‌ها را نشانم دهد پنجره‌ای که مرا بیرون بیاورد از تاریکی
キラキラ
سایه‌ام شب‌ها برمی‌گردد به لانه‌اش و پنهان می‌کند دندان‌هایش را در تنم
نورا
در رگ‌هایم می‌گردد ماهی قرمز همۀ پیچ و تاب‌ها را بالا می‌آورد قلبم ـ تنگ کوچک گردی که سال‌هاست آب آن را عوض نکرده‌ام ـ
نورا
گلدان دارد خالی می‌شود از رنگ و بو مثل شیشۀ عطری که فراموش کرده کسی در آن را ببندد
نورا

حجم

۴۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۹۸ صفحه

حجم

۴۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۹۸ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد