بریدههایی از کتاب با بچهها که کسی حرف نمیزند
۴٫۴
(۸۶)
به خانه که برگشتم، اولش کسی در را به رویم باز نکرد.
هی زنگ زدم و زنگ زدم، اما بیفایده بود و از خانه هیچ صدایی نمیآمد. بعدش خانه را دور زدم و تندتند به در تراس مشت کوبیدم، اما همچنان هیچ خبری نشد.
یواشیواش داشتم از کوره درمیرفتم. به نظرم این یک کار را دیگر میشد از مامان انتظار داشت؛ اینکه دستکم وقتی از مدرسه میآیم، خانه باشد و در را به رویم باز کند! خداییاش این یک کار را که میتوانست بکند، مامانخانمی که دیگر دست به هیچ کاری نمیزد و این اواخر، مدام آبرویم را پیش مردم میبرد...
💕Adrien💕
کوچولو که بودم، مامانم قشنگترین زن دنیا بود؛ این را دیگران هم میگویند. زنی که موهای خیلی بلند و طلایی داشت
Helia
یکبار دیگر مامان را نگاه کردم. همچنان ایستاده بود آنجا، طوری که انگار در جایی بینهایت دور باشد، یا همهچیز و همهکس از او دورِ دور باشد.
Elham jannesari
به گمانم مامانبزرگها خیلی زود فهمیدند که اوضاع ما دیگر مثل سالهای قبل نیست. چون همهجا کثیف بود و خیلی چیزها درهم برهم اینور و آنور افتاده بود و من دیگر حتی یک پولوور تمیز نداشتم. مطمئناً در این مورد با بابا هم حرف زده بودند و شاید حتی با مامان.
البته نمیتوانم دقیقاً بگویم صد درصد این کار را کرده بودند یا نه. آخر از کجا بدانم؟ با بچهها که کسی حرف نمیزند.
مریم کریم زاده
اگر جای خدا بودم، دنیا را شبیه افسانهها میساختم، دنیایی با افسونگرها و جادوگرها و همچنین با فرشتهها و پریها. دنیایی که در آن به پاداش هر کار خوبی، سه آرزوی آدم برآورده میشود.
sara.m95
فصل ۱
به خانه که برگشتم، اولش کسی در را به رویم باز نکرد.
هی زنگ زدم و زنگ زدم، اما بیفایده بود و از خانه هیچ صدایی نمیآمد. بعدش خانه را دور زدم و تندتند به در تراس مشت کوبیدم، اما همچنان هیچ خبری نشد.
یواشیواش داشتم از کوره درمیرفتم. به نظرم این یک کار را دیگر میشد از مامان انتظار داشت؛ اینکه دستکم وقتی از مدرسه میآیم، خانه باشد و در را به رویم باز کند! خداییاش این یک کار را که میتوانست بکند، مامانخانمی که دیگر دست به هیچ کاری نمیزد و این اواخر، مدام آبرویم را پیش مردم میبرد...
Book worm
هیچکس دلش نمیخواد از همهچیز بیزار باشه. فقط بعضی وقتها زندگی بهقدری سخت به نظر میآد که آدم خیال میکنه دیگه تحملش رو نداره. اما این احساس میتونه تغییر کنه! آدم فقط باید اونقدر شهامت داشته باشه که با صدای بلند و بیرودربایستی کمک بخواد.»
mohammadpour
هیچکس دلش نمیخواد از همهچیز بیزار باشه. فقط بعضی وقتها زندگی بهقدری سخت به نظر میآد که آدم خیال میکنه دیگه تحملش رو نداره. اما این احساس میتونه تغییر کنه! آدم فقط باید اونقدر شهامت داشته باشه که با صدای بلند و بیرودربایستی کمک بخواد.»
tasnim
میگوید: «دیرک؟ گفتی دیرک؟ عجب! چه آدم مهمی اظهارنظر کرده! ببینم، نکنه ایشون در این مورد تخصص دارن و ما خبر نداشتیم! وقتی چنین چیزهایی میشنوم، از عصبانیت میخوام منفجر بشم.» و از جایش بلند میشود و میرود قوری قهوه را میآورد و میگذارد روی میز و دوباره برای خودش قهوه میریزد.
🌈maryaysa🌈
در گامِ مینور میشود آهنگهای خیلی قشنگی زد. آهنگی که در این گام بنوازی، غمانگیز اما دلچسب است. برای همین، خیلی وقتها با استفاده از این گام، ملودیهایی از خودم میسازم و در آن حال، احساسی به من دست میدهد که بگویینگویی گریهام
Book worm
حجم
۹۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۷ صفحه
حجم
۹۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۷ صفحه
قیمت:
۲۷,۰۰۰
تومان