بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب با بچه‌ها که کسی حرف نمی‌زند | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب با بچه‌ها که کسی حرف نمی‌زند

بریده‌هایی از کتاب با بچه‌ها که کسی حرف نمی‌زند

۴٫۳
(۸۸)
حیوان‌ها خیلی بهتر از آدم‌ها هستند.
=o
می‌گویم: «مامان من هیچ مشکلی تو زندگیش نداشت!» دیگر برایم مُسَلم است که هیچ‌کدام از حرف‌های مامان لولا درست نبوده. هیچ‌چیز نمی‌داند و بی‌خودی نظر می‌دهد. می‌گوید: «آره، آره، می‌دونم. مادرت یه خونهٔ رؤیایی داشت و خونواده‌ای مهربون و به اندازهٔ کافی پول و ثروت. شارلوته، منظورت همین چیزهاست دیگه، نه؟ اما گاهی با تمام این احوال، آدم احساس می‌کنه چیزی تو زندگی کم داره. بدبختی این‌جاست که خود آدم هم نمی‌دونه چی. بااین‌حال بالاخره می‌تونه دلیل این احساس رو پیدا کنه.»
عقل سرخ
«آره، آره، می‌دونم. مادرت یه خونهٔ رؤیایی داشت و خونواده‌ای مهربون و به اندازهٔ کافی پول و ثروت. شارلوته، منظورت همین چیزهاست دیگه، نه؟ اما گاهی با تمام این احوال، آدم احساس می‌کنه چیزی تو زندگی کم داره. بدبختی این‌جاست که خود آدم هم نمی‌دونه چی. بااین‌حال بالاخره می‌تونه دلیل این احساس رو پیدا کنه.» زابینه مکثی کوتاه می‌کند، یک قُلُپ قهوه می‌خورد و می‌گوید: «با بُردباری زیاد و با کمک روان‌شناس و مشاور، می‌شه ته‌وتوی مشکل رو درآورد و وقتی آدم بفهمه مشکل از کجا آب می‌خوره، می‌تونه اون رو برطرف کنه. و بعد از این‌که این کار رو کرد، حالش خوبِ خوب می‌شه.»
parisa_msi
«چیزی که برای مادرت اتفاق افتاده، برای هر کسی ممکنه اتفاق بیفته. آدم کاملاً ناگهانی به جایی می‌رسه که دیگه همه‌چیز به نظرش ناامیدکننده می‌آد، ناامیدکننده و پوچ و بی‌معنی و غیرواقعی، و تو این حالت، آدم از همه‌چیز وحشت داره. اما شارلوته باور کن این حالت قابل‌تغییره! آدم فقط باید ببینه چه مشکلی تو زندگیش هست که همه‌چیز به نظرش اون‌قدر تیره و بیهوده می‌آد.»
parisa_msi
تمام این روزها، هی نشسته روبه‌رویم و هی به من پودینگ شکلاتی تعارف کرده، درحالی‌که مطمئناً توی دلش فکر می‌کرد: شارلوته، تو هم بالاخره یه روزی عین مادرت دیوونه می‌شی. صبر کن تا ببینی. برای همین است که با من در مورد مامان حرف نمی‌زند. فقط از این حرف می‌زند که بابا در بچگی چه‌کار می‌کرد. به من چه که بابام وقتی کوچک بود، چه‌کار می‌کرد.
parisa_msi
چه چیز زندگی‌مان به نظر مامان بد و مزخرف بوده؟ به من که همیشه می‌گفت باید از خدا متشکر باشم که زندگی خیلی خوب و راحتی دارم. ما خانوادهٔ خوشبختی هستیم و خانهٔ قشنگی داریم و هر تابستان به سفر می‌رویم...
parisa_msi
مامان نمی‌خواست افسرده باشد. هر کس این را بگوید مزخرف گفته. از اول هم این را می‌دانستم. هیچ آدمی دلش نمی‌خواهد از زندگی بیزار باشد. بااین‌حال مامان همیشه حسرت یک چیزهایی را می‌خورد. آره دردش همین بود... کوه بلند خاکستری.
parisa_msi
بعضی وقت‌ها زندگی به‌قدری سخت به نظر می‌آد که آدم خیال می‌کنه دیگه تحملش رو نداره. اما این احساس می‌تونه تغییر کنه! آدم فقط باید اون‌قدر شهامت داشته باشه که با صدای بلند و بی‌رودربایستی کمک بخواد.»
sara.kh

حجم

۹۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۷ صفحه

حجم

۹۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۷ صفحه

قیمت:
۲۷,۰۰۰
۱۳,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد