من میتوانم تنهاییام را ارزانیات کنم
pejman
مفهوم سایه:
«حد فاصل میان دو گرگومیش»
کرم کتاب
اگر میتوانستم دوباره زندگی کنم
در آن مجال
تلاش میکردم
تا اشتباهاتِ بیشتری را مرتکب شوم
دیگر تلاش نمیکردم تا کمال یابم یا بمانم
در آرامش بیشتری میزیستم
لبریزتر از آنی میشدم که اکنون هستم
راستش را بخواهید کمتر هر چیزی را جدی میگرفتم
کمتر بهداشت را رعایت میکردم
بیشتر خود را در مخاطره میسپردم
بیشتر به گشتوگذار میرفتم
مینشستم به تماشای غروب
بیشتر به کوهنوردی میرفتم
بیشتر در رودخانهها شنا میکردم
بیشتر به جاهایی میرفتم که تابهحال نرفتهام
mahsa
اکنون ماییم که لمس میکنیم خستگیناپذیر بودنش را
مانند شراب کهنه
و کیست یارای لحظهای خیرگی در چشمانش بیآنکه گیج شود
که زمان نیز اعتبار اِزالت اوست
باش تا آرزو کنیم ای کاش که وجود نداشت شب
برای آن خردههای شکنندهمان: چشمها
ali73
خوابهایی که از جنس رؤیا نیستند
رؤیاهایی که خواب نیاند
که خودِ خودِ مرگاند
آری مرگ...
alishirvani