بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مرد گمشده | طاقچه
تصویر جلد کتاب مرد گمشده

بریده‌هایی از کتاب مرد گمشده

انتشارات:نشر سنگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۹۰ رأی
۳٫۷
(۹۰)
کسانی که درد زیادی می‌کشند دیگران را هم دچار درد می‌کنن
AS4438
کسانی که درد زیادی می‌کشند دیگران را هم دچار درد می‌کنن و امیدوارم، به خاطر خودت و کسانی که اطرافت هستند، به آرامش برسی.
Artin li
ناتان، مردم همیشه تظاهر می‌کنند حال‌شون خوبه. هر روز و تا پایان عمر.
Artin li
بعضی وقت‌ها آدم‌ها فقط دنبال راه فرار می‌گردن. و راه درست همیشه در دسترس نیست.
Narges
زندگی این‌جا سخته. همه دنبال راهی هستیم تا به بهترین شکل زندگی کنیم. اما قبول کن، حتی یه نفر هم نیست که دربارهٔ چیزی به خودش دروغ نگفته باشه.
Narges
جایی که آن‌ها زندگی می‌کردند هیچ چیز حد وسط نداشت. مردم یا کاملاً خوب بودند یا کاملاً بد. به‌ندرت حد وسطی پیش می‌آمد.
M.Taha
گاهی ـ تصادفی یا هر چی ـ بعضی چیزها بالاخره به بهترین شکل درست می‌شن و وقتی همه چیز آخرش درست می‌شه، لازم نیست جون بکنی و راهی رو که تو رو به اون‌جا می‌بره خودت بکنی، می‌فهمی؟
zohreh
مردم برای تفریح کارهای دیگری هم می‌کردند. مثل رفتن به بالای تپه‌های شنی و تماشا کردن غروب خورشید آن طرف بیابان. این کار اگر با آدمش بودی خیلی لذت داشت.
zohreh
«ما همه به شما حسودی‌مون می‌شد، چون پسرهای زیادی اطراف‌مون بودند، ولی هیچ‌کدوم به درد نمی‌خوردن و اون این‌قدر زود یکی رو پیدا کرده بود. همیشه برامون تعریف می‌کرد چه‌قدر با هم خوش می‌گذرونین و تو می‌خندوندیش.»
zohreh
کسانی که درد زیادی می‌کشند دیگران را هم دچار درد می‌کنن
Pashmak Book
بعضی آدم‌ها بودن‌شان غنیمت است.
yasna
کسانی که درد زیادی می‌کشند دیگران را هم دچار درد می‌کنن و امیدوارم، به خاطر خودت و کسانی که اطرافت هستند، به آرامش برسی.
Narges
جایی که آن‌ها زندگی می‌کردند هیچ چیز حد وسط نداشت. مردم یا کاملاً خوب بودند یا کاملاً بد.
Book
ادامه نداد، اما راه آن‌قدر مشخص بود که با چشم بسته هم می‌توانست برود. تمام آن اگرها.
zohreh
«کمرون فکر می‌کرد می‌تونه مثل پدرش نباشه. واقعاً فکر می‌کنم دوست داشت پدر و شوهر خوبی باشه و می‌تونست عالی باشه. واقعاً هم بود. اما یهو عوض می‌شد. بدون هیچ دلیلی. اصلاً یه آدم دیگه می‌شد. من مدت‌ها نگرانش بودم تا این‌که یه روز بیدار شدم و حس کردم ازش می‌ترسم.»
zohreh
نمی‌توانست کامل توضیحش بدهد. مثل ضربانی در سرزمینی خالی. سنگینی عجیبی که نشان می‌داد هوا را با کس دیگری شریک هستی. می‌دانست که باید توضیحی برای این احساس وجود داشته باشد. ادراکِ ناخودآگاه چیزی نامعلوم در چشم‌انداز. چیزی بیش‌تر از این نبود و البته دقیق هم نبود. و صدها بار در طول سالیان شخصی ناشناخته را در افق دیده بود.
zohreh
تمام جامعهٔ بالامارا در این موضوع خاص باهم هم‌عقیده بودند. تنها گذاشتن مردی بی‌چاره به امان خدا تقریباً غیر قابل تصور و البته گذشت‌ناپذیر بود. و اگر ناتان برایت، متولد منطقه‌ای خارج شهر، این را نمی‌فهمید، پس لیاقت زندگی در آن جامعه را هم نداشت.
zohreh
همه چیز با گذشت زمان درست می‌شد.
zohreh
ناتان سعی می‌کرد جلو زاندر با او دعوا نکند. تقصیر بچه نبود که آن‌ها با هم کنار نمی‌آمدند. این را هم قبول داشت که همه چیز تقصیر ژاک نبود.
zohreh
زاندر که بچه بود، ناتان عادت داشت در تاریکی کنار تختش بنشیند و آرام گیتار بزند. این یکی از تنها چیزهایی بود که انگار مدتی او را آرام می‌کرد و ناتان خیلی تعجب می‌کرد که از نظر ژاک این کار بیش‌تر آزاردهنده بود تا آرام بخش.
zohreh

حجم

۲۷۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۲۷۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۹صفحه بعد