بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند؛ مجموعه رباعی | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند؛ مجموعه رباعی

بریده‌هایی از کتاب شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند؛ مجموعه رباعی

نویسنده:ایرج زبردست
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۱از ۱۰ رأی
۳٫۱
(۱۰)
یک سایه درونِ من سراپا در خون برپاست همیشه قتلِ‌عامی در من
|ݐ.الف
بر دار کشید شاعری را یک حرف مرگِ کلمه مرگِ همه مرگِ خداست
|ݐ.الف
فهمید خدا کودکیِ آدم‌هاست
|ݐ.الف
یک لحظه نیامد و زمان در را بست یک عمر کسی پشتِ درِ بسته نشست
|ݐ.الف
شاید که زمان، توهّمِ دانشِ ماست افسانه‌ی هست‌ونیست، از ریشه خطاست شاید سفری‌ست عمر، از هیچ به هیچ شاید که کسی نیست‌، همان نیست خداست
|ݐ.الف
می‌گفت که بی‌مرگ جهان زندان است در ذهنِ خرافات، زمان پنهان است این جغد، طلسمِ سرزمینی در باد این سایه نمادِ غربتِ انسان است
|ݐ.الف
فریاد از این نیست که با هست نشست فریاد از آن‌دست که درها را بست فریاد از این کتاب و آن کاتبِ کور فریاد از این راویِ ابلیس‌پرست
|ݐ.الف
در پیچ‌وخم باد نشانی گم شد سهراب کجاست؟ خانه‌ی دوست کجاست؟
|ݐ.الف
ما را ز طلوع صبح غافل کردند شب را نفس گرم محافل کردند درویش به نان فروخت ایمانش را سهراب کجاست؟ آب را گل کردند
|ݐ.الف
هر راه، معمای جهان بود و سفر هر راه، دوراهی چرا بود و اگر : ای راه، نگاه کن به آغاز به من ای راه تو را نشان دهم راه دگر
مریم

حجم

۵۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۱ صفحه

حجم

۵۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۱ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد