![کتاب خالکوب آشوویتس اثر هدر موریس کتاب خالکوب آشوویتس اثر هدر موریس](https://img.taaghche.com/frontCover/68058.jpg?w=200)
بریدههایی از کتاب خالکوب آشوویتس
۴٫۳
(۱۲۰)
لالی میدانست به همهٔ یهودیان اسلوواکی دستور داده شده بود که در انظار ستارهٔ زرد داوود را روی لباسشان نصب کنند. او از این کار اجتناب کرده بود، البته نه از ترس، بلکه چون خودش را یک اسلوواکیایی میدانست: مغرور، سرسخت و حتی، به تصدیق خودش مغرور از جایگاهش در این دنیا. یهودی بودنش اتفاقی بود و قبلاً هرگز در کارها و دوستیهایش نقشی نداشت. اگر در گفتگوها به آن اشارهای میشد، میپذیرفتش و از آن میگذشت. برای او ویژگی تعیینکنندهای نبود. بیشتر در اتاقخواب از آن حرف زده میشد تا در یک رستوران یا باشگاه.
maiizi
لالی میدانست به همهٔ یهودیان اسلوواکی دستور داده شده بود که در انظار ستارهٔ زرد داوود را روی لباسشان نصب کنند. او از این کار اجتناب کرده بود، البته نه از ترس، بلکه چون خودش را یک اسلوواکیایی میدانست: مغرور، سرسخت و حتی، به تصدیق خودش مغرور از جایگاهش در این دنیا. یهودی بودنش اتفاقی بود و قبلاً هرگز در کارها و دوستیهایش نقشی نداشت. اگر در گفتگوها به آن اشارهای میشد، میپذیرفتش و از آن میگذشت. برای او ویژگی تعیینکنندهای نبود. بیشتر در اتاقخواب از آن حرف زده میشد تا در یک رستوران یا باشگاه.
maiizi
لالی ظنین است، یک دکتر که به جای تسکین باعث درد بیشتر میشود، کسی که وجودش به تنهایی و به شیوهای که لالی نمیخواهد حتی به آن فکر کند، تهدید محسوب میشود.
maiizi
یک بار از یکی از مردان بلوک هفت پرسیده بود که آیا میداند چرا به اتاقهای جداسازی داراییهای اُسرا چنین نامی دادهاند؟
«دخترهایی که اونجا کار میکنن، رؤیای مکانی دور را در سر دارن که همهچیز در آنجا به وفور یافت میشود و زندگی همون جوریه که اونا میخوان باشه. و نتیجه گرفتن که کانادا چنین جایی است.»
لالی با دو دختر که در این کانادا کار میکنند،
maiizi
«هیچکس کامل نیست. پدرت از روز اولی که همدیگه رو در برکناو دیدیم، همیشه مراقبم بوده است. میدونم بینقص نیست، اما اینم میدونم که همیشه اولین اولویتش هستم.»
f.bn
«من با یهودی بودن تعریف نمیشم. منکرش نمیشم، اما قبل از اون، یه انسانم، یه مرد که عاشق توئه.»
f.bn
چشمک ستارههای بالای سرش دیگر آرامشبخش نیست. آنها صرفاً شکاف بین آنچه زندگی میتواند باشد و آنچه را که اکنون است به یاد لالی میآورند؛
f.bn
او به همهٔ زنان جذب میشد، نه فقط فیزیکی بلکه عاطفی. او دوست داشت با آنها حرف بزند؛ دوست داشت کاری کند که آنها احساس خوبی نسبت به خود داشته باشند. برای او، همهٔ زنان زیبا بودند و باور داشت هیچ ضرری ندارد که این را به آنها گوشزد کنی.
f.bn
لالیِ او بر یکی از ایدههای پرطنین ویکتور فرانکل شهادت میدهد: «رستگاری بشر از طریق دوست داشتن و دوست داشته شدن میسر است.»
Tara
با لبخندی به پهنای صورت گفت: «وقتی سالها طوری زندگی کرده باشی که ندونی تا پنج دقیقهٔ دیگه زنده هستی یا نه، هیچچیز دیگهای تو دنیا وجود نداره که نتونی باهاش کنار بیای.» او گفت: «تا وقتی زنده هستیم و سلامت، همهچی عالی پیش میره.»
Tara
حجم
۲۰۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۰۱ صفحه
حجم
۲۰۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۰۱ صفحه
قیمت:
۱۵۰,۵۰۰
تومان