«اگر صبح از خواب بیدار شوی، آن روز، روز خوبی است.»
Abolfazl
«ما تو کثافت ایستادیم اما نباید غرقش بشیم.»
yazdaan
«نجات یک نفر، نجات جهان است.»
Reyhaneh
تا حالا پیش اومده که با همهٔ وجودت از چیزی مطمئن باشی؟
نویسندهکوچك.
با خود عهدی میبندد. زنده میمونم تا از اینجا خلاص بشم. آزاد از اینجا بیرون میرم. اگر جهنمی وجود داشته باشه، شاهد سوختن این قاتلها در اونجا خواهم بود.
n re
شاید آزادی نزدیک باشد.
نویسندهکوچك.
«روزی دو بار غذا دریافت میکنین. یکی صبح یکی غروب. البته اگر تا غروب زنده بمونین.»
n re
چیزهایی کوچک را به یاد داشته باش، چیزهای بزرگ خودشان حل میشوند.
نویسندهکوچك.
اول باید یاد بگیری به حرفاش گوش کنی. حتی اگه خسته هستی، هیچوقت اونقدر خسته نباش که نتونی به حرفاش گوش بدی. یاد بگیر چی دوست داره، و مهمتر از اون، چی دوست نداره. هر وقت میتونی، کادوهای کوچکی بهش بده ـگل، شکلات ــ زنها این چیزها رو دوست دارن.
hooman
«من فرمانده ردولف هُس هستم، مسئول آشوویتس. بالای دروازهای که همین الان از میانش عبور کردید، نوشته است: ’کار شما را آزاد میکند.‘ این اولین درس شماست، تنها درستون. سخت کار کنید. آنچه را به شما میگویند، انجام دهید و آزاد خواهید شد. نافرمانی کنید، تنبیه میشوید. اینجا مراحلی را طی میکنید و بعد به خانههای جدیدتان برده میشوید: آشوویتس شمارهٔ دو؛ برکناو.»
mojgan