بریدههایی از کتاب یادداشتهایی برای سیارهی پراسترس
۴٫۰
(۱۱۹)
اگر به عارضهای همچون اضطراب مبتلا باشید قطعاً میدانید که این یک ضعف نیست. زندگی با اضطراب نیازمند قدرتی است که خیلیها هرگز نمیتوانند آن را درک کنند. شرایطی که فرد در آن است نباید با میزان صبری که دارد یکسان فرض شود. بایستی نسبت به انواع مختلف فشارهایی که افراد احساس میکنند، درک عمیقتر و دقیقتری داشته باشیم. وقتی یک تُن بار ذهنی را با خود حمل میکنید، حتی ورود به یک فروشگاه هم میتواند نشاندهنده شجاعت شما باشد.
z.gh
ما باید جهان را به مکانی تبدیل کنیم که در آن صحبت از رنجهایمان کار آسانی باشد. این صحبت کردن فقط در جهت بالا بردن میزان آگاهی نیست. همانطور که انواع مختلفِ گفتاردرمانیهای موفق در طی قرن گذشته نشان میدهند، صحبت کردن میتواند مزایای درمانی نیز داشته باشد. در واقع چنین کاری میتواند نشانههای بیماری را کاهش دهد. گوینده و شنونده، هردو در این فرایندِ برونفکنیِ دردهای درون، بهبود پیدا میکنند.
هرگز دست از صحبت کردن برندارید.
اگر دچار مشکل سلامتِ روان هستید، هرگز به دیگران اجازه ندهید باعث شوند احساس کنید که درون خود نقص یا ضعفی دارید.
z.gh
۱۰. نفس بکشید؛ نفسی عمیق و ناب و آرام. بر آن تمرکز داشته باشید. نفس کشیدن آن گامی است که سازِ زندگیتان را بر اساس آن تنظیم میکنید. نفس کشیدن ریتم آوازِ شماست. راه رساندنِ شما به مرکزِ هر چیز است. راه رساندنِ شما به مرکز و کانون خودتان زمانی که دنیا شما را به جهتی دیگر سوق میدهد. نفس کشیدن، اولین کاری است که فرا گرفتهاید. ضروریترین و سادهترین کار. آگاه بودن از نفس کشیدن یعنی به خاطر داشتنِ زنده بودن.
z.gh
۹. ورزش کنید و به انجام حرکات کششی بپردازید. اضطراب همانقدر که به ذهن مرتبط است، به جسم نیز مربوط میشود. دویدن و تمرینات یوگا، خصوصاً تمرینات یوگا، بیش از هر چیز دیگری به من کمک کردند. تنم از ساعتها قوز کردن پشت لپتاپ میبندد و حرکات کششی دوباره به رو آمدنِ آن کمک میکند.
z.gh
۸. از موقعیت مکانیتان آگاه باشید. آیا اطرافتان بیش از اندازه تهییجکننده است؟ آیا جایی وجود دارد که با رفتن به آن احساس آرامش بیشتری کنید؟ آیا طبیعتی برای به نظاره نشستن وجود دارد؟ به بالا نگاه کنید. در مراکز شهرها، نوک ساختمانها در بردارنده تنش کمتری نسبت به تابلوی مغازههایی است که روبهروی خود میبینید. نگاه کردن به آسمان نیز مفید است.
z.gh
۷. اشکالی در بروز دادن ترس وجود ندارد. ترس احساسی ضروری و برای محافظت از شماست. سعی کنید آن را نه به عنوان اطلاع و خبری موثق، بلکه به عنوان یک احساس بپذیرید. بردبری اینچنین نیز اعلام میکند که: "یادگیریِ رها کردن بر یادگیریِ به دست آوردن ارجح است."
z.gh
۶. گلوی زندگی را فشار ندهید. رِی برَدبِری میگوید: "زندگی نیازمند نوازش کردن است، نه خفه کردن."
z.gh
۵. احساساتتان را بپذیرید. این را نیز بپذیرید که اینها فقط همیناند؛ احساسات.
z.gh
۴. بگذارید اتفاق بیفتد. اگر حس میکنید وقوع اضطراب نزدیک است، غریزیترین واکنش ممکن، به وجود آمدن اضطراب بیشتر خواهد بود. این یعنی اضطراب به خاطر اضطراب. یعنی رسیدن به نقطهٔ فرا اضطراب. نکته اینجاست که باید دچار اضطراب شویم، بی آنکه در مورد همین اضطراب گرفتن، مضطرب شویم. چنین امری تقریباً (نه کاملاً) غیر ممکن است.
z.gh
۳. به صداهای آرامشبخش گوش کنید. صداهایی که به اندازه موسیقی تهییجکننده نیستند. صداهایی همچون صدای موج دریا. صدای نفس کشیدن خودتان. صدای نسیمی که از میان برگ درختان زوزه میکشد. صدای خرناسِ لطیف یک گربه و از همه بهتر، به صدای باران.
z.gh
۲. ذهن خود را از غیر ضروریها خالی کنید. اضطراب نتیجهٔ بارهای اضافی است. ما در دنیایی که پُر شده از بارهای اضافی، به نوعی فیلتر احتیاج داریم. بایستی دست به سادهسازی بزنیم. گاهی باید اتصال خود را قطع کنیم. بایستی دست از زُل زدن به موبایلهایمان برداریم. بایستی لحظاتی داشته باشیم که در آنها به کار فکر نکنیم. ما به نوعی خانه تکانی احتیاج داریم.
z.gh
چگونه در قرن ۲۱ ام زندگی کنیم و دچار حملهٔ عصبی نشویم
۱. مراقب خودتان باشید. دوستِ خودتان باشید. پدر و مادر خودتان باشید. با خودتان مهربان باشید. حواستان به آنچه انجام میدهید باشد. آیا واقعاً لزومی دارد که پس از نیمه شب، آخرین قسمت از سریال موردعلاقهتان را تماشا کنید؟ آیا واقعاً لازم است که سومین یا چهارمین لیوان شرابتان را سر بکشید؟ آیا این "حقیقتاً" به سودِ شماست؟
z.gh
وقتی ذهنم در حالتی پرتلاطم و ناامیدکننده و مملو از افکار ناخوشایند و ناخواسته که راهی هم برای رام کردنشان نیست قرار میگیرد، این حالت اغلب نتیجهٔ مجموعهای متوالی از رخدادها است. وقتی بیش از اندازه به کاری مشغول میشوم، بیش از اندازه فکر میکنم، بیش از اندازه در خودم غرق میشوم، بیش از اندازه بد غذا میخورم، بیش از اندازه کم خوابی دارم، بیش از اندازه وقتم را به کار اختصاص میدهم یا بیش از اندازه زیر بار زندگی له و فرسوده میشوم، آنجاست که این حالت خود را نشان میدهد.
آسیبدیدگیِ مکررِ ذهن.
z.gh
بیماری، آموزههای بسیاری در مورد سلامتی در اختیارمان قرار میدهد.
اما وقتی سالم هستم، تمام این آموزهها را فراموش میکنم. کلیدِ کار در همین به خاطر نگه داشتن آموزهها است؛ در تبدیل درمان به پیشگیری. در این است که بفهمم چطور بی آنکه بیمار باشم، با وجودِ بیماری زندگی کنم.
z.gh
با خودم اینطور فکر میکنم که مگر آسمان به زمین میآید اگر در روز فقط پنج بار موبایلم را چک کنم؟
z.gh
گاهی احساس میکنم سرم مثل کامپیوتری است که چندین پنجره را به صورت همزمان باز دارد و صفحهٔ زمینهاش شلوغ و بههمریخته است. درونِ من مثل یک کامپیوترِ کُند شده، حالت سکونی وجود دارد که ناتوانم میکند. حالم خوب میشد اگر فقط میتوانستم برخی از این پنجرهها را ببندم و کمی بههمریختگیاش را سر و سامان دهم. اما باید کدام پنجره را انتخاب کنم وقتی تمام آنها به نظر حیاتی میآیند؟ چطور میتوانم ذهنم را از درگیر شدن باز دارم وقتی که دنیا خودش پُر از درگیری است. امکان این که به "هر چیزی" فکر کنیم وجود دارد و همین باعث میشود که گاهی کارمان به فکر کردن به "همه چیز" ختم شود. گاهی مجبوریم به قدر کافی شجاع باشیم تا تصویر این نمایشگر را خاموش و دوباره خودمان را روشن کنیم. گاهی برای متصل شدن لازم است اتصال خود را قطع کنیم.
کاربر ۲۱۰۲۸۴۳
یا جنبههای چگونگی زندگی ما در دنیای مدرن میتواند تعیینکنندهٔ چگونگی "احساس" ما در دنیای مدرن باشد؟
این موضوع نه فقط به مسائل روزمره و پیش پا افتادهٔ زندگی مدرن، که به ارزشهای آن نیز مربوط میشود. ارزشهایی که باعث میشوند بیش از آنچه که داریم طلب کنیم؛ ارزشهایی که باعث میشوند کار را همیشه بر تفریح ارجح بدانیم؛ ارزشهایی که باعث میشوند بدترینهای خود را با بهترینهای دیگران مقایسه کنیم؛ ارزشهایی که باعث میشوند همیشه احساس "نقص و کمبود" کنیم.
کاربر ۲۱۰۲۸۴۳
درسی که بیماریِ ذهنی به من آموخت این بود که بهبودی به پذیرش بستگی دارد. تنها با پذیرش وضع موجود است که میتوانید در مسیر تغییرِ آن قدم بردارید. بایستی از شوک درس بگیرید نه اینکه از خودِ آن شوک، شوکه شوید. نه اینکه نسبت به موضوعی نگران کننده، در موضع نگرانی و اضطراب قرار بگیرید. بایستی یاد بگیرید آنچه را که قادر به تغییرش هستید تغییر دهید و درگیر تلاشی بیهوده برای تغییرِ آنچه که در توان شما نیست نشوید.
نوشدارو و آرمانشهری در کار نیست. برای بهتر کردن وضعِ آنچه که در توان ماست و برای باز نگه داشتنِ ذهنمان در برابر دنیایی که آن را بسته میخواهد، علی رغمِ تمام سختیها، تنها عشق و مهربانی و تلاش در اختیارِ ما وجود دارد.
z.gh
با حیوانات مهربان باشید. به دلایل مختلفِ بسیاری، حیوانات جنبه درمانی دارند. یکی از این دلایل این است که در میان آنها از اخبار خبری نیست. اخبار برای سگ و گربه و ماهی قرمز و بز کوهی هیچ اهمیتی ندارد. چیزهایی که برای ما مهم هستند (سیاست و اقتصاد و تمامِ آن موضوعاتِ پر نوسان) برای آنها هیچ اهمیتی ندارد و با این حال زندگیشان همچون زندگی ما همچنان در گذر است. اِی. اِی میلن در وینی پو مینویسد: "برخی افراد با حیوانات حرف میزنند اما فقط عدهٔ کمی به آنها گوش میکنند؛ مشکل همینجا است."
z.gh
انسان بمانید. در برابر دستورات و الگوریتمهای کامپیوتری مقاومت نشان دهید. به کاریکاتوری غیر حقیقی از خودتان تبدیل نشوید. پیغام تبلیغات اینترنتی را ببندید. پا را از غارِ تعصبِ خود بیرون بگذارید. اجازه ندهید این ناشناس بودن از شما فردی بسازد که خارج شدن از فضای اینترنت برایش خجالتآور باشد. راز باشید، نه آماری همیشه در دسترس. کسی باشید که یک کامپیوتر هرگز کاملاً قادر به شناختن آن نیست. همدلی را زنده نگه دارید. الگوها را در هم بشکنید. در برابر گرایشهای روباتیکی مقاومت نشان دهید. انسان بمانید.
z.gh
حجم
۲۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰۵۰%
تومان