بریدههایی از کتاب عشق و ژلاتو
نویسنده:جنا اوانس ولچ
مترجم:مینا عابدی
ویراستار:شهرام بزرگی
انتشارات:کتاب کوله پشتی
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۲از ۲۳۹ رأی
۴٫۲
(۲۳۹)
حداقل یک ساعت بلندبلند گریه کردم؛ چون خیلی میترسم! اما چه چارهای دارم؟ لحظهای که نامهٔ پذیرش دانشکدهٔ هنر در دستم بود، میدانستم آن را بیشاز هرچیزی میخواستم. میروم، چون نرفتنم ترسناکتر است!
tabasom
عاشق غذاهای اینجا میشی. اینجا پیتزا کاملاً متفاوت با چیزیه که آدم توی شهر خودش دیده.
tabasom
شاید این زیباییِ مرگ است. دیگر هیچچیز بههمریخته نیست؛ همهچیز مُهرومومشده و نهایی است.
mhdse
«میدونی، مردم به دلایل مختلفی به ایتالیا میآن، ولی وقتی اینجا موندگار میشن، برای همون دو چیزه.»
«چی؟»
«عشق و ژلاتو.»
mhdse
بدوناینکه به عقب نگاه کنم، آنجا را ترک کردم. ترسیدم لبخند درخشانی را که به سرتاسر صورتم چسبیده بود، ببیند
tabasom
باعث شده بود رُخدادهای اجتماعی حکم سفر به قلهٔ اورست را پیدا کنند. بهعلاوه، اینروزها به میزان هُشداردهندهای با خودم حرف میزدم.
tabasom
پرسیدم: «جناب کیه؟»
«پدرم. نمیدونم چهجوری بههم رسیدهن. ویدئوهای دوستیهای عجیب حیوانات رو دیدی که یه خرس و یه اردک دوستهای صمیمی میشن؟ اونا هم همونطورن!»
اودت قاهقاه خندید. «اُه، دست بردار! ما اونقدرام متفاوت نیستیم... ولی کنجکاو شدم. توی همچین سناریویی، من رو خرس درنظر گرفتی یا اردک؟»
«من ادامه نمیدم.»
tabasom
هروقت عاشق کسی میشی، معلوم میشه که اون عاشق کس دیگهایه... و توی این دایرهٔ بزرگِ درهمبرهم، هیشکی به کسی که میخواد، نمیرسه
mhdse
به حمام رفتم. خیلی تمیز بود؛ انگار هاوارد هر هفته آنجا را با وایتکس میسابید. شاید او و مادرم بههمیندلیل باهم کنار نیامده بودند. مادرم بهطرز غیرقابلباوری شلخته بود. مثلاً یکبار ظرف پلاستیکی پاستا را روی میزش پیدا کردم که مدت طولانی آنجا مانده بود؛ طوریکه رنگش آبی شده بود؛ آبی.
tabasom
بعداز بلعیدن نیمی از نان و لیسزدن تهِ کارتن ماست (بهترین ماستی بود که خورده بودم)، کابینتها را گشتم و یک جعبه گرانولا پیدا کردم که روی آن به ایتالیایی نوشته بود شکلاتی. زدم توی خال. شکلات به هر زبانی با من حرف میزد.
tabasom
«داشتم فکر میکردم میتونیم اطراف دوئومو قدم بزنیم و بعد پیتزا بخوریم.»
tabasom
سرم را تکان دادم و دوباره دویدم... اما راننده چند متر به جلو حرکت کرد و در کنار من ایستاد.
عالیه! بعداز چهار سال دویدن، نژاد چنین پسرهایی را کاملاً میشناختم. نمیدانم چه کسی به آنها گفته تنهایی بیرون دویدن، رمزی است به این معنی که لطفاً من را سوار کن! اما من یاد گرفته بودم اینکه به آنها بگویی علاقهای به این کار نداری، کافی نیست. آنها فقط فکر میکردند میخواهی برایشان ناز کنی.
tabasom
آیا در صحنهای از منوی باغ زیتون میدویدم؟ خیلی زیبا بود. جاده-که در دو طرف آن ردیفی از درخت وجود داشت-با پیچ ملایمی از خانهها و ساختمانهای روستایی که رنگهای ملایم روغنی داشتند، عبور میکرد. در دوردست، تپههای رنگارنگ گسترده شده بودند و پشت نیمی از خانهها تاکستانهای واقعی بود. پس مردم ایتالیا همیشه درمورد این صحبت میکردند. عجیب نیست که مردم همیشه شیفتهاش میشدند.
tabasom
امکان نداره به ایتالیا برم.»
پرستار گفت: «اُه! ولی عزیزم، تو باید بری. این تجربه فقط یهبار توی زندگی اتفاق میافته.»
tabasom
اگر چیزی در ظاهر آنقدر خوب است که نمیتواند واقعی باشد، پس حتماً خیلی خوب است.
tabasom
اگر ادی یک قهرمان بود، قدرتش تواناییِ کمککردن به بهترین دوست برای داشتن حسی خوب بود
tabasom
از آن دوستهایی بود که میدانستی احتمالاً لیاقتش را نداری.
tabasom
ولی وقتی آدم قولی رو تحت شرایط غیرواقعی داده باشه، بازم اون قول به قوّت خودش باقیه؟
tabasom
از اینکه کسی به من بگوید ساکت، متنفر بودم. مردم همیشه طوری این کلمه را میگفتند که انگار نوعی کمبود است؛ که اگر مثلاً بلافاصله همهچیز را نمیگفتم، نامهربان یا مغرور بودم.
tabasom
وقتی همه غذا کشیدند، من با چنگال به لازانیا حمله کردم. میدانستم که احتمالاً شبیه یک ماستودونِ وحشی بهنظر میرسم؛ اما بعداز یک روزِ کامل خوردنِ غذای هواپیمایی، نمیتوانستم جلوی خودم را بگیرم. غذاهای هواپیما در پُرسهای خیلی کوچک سِرو میشد. وقتی بالاخره برای نفسکشیدن سرم را بالا آوردم، سونیا و هاوارد هر دو به من زُل زده بودند؛ و هاوارد کمی ترسیده بود.
سونیا پرسید: «خُب، لینا... تو چه چیزایی رو دوست داری؟»
دستمالم را برداشتم. «غیراز ترسوندن آدمها با رفتارم سر میز؟»
tabasom
حجم
۲۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۴۹,۵۰۰
۳۴,۶۵۰۳۰%
تومان