بریدههایی از کتاب عشق و ژلاتو
نویسنده:جنا اوانس ولچ
مترجم:مینا عابدی
ویراستار:شهرام بزرگی
انتشارات:کتاب کوله پشتی
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۲از ۲۳۹ رأی
۴٫۲
(۲۳۹)
«میدونی، مردم به دلایل مختلفی به ایتالیا میآن، ولی وقتی اینجا موندگار میشن، برای همون دو چیزه.»
«چی؟»
«عشق و ژلاتو.»
دختر پاييزي
زمان وجود ندارد، ساعتها وجود دارند
دختر پاييزي
آنقدر دلتنگش میشدم که حتی ناخنهایم هم درد میگرفت!
فاطمه
سونیا در آینه به چشمهایم نگاه کرد.
«میدونی، مردم به دلایل مختلفی به ایتالیا میآن، ولی وقتی اینجا موندگار میشن، برای همون دو چیزه.»
«چی؟»
«عشق و ژلاتو.»
هاوارد گفت: «آمین!»
یک مشکل لاینحل، sky
فرانچسکا میگفت یادگرفتن یک زبان آسانترین کار دنیاست، اما وقتیکه این را گفت، همزمان درحال سیگارکشیدن، تنظیمکردن منفذ دوربین و پختن پستوی خانگی بود. پس احتمالاً درک درستی از آسان نداشته
مژده
ژلاتوی ایتالیایی. لذیذ بودنِ یک بستنی قیفی معمولی را چندمیلیونبرابر کنید و بعد روی آن تکههای میوه و شکلات بپاشید.
کاربر ۱۱۱۷۲۱۳
زندگی در قبرستان باعث شده اغلب به مرگ فکر کنم. اینجا نظمی هست که در زندگی واقعی وجود ندارد و بهطرز عجیبی برایم آسایش به ارمغان میآورد. شاید این زیباییِ مرگ است. دیگر هیچچیز بههمریخته نیست؛ همهچیز مُهرومومشده و نهایی است.
azaad
زندگی بدون عشق مثل یه سالِ بدون تابستون میمونه
زهرا۵۸
هیچچی تموم نمیشه، تاوقتیکه واقعاً تموم بشه.
زهرا۵۸
هر شروع جدیدی، از پایان یک شروع دیگر نشأت میگیرد.
زهرا۵۸
آیا این یک دروغ بهحساب میآید اگر چیزی را که برای دقیقهای به خودت اقرار کردهای، انکار کنی؟
زهرا۵۸
«خُب، چهجوریه؟»
«چی؟»
«ازدستدادن مادرت.»
ایستادم. نهتنها اولینباری بود که کسی این را از من میپرسید، بلکه طوری به من نگاه میکرد که انگار واقعاً میخواست بداند. لحظهای از ذهنم گذشت بگویم مثل این است که یک جزیره باشی... که میتوانی توی اتاقی پر از آدم باشی و همچنان احساس تنهایی کنی و اقیانوسی از درد بخواهد از هر طرف به تو هجوم بیاورد...
زهرا۵۸
همیشه تازهواردها را از میان قبرستان ببرید. اینگونه آنها کمی هم با فرهنگ محلی آشنا میشوند. بله، حتماً همینطور است.
فریبا
زندگی بدون عشق مثل یه سالِ بدون تابستون میمونه.
farahani
وقتی کسی رابطهای را ترک میکند، نمیتوان کاری کرد که او را آنجا نگه داشت.
farahani
این یک ژورنال رسمی است. از یک ساعت و بیستوشش دقیقهٔ قبل، من دیگر دانشجوی پرستاری نیستم. درعوض، فقط سه هفتهٔ دیگر درحال جمعکردن وسایلم (یا بهعبارتی هرچیزیکه مادرم بعداز شنیدن این خبر، خُردش نکند) و سوار شدن به هواپیما برای رفتن به فلورانس ایتالیا (ایتالیا!) خواهم بود تا کاری را که همیشه میخواستهام (عکاسی!) در آکادمی هنرهای زیبای فلورانس (FAAF) انجام دهم.
حالا فقط باید فکر کنم که چطور خبر را به پدر و مادرم بدهم. بیشتر ایدههایم شامل برقراری تماسی ناشناس از جایی در قطب جنوب است!
میمْ؛ مثلِ مَنْ
«میدونی، مردم به دلایل مختلفی به ایتالیا میآن، ولی وقتی اینجا موندگار میشن، برای همون دو چیزه.»
«چی؟»
«عشق و ژلاتو.»
سارا
حجم
۲۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۴۹,۵۰۰
۳۴,۶۵۰۳۰%
تومان