بریدههایی از کتاب رهبران آخر غذا میخورند
۳٫۴
(۲۵)
هر چه ما را از تأثیر کلمات و اعمالمان بر سایر مردم جدا سازد، به حرکت در مسیری خطرناک سوقمان میدهد. همانطور که میلگرام به ما نشان داد، وقتی نتوانیم تأثیر تصمیمات خود را ببینیم و ارزش زندگی به تفکری انتزاعی بدل شود، شصت و پنج درصد از ما توانایی ارتکاب به قتل را داریم. وقتی امکان مشاهدهٔ درد و رنج یا شنیدن صدای التماس افرادی را که به آنها آسیب میرسانیم نداشته باشیم، ترس از دردسر، از دست دادن شغل، زیان مالی و لطمه به جایگاهمان در سلسله مراتب موجود تبدیل به محرکهای اصلی تصمیمگیری میشوند
حسین یزدی
صرف نظر از نقش آقای پارنِل، دربارهٔ افرادی که برای این شرکت کار میکردند و دستورات را اجرا کردند، چه میتوان گفت؟ در فرهنگ سازمانی ضعیف، کارکنان از همان دیدگاهی به کارفرمای خود مینگرند که داوطلبان آزمون تجربی میلگرام به محقق نگاه میکردند یعنی به عنوان فرد صاحباختیار و مقتدر نهایی. رهبری که سرپرستی فرهنگی ضعیف را بر عهده میگیرد، در برنامههایی سرمایهگذاری نمیکند که باعث ایجاد اعتماد به نفس در کارکنان میشوند، درنتیجه در آینده آنها میل و رغبتی به انجام کار درست از خود نشان نخواهند داد. فرماندهی و کنترل افراد، سیستمی را ایجاد میکند که کارکنان به احتمال زیاد کاری خواهند کرد که نفع شخصی بیشتری در پی داشته باشد. شک و دودلی، رانتخواری اطلاعاتی و سیاست- کلیهٔ خصوصیات رفتاری که در فرهنگی بر پایهٔ ایدهٔ فرماندهی و کنترل افراد رواج دارند و بر خلاف مفهوم کلی حلقهٔ امن عمل میکنند- تنش عصبی را افزایش میدهند و تا حدی هم به توانایی ما برای برقراری ارتباط لطمه میزنند که باعث میشود تمرکز اصلی و اولیهٔ ما بر صیانت نفس قرار گیرد.
حسین یزدی
سرانجام برای داوطلبان اصل داستان را توضیح دادند و به آنها نشان دادند که شاگرد که یکی از محققان نقش او را بازی میکرد سرحال و تندرست بود. به آنها اطمینان دادند که هیچ شوک الکتریکی به کسی وارد نشده و هیچ وقت درد و رنجی به کسی تحمیل نشده است. بعضی از کسانی که فرمانبرداری کرده و تا آخرین مرحلهٔ آزمایش پیش رفته بودند از کارشان اظهار پشیمانی میکردند. آنها احساس مسئولیت میکردند. ولی برخی دیگر از کسانی که تا آخرین مرحلهٔ آزمایش پیش رفته بودند با سرزنش دانشمندان نحوهٔ عملکرد خود را توجیه کردند. اگر نحوهٔ عملکرد آنها پیامدی داشت کار خود را با بیان این مطلب توجیه میکردند که مسئولان باید مقصر شناخته شوند نه آنها. به هر حال آنها فقط طبق دستورات عمل کردهاند. حتی بعضی از آنها زیادهروی میکردند و شاگرد را مقصر میشمردند. یکی از داوطلبان که تلاش میکرد نحوهٔ عملکرد خود را توجیه کند گفت: «او خیلی احمق و لجباز و سزاوار دریافت شوک الکتریکی بود.»
حسین یزدی
طبق نتیجهٔ آزمایش، با وجود این باور که شاید شاگرد آسیب دیده باشد یا اتفاق بدتری برایش رخ داده باشد، داوطلبان نگران سرزنشها و امکان مجازات خودشان بودند و بر این مطلب اصرار داشتند که نباید مسئولیت جرم بر عهدهٔ آنها گذاشته شود. هیچیک از داوطلبان رفتاری حاکی از نگرانی و دلواپسی برای سلامتی شاگردان از خود نشان ندادند. هیچیک از آنها نخواست که نگاهی به اتاق دیگر بیندازد تا جویای احوال شاگرد شود. آنها بیشتر نگران نجات خودشان از مجازات بودند.
حسین یزدی
این آزمون تجربی به خاطر ماهیتی غیراخلاقی بهشدت مورد انتقاد قرار گرفت که دلیل بسیار موجهی داشت. تقریباً هشتاد نفر از افرادی که صبح آن روز با این باور از خواب بیدار شدند که انسانهای خوبی هستند، آخر آن روز با علم به اینکه توانایی ارتکاب به قتل را دارند، به خانه بازگشتند. هرچند نگرانی خود را ابراز کردند، گرچه عصبی بودند و احساس میکردند اقدام آنها اثری منفی و کاملاً جدی در پی خواهد داشت، بیشتر آنها همچنان به مشارکت خود در آن آزمون تجربی ادامه دادند.
حسین یزدی
هنگامیکه داوطلبان باید خودشان دست شاگرد را روی صفحهٔ شوک الکتریکی میگذاشتند، هفتاد درصدشان بدون پیشرفتی چشمگیر در روند آزمایش از آن انصراف دادند. وقتی داوطلبان با شاگرد در یک اتاق حضور داشتند، اما نیازی به تماس فیزیکی با او نداشتند، این آمار کمی کاهش یافت و شصت درصد از آنها از ادامهٔ کار امتناع کردند. اما هنگامیکه نه درد شاگرد را میدیدند و نه التماسهای او را میشنیدند، فقط سی و پنج درصد از آنها از ادامهٔ آزمایش سر باز زدند. به عبارت دیگر، شصت و پنج درصد از داوطلبان قادر به طی کل مراحل آزمایش بودند و میتوانستند آخرین کلید شوک الکتریکی را بچرخانند و واقعاً در عمل یک نفر را بکشند.
حسین یزدی
پیش از آزمون تجربی، پیشبینی میکردند که دو تا سه درصد از داوطلبان تا آخرین مرحله پیش خواهند رفت که چنین افرادی احتمالاً دارای گرایشات جامعهستیز بودند. اما این آزمایش نتایج هولناکی در پی داشت.
حسین یزدی
داوطلبانی که در نقش معلم ظاهر شدند، از طریق آگهی روزنامه جذب شدند و به آنها گفته شد که در تحقیقی در زمینهٔ قدرت حافظه و یادگیری سهیم میشوند. بعد آنها را پشت میز کنترلی پر از مجموعهای از کلیدها نشاندند. به هر یک از آنها گفته شد که مجموعهای از سؤالات از شاگرد پرسیده میشود. اگر شاگرد اشتباه پاسخ داد یا از پاسخ به سؤال خودداری کرد، معلم باید یکی از کلیدهای روی میز کنترل را بهسرعت بچرخاند تا به شاگرد شوک الکتریکی وارد شود. در واقع شدت شوکهای الکتریکیای که طی کل دورهٔ آزمون تجربی به کار میرفت، شوکهای الکتریکی خفیف پانزده ولتی بود که به معلمان وارد میشد تا بتوانند احساس کسی را درک کنند که به او شوک الکتریکی وارد میکنند.
حسین یزدی
به هر حال در سال ۱۹۶۱ یعنی چند ماه پس از شروع محاکمهٔ آدولف آیشمن، میلگرام آزمونی تجربی برای درک علت اطاعت از مقام مسئول طراحی کرد. آزمایش نسبتاً ساده بود. در هر بار اجرای آزمایش، دو داوطلب حضور داشتند. یکی نقش معلم و دیگری نقش شاگرد را ایفا میکرد. کسی که نقش شاگرد را بر عهده داشت، درواقع دانشمند دیگری بود که در آزمایش مشارکت میکرد. از داوطلبان واقعی میخواستند برای تعیین نقش، تکه کاغذی را از کلاهی دربیاورند که این کاغذ نقش آنها را به عنوان معلم یا شاگرد تعیین میکرد. درواقع روی هر دو تکه کاغذ تاخورده کلمهٔ معلم نوشته شده بود و این خیال باطل را برای داوطلب ایجاد میکرد که تصادفی نقش خود را انتخاب کرده است
حسین یزدی
استنلی میلگرام، روانشناس اهل یِیل، دوست داشت که درک عمیقتری از این موضوع داشته باشد. آیا ما انسانها موجوداتی خودتخریبگریم که اگر مقام مافوق و کسی که در موضع قدرت قرار دارد، دستور انجام کاری را صادر کند که کاملاً خلاف اصول اخلاقی و احساس ما دربارهٔ درستی و نادرستی است از او اطاعت کنیم؟ مسلماً امکان چنین رویدادی در مقیاس کوچک وجود دارد، اما پذیرش آن در مقیاسی وسیع مشکل است!
حسین یزدی
برخی بر این باور بودند که نیت همگانی کل مردم منجر به ترک انسانیت و تمام اصول اخلاقی شد. سایر افراد دیدگاه متفاوتی داشتند. پس از پایان یافتن جنگ دفاعیهٔ مشترک بسیاری از نازیها و آلمانیها چندان چشمگیر نبود. آنها گفتند: «چارهٔ دیگری نداشتیم، فقط از دستورات پیروی میکردیم.» این جملهای تکراری بود. فرقی نمیکرد که آنها مقامات ارشدی بودند که برای پاسخگویی در قبال نقش خود در این واقعه دستگیر شده بودند، یا سربازان عادی و افراد غیرنظامی که پس از آشوب و تحولات شدید ناشی از جنگ برای بازسازی حس زندگی عادی تلاش میکردند. آنها میتوانستند اقدامات خود را توجیه کنند و با اشاره به مسئولیت پاسخگویی مقامات مافوق، از پذیرش مسئولیت شخصی خود اجتناب کنند. پاسخ احتمالی آنها به نوادگانشان این بود: «ما فقط از دستورات اطاعت میکردیم.»
حسین یزدی
دستگیری آیشمن باعث شد تا دوباره بحث داغی دربارهٔ این موضوع به راه بیفتد که اصلاً در وهلهٔ اول چگونه این واقعه روی داد. امکان نداشت عدهٔ کمی از افراد با ذهنیتی منحرف بتوانند واقعاً در چنین مقیاس گسترده و چشمگیری به نسلکشی بپردازند. آن حجم از برنامهریزی و سازماندهی و تدارکات برای چنین اقدامی نیازمند کمک هزاران و حتی میلیونها نفر بود. چنین اقدامی نیازمند مشارکت تمام سطوح سربازان در ارتکاب جنایات واقعی و چشمپوشی عمدی میلیونها نفر از مردم عادی آلمان از این وقایع بود.
حسین یزدی
نازی اِساِس- اوبراستورمبَنفوهرر یا سرهنگ دوم آدولف آیشمن، مسئول مدیریت تدارکات عملیاتی بود که در سراسر اروپای شرقی برای گردآوری و اعزام جمعیتی عظیم از یهودیان و سایر گروههای ناخواسته به محلههای یهودینشین و اردوگاههای کار اجباری در جریان بود. او مسئول نظارت بر اعزام مردان، زنان و کودکان بیگناهِ پیر و جوان به اردوگاههای مرگ بود. اما پس از جنگ با استفاده از مدارک جعلی توانست از آلمان فرار کند و به آرژانتین برود. آیشمن به مدت پانزده سال با نام جعلی ریکاردو کِلمنت در حومهٔ شهر زندگی نسبتاً معمولیای داشت تا اینکه در سال ۱۹۶۰ مأموران اسرائیلی او را دستگیر کردند و برای محاکمه به دادگاه اورشلیم بازگرداندند.
حسین یزدی
درحالیکه جنگ جهانی دوم به پایان خود نزدیک میشد، طراحان اصلی جنبش حزب نازی یعنی آدولف هیتلر، هنریک هیملر و جوزف گوبِلز با خودکشی از اسارت فرار کردند، اما سایر افراد نتوانستند از چنگ عدالت فرار کنند. آنها فراخوانده شدند و به خاطر ایفای نقش در نسلکشی سازمانیافته در زمان جنگ محاکمه شدند. جنایت علیه بشریت یکی از اتهامهایی بود که علیه بیست و چهار اسیر نازی عالیرتبه وضع شد و بیشتر آنها به خاطر نقش مربوط به خود گناهکار شناخته شدند. اما یک نفر بود که حضور نداشتنش در محاکمههای نورنبرگ مشهود بود.
حسین یزدی
دوباره همان مردی که داخل اتاق بود فریاد زد: «شما حق ندارید مرا اینجا نگه دارید» اما کسی پاسخگوی او نبود و آزمایش ادامه پیدا کرد. او با حالتی عصبی، بیوقفه فریاد میزد: «بگذارید بیام بیرون. قلبم درد میکنه. بگذارید بیام بیرون.» بعد ناگهان فریادها قطع شد و آزمون تجربی به پایان رسید.
حسین یزدی
اما مرد مسئول هیچ واکنش احساسیای از خود نشان نداد. هیچ. فقط گفت: «این آزمایش نیازمند ادامهٔ کار شماست.» مردی که آن روز برای کمک داوطلبانه ثبتنام کرده بود، درحالیکه زیر لب غر میزد به پشت میز کنترل بازگشت: «این کار باید ادامه پیدا کنه. این کار باید ادامه پیدا کنه.» سریع دکمه را چرخاند و به غریبهٔ داخل آن اتاق شوک الکتریکی دیگری وارد کرد.
حسین یزدی
مردی که آن روز برای کمک داوطلبانه نامش ثبت شده بود، پشت میز کنترل نشست. نگران و عصبی بود. خواهش و التماسهای گنگ و نامفهومی از اتاق دیگر میشنید. نگاهی به فرد مسئول کرد و انگار میخواست مطلبی بگوید که در آن موقع اصلاً بدیهی نبود گفت: «خیلی عذاب میکشه.»
حسین یزدی
او فریاد میزد: «بگذارید از اینجا بیام بیرون. بگذارید بیام بیرون. بگذارید بیام بیرون.» او را در اتاقی کوچک و بدون پنجره حبس کرده بودند، بنابراین برای جلب توجه دیگران شروع به کوبیدن به دیوار کرد. او فریاد میکشید: «شما حق ندارید مرا اینجا نگه دارید.»
حسین یزدی
هرچه این فاصله بیشتر شود و ما در جهت تقویت این تفکر انتزاعی گام برداریم، ارزش قائل شدن برای هویت انسانی یکدیگر بسیار سختتر خواهد بود. ثروت وافر ما نیازی به مدیریت یا تعیین حد و حصر ندارد، بلکه میزان فاصلهها و جداسازی کیفیت واقعی از همه چیز نیازمند مدیریت و اعمال محدودیت است.
حسین یزدی
مقیاس توانایی عملیاتی امروزی ما آنقدر گسترده است که بعضی اوقات از درکمان خارج است. مقیاس و معیار به طور ذاتی فاصله ایجاد میکند و مفاهیم انسانی و اندیشههای کلی انسانی معنای خود را در این فاصله از دست خواهند داد. فرد مصرفکننده فقط اینگونه تعریف میشود: به طور کلی فردی که امیدواریم تمام محصولات عرضهشده را مصرف کند. سعی ما بر این است که نیاز «مصرفکننده» را حدس بزنیم، درنتیجه او نیز مقدار بیشتری از تولیدات ما را مصرف خواهد کرد. اگر این امر به واقعیت بپیوندد، همواره ملاک و معیارهای بسیاری برای مدیریت بهتر فرآیند عرضه و تقاضا در نظر خواهیم گرفت. طی زمانی که فرآیندها، ملاک و معیارها و مقیاس کاری ما به رشد خود ادامه میدهند، به منظور کمک به افزایش سرعت و مقیاس عملیاتی، از فناوری کمک میگیریم. به عبارت دیگر، تعریف هویت انسان و کاربران نهایی تمام محصولات و خدمات، از مردمی که باید به آنها خدمترسانی شود خیلی فاصله میگیرد و آنها فقط معیار سنجش دیگری در نظر گرفته میشوند که باید مدیریت شوند
حسین یزدی
حجم
۵۳۷٫۴ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
حجم
۵۳۷٫۴ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
قیمت:
۹۶,۰۰۰
۶۷,۲۰۰۳۰%
تومان