بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ترانه غمگین سویل | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب ترانه غمگین سویل اثر گوستاوو آدولفوبکر

بریده‌هایی از کتاب ترانه غمگین سویل

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۲۱ رأی
۴٫۵
(۲۱)
اگر تنها یک رویا وجود داشت طولانی و عمیق رویایی که تا دم مرگ ادامه داشت؛ خوش داشتم که رویای عشق تو و من باشد...
pejman
چراغ را در گوشه‌ای گذاشتم و بر لبهٔ تخت آشفته‌ام نشستم خاموش، اندوهناک، با چشمانی زل‌زده بر دیوار چه مدت گذشت؟ نمی‌دانم سرانجام، وقتی سیاه‌مستیِ درد مرا رها کرد، چراغ خاموش شده بود و خورشید بر ایوانم می‌تابید. در آن ساعاتِ بد نه می‌دانم به چه چیز فکر می‌کردم و نه این‌که چه بر من می‌گذشت. تمام چیزی که به یاد دارم این است که گریستم، نفرین کردم، و اینچنین در آن شب پیرتر شدم...
سوفی
عشق او را از قلبم بیرون کشیدم مثل دشنه‌ای که از زخم اگرچه زندگی‌ام نیز با آن تباه شد
Ehsan Agp
می بینی؟ خیلی دور و در میان جنگل انبوه نوری می‌گرید و می‌درخشد آن حتما، یک ستاره است. نزدیک‌تر بیا از پیچ و تاب روزنه‌ها پیداست و بر ایوان یک خانقاه می‌درخشد نه، آن یک فانوس است نزدیک‌تر! سرانجام رسیدیم آه.. افسوس... نوری که پیدا بود نه فانوس است، و نه ستاره این، تنها یک شمع است...
Hamid
جایی که مرگ، مقدر می‌شود ابدیت آغاز می‌گردد و هر آنچه ما خاموش داشته بودیم، اقرار خواهیم کرد.
سوفی
نام من عشق است پادشاه جهان، کودکی خودکامه
Ehsan Agp
از حرارتِ همیشهٔ لب‌های سرخت که گویی بدست جرقه‌ای ناپیدا در هواست، می‌توانی بفهمی روحی که با چشم‌هایش سخن می‌گوید با نگاهی کوتاه می‌تواند تو را ببوسد
seyed.a.amini
آه‌ها بادند و با باد می‌روند اشک‌ها آب‌اند و به دریا می‌ریزند با من بگو هنگام، که عشق فراموش شود به کجا می‌رود؟
Smrldo
نهفته در سایه‌ها، به من زخم زد من خیانتش را با بوسه‌ای پوشاندم دست‌هایش را به گردنم انداخت و در متانت تمام از پشت به من خنجر زد حالا او رو به راه خویش است خوشحال، با لبخند، بی واهمه و چرا اینگونه است؟ برای اینکه زخم، ناپیداست و مجروح، هنوز راه می‌رود...
i_ihash
گاهی، در انبوه جمعیت او را می‌بینم از کنار من، با لبخندی عبور می‌کند و من می گویم: "چگونه می تواند لبخند بزند؟" خنده‌ای روی لب‌هایم می‌نشیند نقابی که تسکین دردم باشد با خود فکر می‌کنم: "شاید لبخند او نیز مثل من است"
دانیال
جایی اگر صدایی غریب شنیدی و تصور کردی که نامت را می‌برند، بدان در میان تاریکی‌هایی که تو را می‌انبارند این منم که صدایت می‌کند.
pejman
هرگز نگو واژگانت ته کشیده‌اند و نگو خاموشی چنگ خالی از حرف است شاعران شاید نباشند اما شعر همیشه خواهد بود. تا زمانی که بوسهٔ نور امواج خروشان را می‌نوازد تا زمانی که خورشید با آتش و زر ابرها را لباس می‌پوشد تا زمانی که باد، عطرها و آواها را می‌آورد و تا زمانی که هنوز بهار هست شعر خواهد بود.
سوفی
جایی که مرگ، مقدر می‌شود ابدیت آغاز می‌گردد و هر آنچه ما خاموش داشته بودیم، اقرار خواهیم کرد.
Ehsan Agp
شوقی جاودان برای چیزی بهتر این است آنچه که منم.
Lniv Lniv
اما خیال سرسخت او هنوز در ذهن من است و با عزم استوار من در نبرد. کی می‌توانم بخوابم؟ با رویایی که مرا بیدار نگه می‌دارد..؟
Melika
۴۷ خورشید می‌تواند برای همیشه خاموش شود دریا می‌تواند در یک آن خشک شود زمین می‌تواند، مانند ظرفی شکننده، خرد شود مرگ می‌تواند با ردای اندوهگینش، مرا در بر گیرد اما شعلهٔ عشقی که در من می‌سوزد، هرگز خاموشی نمی‌گیرد...
Melika
به وقت خواب اما در نجوای ظریف تنفسِ آراسته‌ات شعری می‌شنوم که روح اندوهناک من خوب می‌شناسدش پس بخواب...
Smrldo
افسوس که راست می‌گفت این حقیقت است که او قلب مرا در دستانش، نگه می‌دارد شاید هم جایی دیگر اما نه هرگز درون سینه‌اش.
Smrldo
دهانت اناری رسیده است با یاقوت‌های ارغوانی که انسان را می‌خوانَد به رفع عطش تابستانه‌اش.
Smrldo
موجی بزرگ که باد می‌زایدش بر بستر دریا و راه می‌افتد، بی آن‌که بداند کدام ساحل را پی می‌گیرد. چراغی که با دایره‌های رو به پایان سوسو می‌زند و یارای آنش نیست که بگوید واپسین درخشیدن کجاست. این‌ها همه منم، در پرسه‌های زندگی‌ام بی آن‌که بدانم از کجا آمده‌ام و گام‌هایم مرا به کجا می‌برند...
دکتر بی مریض

حجم

۵۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۵۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان