بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ترانه غمگین سویل | طاقچه
تصویر جلد کتاب ترانه غمگین سویل

بریده‌هایی از کتاب ترانه غمگین سویل

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۲۱ رأی
۴٫۵
(۲۱)
با جرقهٔ یک رعد متولد می‌شویم و روشنایی آن هنوز تمام نشده که می‌میریم زندگی، همین‌قدر کوتاه است شکوه و عشقی که به دنبال آنیم سایه‌هایی هستند، از یک رویا و مرگ، یک بیداری‌ست...
i_ihash
شعر چیست؟ این را تو می‌پرسی، هنگام که آبی چشمانت را به من دوخته‌ای شعر چیست؟ از من می‌پرسی؟ شعر، خودِ تویی...
liliyoooom
تا زمانی که انسان بی‌سرانجام است تا زمانی که رازها سر به مُهرند شعر خواهد بود.
Mohammad
آه‌ها بادند و با باد می‌روند اشک‌ها آب‌اند و به دریا می‌ریزند با من بگو هنگام، که عشق فراموش شود به کجا می‌رود؟
min
گاهی، در انبوه جمعیت او را می‌بینم از کنار من، با لبخندی عبور می‌کند و من می گویم: "چگونه می تواند لبخند بزند؟" خنده‌ای روی لب‌هایم می‌نشیند نقابی که تسکین دردم باشد با خود فکر می‌کنم: "شاید لبخند او نیز مثل من است"
Mohammad
وقتی بقایای بی‌روح من در خاک پنهان می‌شوند بر مزار فراموش شده‌ام چه کسی خواهد گریست؟ فردای آن روز وقتی خورشید، دیگربار می‌درخشد مرا که در این جهان زیسته‌ام چه کسی به یاد خواهد آورد؟
Melika
وقتی افق را می‌بینم که به ابری زرین و درخشان رنگ می‌بازد به خیالم می‌توانم زمین محنت‌بار را ترک بگویم و در ابرها شناور شوم وقتی به آسمان شب خیره می‌شوم و لرزش ستاره‌ها را همانند چشمان درخشندهٔ آتش می‌نگرم انگار می‌توانم تا آن‌ها بالا بروم در روشنایی‌شان غرق شوم و با بوسه‌ای آتشین به آن‌ها بپیوندم در این دریای تردید به سختی می‌دانم به چه چیز مومنم. با این همه این رویاها با من می‌گویند که چیزی آسمانی درون من است...
i_ihash
از کجا می‌آیم؟ پست‌ترین جاده‌ای را که می‌شناسی پیدا کن رد خونین پاها، بر سنگ لخت و بقایای روحی چاک‌چاک از خارهای سخت تو را به گهواره‌ام می‌رسانند.
Mohammad
تا زمانی که رازها سر به مُهرند شعر خواهد بود.
Ehsan Agp
مرا باور کن! هیچ‌کس تو را این‌گونه دوست نخواهد داشت...
deyhim
برای نگاهی کوتاه از او، جهان را برای لبخندی از او، آسمان را برای یک بوسه اما نمی‌دانم چه چیز را برای بوسه‌ای خواهم داد...
mahsa
از کجا می‌آیم؟ پست‌ترین جاده‌ای را که می‌شناسی پیدا کن رد خونین پاها، بر سنگ لخت و بقایای روحی چاک‌چاک از خارهای سخت تو را به گهواره‌ام می‌رسانند. به کجا می‌روم؟ از خاموش و غمناک‌ترین ناکجا بگذر دره‌ای از برف‌های مدام و مالیخولیای همیشهٔ مه جایی که قلمروِ تنهایی‌ست در آن جا سنگی‌ست بی‌نام که مزار من است...
مهرشاد
چگونه آن گل رز که بر روی قلبت سنجاق شده جان سالم به در می‌برد؟ تا به حال، گلی را ندیده بودم روییده بر یک آتشفشان
bookworm
اشک در چشمانش حلقه زد خواستم بگویم: متاسفم! غرور آمد اشک‌های او خشک شدند و واژه بر لبان من پژمرد اکنون من رو به راهِ خویشم و او نیز اما زمانی که به عشق فکر می‌کنم، هنوز متحیرم: "چرا آن روز سکوت کردم؟" و او نیز باید بگوید: "چرا نَگریستم؟"
mobina
او قلب مرا در دستانش، نگه می‌دارد شاید هم جایی دیگر اما نه هرگز درون سینه‌اش.
sarasoolar
تیری به اتفاق رها می‌شود شتابناک پر برمی‌گیرد بی آن‌که بداند به کجا خواهد نشست. برگی خشک که تندباد او را از درخت می‌گیرد و هیچ‌کس نمی‌داند خانهٔ آخرش کجاست. موجی بزرگ که باد می‌زایدش بر بستر دریا و راه می‌افتد، بی آن‌که بداند کدام ساحل را پی می‌گیرد. چراغی که با دایره‌های رو به پایان سوسو می‌زند و یارای آنش نیست که بگوید واپسین درخشیدن کجاست. این‌ها همه منم، در پرسه‌های زندگی‌ام بی آن‌که بدانم از کجا آمده‌ام و گام‌هایم مرا به کجا می‌برند...
مهرشاد
درد، زخمش را بر روی قلب حک می‌کند، نه بر پیشانی...
i_ihash
این حال این روزهاست که می‌گذرند یکی پس از دیگری امروز مثل دیروز بدون شادی یا اندوه... آه... گاهی بر ملال گذشته‌ام حسرت می‌خورم شاید تلخ باشد اما دست‌کم در ملال زندگی جریان دارد...
mobina
تا زمانی که چشمانی آینهٔ چشمان دیگرند تا زمانی که لبان آه‌دیده به داد لب‌هایی که آه می‌کشند، می رسند تا زمانی که دو تن در بوسه‌ای یکی می‌شوند تا زمانی که زنی زیبا هست شعر خواهد بود...
sarasoolar
من، یک رویای محالم خیالی، خالی از غبار و نور شکننده و ظریف من، لمس ناشدنی‌ام
Melika

حجم

۵۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۵۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان