بریدههایی از کتاب نردبان شکسته
۴٫۰
(۷۸)
افراد بدون اینکه به تلاش نیاز داشته باشند، همهچیز، از روشنایی گرفته تا وزن، تا طبقهٔ اجتماعی را از طریق مقایسهٔ نسبی قضاوت میکنند: موقعیت سایرِ افراد را در یک نگاه برسی میکنند و از نظر فیزیکی مشتاق بالاتربودن نسبتبه دیگران در نردبان موقعیتاند.
Mohammad Ali Zareian
قدرت واکنشِ مغز به موقعیت اجتماعیِ نسبی، بهاندازهٔ واکنش آن به پولِ واقعی زیاد است. آزمایشی را که عصبپژوهی به نام کلاوس فلیسباخ انجام داد در نظر بگیرید. از مغز داوطلبانِ شرکتکننده در تحقیق، حین بازیِ سادهٔ دونفرهای اسکن مغزی گرفته شد. در هر دور از بازی، بازیکنان باید تصمیماتی میگرفتند؛ بهعنوان مثال تعیین اینکه کدام تصویر نقطهٔ بیشتری دارد. البته زمان کافی برای شمارش همهٔ نقطهها وجود نداشت، بنابراین باید برآوردی سریع ارائه میدادند. اگر حدسشان درست از آب درمیآمد، پول دریافت میکردند. بعد از هر تصمیم هم، رایانه نشان میداد مجموع دریافتیِ هر بازیکن چقدر است.
انتظار میرفت وقتی بازیکنان برندهٔ دریافت پول میشوند، مدار پاداش برانگیخته شود. اما سؤالِ واقعیِ تحقیق این بود که آیا مدار پاداش به موقعیت نسبی هم «اهمیت میدهد» یا نه. درحقیقت همینطور هم بود. صرفنظر از میزان واقعیِ پولی که بازیکن برنده میشد، وقتی بازیکنی مقدار بیشتری نسبتبه بازیکن مقابل دریافت میکرد، مدار پاداش فعالیت قدرتمندتری از خودش نشان میداد.
Mohammad Ali Zareian
مدار پاداش مجموعهای از مناطق بههممتصل مغز است که وقتی چیزی را که میخواهیم به دست میآوریم یا به آن نزدیک میشویم، نورونهای آن برانگیخته میشوند. اصطلاح «پاداش» برآمده از تحقیقات انجامشده روی موشهای عادی و صحراییست. یک موش صحراییِ گرسنه توی قفس بگذارید و هر بار که دکمهای را فشار میدهد، کمی غذا به او بدهید. بهاینترتیب طولی نخواهد کشید که موش دکمه را مثل دکمهٔ ماشینِ سکهای فشار خواهد داد.
Mohammad Ali Zareian
یکی از نشانههای مقایسهٔ ناخودآگاه خود با دیگران این است که مچ خودمان را در حال رقابت با دیگران میگیریم، آنهم سر چیزیکه حتا برایمان مهم نیست.
Mohammad Ali Zareian
چیز مقاومتناپذیری در فرصتِ اثباتِ بهتربودنِ خود نسبتبه دیگران وجود دارد، حتا اگر بهمدت یک ساعت باشد، حتا اگر به احمقانهترین شکل باشد.
Mohammad Ali Zareian
«این سیاهه. اون سفیده. یه فنجون قهوهٔ دیگه میخوام. و دوست دارم آشپزخونهم رو بهروز کنم.» همهٔ ما از این افکار و احساسات که حد اعلای محاسبات مغزماناند آگاهیم، بااینحال همچنان هیچ آگاهیای نسبتبه آن محاسبات ناخودآگاهی که مغز انجام میدهد، نداریم؛ درحالیکه مغز زمینه را مرتباً پایش میکند، مقایسه انجام میدهد و خیلی ساده نتایج را اعلام میکند. به همین دلیل در پایان و بدون هرگونه آگاهیای نسبتبه مقایسهای که در مغز انجام دادهایم، احساس ضعف یا برتری میکنیم.
Mohammad Ali Zareian
یک دقیقه روی صندلیِ کافهای نشستهاید، از فنجان قهوهتان لذت میبرید و با حس رضایت از خود مجلهای را ورق میزنید. بعد ناگهان حس عجیبی میآید سراغتان: «بهاندازهای که باید توی این سن موفق باشم، موفق هستم؟ شرط میبندم توی اداره شریل بیشتر از من درآمد داره. بهتر نیست واسه دکور آشپزخونهم از چوب جنگلی استفاده کنم؟» هرچند به نظر میرسد این افکار از ناکجاآباد به ذهن خطور میکنند، اما معمولاً نتیجهٔ فرآیندیاند که در پشتصحنهٔ خودآگاه جریان دارد. درست عین مثال مایکل جردن در تحقیق بالا، شما هم ممکن است موقع ورقزدنِ مجله تحتتأثیر تبلیغِ تیفانی یا پورشهای قرار گرفته باشید که موقع همزدن فنجان قهوهتان دیدید، درحالیکه شاید حتا متوجه آن هم نشده باشید.
Mohammad Ali Zareian
آنچه شرکتکنندگان نمیدانستند این بود که ده بار در طول آن یک دقیقه، رشتهٔ حروف بهمدت پانزدههزارمِ ثانیه با اسم شخصی مشهور جایگزین میشد. در طول این مدت، امکان درک آگاهانهٔ آن اسم وجود نداشت، بنابراین هر اثری که به جا میگذاشت، ناهشیارانه و نیمهخودآگاه بود.
برای گروهی از شرکتکنندگان اسم مایکل جردن و برای گروه دوم اسم پاپ ژان پل نمایش داده شد. ماسویلر فرض کرده بود که افرادْ پاپ را کمتر از ستارهٔ بسکتبالْ ورزشکار میدانند. مطابق انتظار، امتیازات شرکتکنندگان به تواناییهای ورزشیشان، وقتی بهصورت نیمهآگاه در معرض اسم پاپ قرار گرفتند، بهتر از زمانی بود که در معرض اسم جردن قرار گرفتند. فرآیندِ مقایسه محرک هرچه که باشد، این اثر باید بهصورت ناخودآگاه اتفاق افتاده باشد، چون شرکتکنندگان حتا نمیدانستند اسمهایی را خوانده و تواناییشان را نسبتبه آنها سنجیدهاند.
Mohammad Ali Zareian
محققان ویدئوها را کدگذاری کردند تا ببینید کدام خصوصیات گفتوگوکنندهها ممکن است نشاندهندهٔ تفاوتهای طبقاتیِ آنها باشد. بهاینترتیب متوجه شدند گفتوگوکنندههای ثروتمندتر در طول گفتوگو رهاتر و آزادتر رفتار میکردند. همچنین بیشتر به مرتبکردن سرووضع خود، خطخطی روی کاغذ، و وررفتن با خودکار، گوشی یا اشیای دیگر میپرداختند. گفتوگوکنندههای فقیرتر، برعکس، بیشتر درگیر گفتوگو میشدند، مستقیم به طرف مقابل نگاه میکردند، در تأیید سر تکان میدادند و بیشتر میخندیدند. وضعیت اجتماعی بالاتر به این معنا بود که شرکتکنندگانِ ثروتمندتر انگیزه و هدفِ خاصی برای ادامهٔ گفتوگو نداشتند، درحالیکه شرکتکنندگان فقیر سعی میکردند دوستداشتنیتر به نظر برسند و پذیرفته شوند.
Mohammad Ali Zareian
روانشناسان مایکل کراوس و داچر کِلنر میزان دقت بزرگسالان در قضاوت دربارهٔ طبقهٔ اجتماعی دیگران را آزمایش کردند. آنها در تحقیق خود از ۵۳ جفت دانشجوی کالج که دیگری را نمیشناختند، خواستند بهمدت پنج دقیقه باهم گفتوگو کنند و از این گفتوگوها فیلمبرداری شد. (بیایید اسم این شرکتکنندگان را بگذاریم گفتوگوکنندهها). بعد کلیپی یکدقیقهای از هر ویدئو برای گروه دوم از شرکتکنندگان در تحقیق نمایش داده شد و از آنها خواسته شد طبقهٔ اجتماعی کسانی را که در ویدئو بودند، براساس نردبان موقعیتی که در فصل ۱ دیدیم، امتیازدهی کنند (این گروه را امتیازدهندهها مینامیم).
بعد از تماشای تنها یک نمونهٔ کوتاه از رفتارِ گفتوگوکنندهها، برداشت امتیازدهندهها از طبقهٔ اجتماعیِ آنها بهطرز چشمگیری دقیق بود: تلقیِ آنها از موقعیتِ گفتوگوکنندهها در نردبان موقعیت، بهمیزان چشمگیری به گزارش گفتوگوکنندهها از درآمدِ خانواده و سطح تحصیلات والدینشان نزدیک بود.
Mohammad Ali Zareian
توجه دخترم را دوباره به عکس کلاس جلب کردم و متوجه شدم برای تکتکِ آن پانزده کودک، اگر والدینشان استاد یا پزشک بودند، از برچسب «پولدار» و اگر والدینشان دانشجو یا کارمند بودند، از برچسب «فقیر» استفاده میکرد. اگر بیطرفانه نگاه کنیم، هیچکدام از خانوادهها براساس معیاری چون شاخص اورشانسکی «فقیر» نبودند. اما دخترم آنها را نسبتبه خودش و والدینش که استاد دانشگاه بودند، میسنجید. براساس همین معیار هم، در ارزیابیِ خود دقتی عالی داشت. آیا او صرفاً خوششانس بود؟ احتمالاً نه. احتمال ۱۵ حدسِ درستِ پشتسرهم، آنهم شانسی، حدود سه در ۱۰۰ هزار است. ترکیب غریبی از غرور و خجالت سراغم آمد. آیا دخترم مشخصاً دقیق و هوشیار بود، یا بهشکلی غیرمعمول دربارهٔ وضعیت اجتماعی وسواس فکری داشت؟ درواقع احتمالاً هیچکدام. تحقیقات نشان میدهند تعیین طبقهٔ اجتماعیِ دیگران برای خیلیها بازیِ کودکانهایست.
Mohammad Ali Zareian
مقایسههایی که انجام میدهیم، پیچیدهتر از آناند که اغلب تصور میکنیم. نهتنها مدام مقایسه میکنیم، بلکه دربارهٔ اینکه کدام مقایسهها به حساب میآیند و کدامها مهم نیستند هم فرضیات ظریف و زیرکانهای در ذهن داریم.
چنان به قضاوت دربارهٔ موقعیت اجتماعی خو کردهایم که مثل راندنِ دوچرخه یا رانندگی با ماشین، بعد از سالها تجربه، بهشکل خودکار در ذهنمان اتفاق میافتد.
Mohammad Ali Zareian
دونالد براون در اوایل دههٔ ۱۹۵۰، وقتی دانشجوی فوقلیسانس دانشگاه برکلی بود، آزمایشی انجام داد که تا حد زیادی شبیه هزاران تحقیق دیگری بود که نسبیبودنِ قضاوتهای ادراکی را اثبات کرده بودند. بعداز بهصفکردنِ چند وزنهٔ برنجی، از شرکتکنندگان در تحقیق خواسته شد آنها را بلند کرده و وزن آنها را از مقیاسِ «خیلی سبک» تا «خیلی سنگین» توصیف کنند. براون بهپیروی از روال بسیاری از تحقیقاتِ پیشین، ترتیب وزنهها را متغیر قرار داد. وقتی شرکتکنندگان وزنهای سنگین و بعد وزنهای سبک را بلند کردند، دومی در مقایسه با اولی بسیار سبکتر به نظر میآمد. وقتی ابتدا وزنهٔ سبک و بعد وزنهٔ سنگین را بلند کردند، دومی بسیار سنگینتر احساس میشد.
در ادامه، در اواسط آزمایش، براون زیرکانه از شرکتکنندگان خواست سینیِ پر از وزنهها را بلند کنند و کنار بگذارند، طوریکه بتوانند مجموعهٔ بعدیِ وزنهها را امتحان کنند. البته خودِ سینیِ پر هم وزنهای سنگین بود. اما وقتی شرکتکنندگان وزنهٔ بعدی را بلند کردند، بلندکردنِ سینی تأثیری بر قضاوتِ آنها دربارهٔ سنگینیِ وزنهٔ مذکور نداشت. چطور ممکن است بلندکردنِ وزنهای سنگین بر قضاوت دربارهٔ سنگینی تأثیر بگذارد، اما بلندکردنِ تعدادی از وزنههای سنگین نه؟
Mohammad Ali Zareian
بسیاری از تحقیقات نشان دادهاند که انتظارات و زمینه است که تلقیِ ذهنِ ما از وزن را شکل میدهد. اگر بستهای پر از خواربار بلند کرده باشید، آنوقت یک بطریِ شیر سبکتر از زمانی به نظر خواهد رسید که قبلش یک مارشمالو بلند کرده باشید.
Mohammad Ali Zareian
بعد محققان، گروهی از شرکتکنندگان را به صرف غذای مجانی دعوت کردند. سوژهها روی صندلیهای میزهای چهارنفره نشستند. برخلاف بیاطلاعیشان، دوتا از کاسهها، کاسههای عادی و دوتا، از کاسههای بیته بودند. از آنها خواسته شد بهاندازهای که دوست دارند، بخورند و بعد حساب کنند چقدر خوردهاند و چقدر احساسِ سیری میکنند. آنهایی که کاسههایشان بیته بود، تقریباً دو برابرِ آنهایی که کاسههای عادی داشتند سوپ خورده بودند، اما معتقد بودند به یک اندازه سوپ خوردهاند. نکتهٔ غافلگیرکنندهتر آن بود که دو گروه در سطحی مساوی احساسِ سیری میکردند. حس سیریِ آنها بیش از اینکه متکی به میزان کالریِ دریافتشده باشد، براساس برداشتِ آنها از میزان خوردنشان شکل گرفته بود. برداشتِ آنها از مقدار سوپی که خورده بودند هم تحتتأثیر میزان پربودنِ کاسهٔ سوپ در مقایسه با اندازهٔ کاسه بود.
Mohammad Ali Zareian
افراد میزان سیریِ خود را نه براساس کالری مصرفی، بلکه براساس سهم خود از کل غذا قضاوت میکنند. عالیترین نمونهٔ این پدیده در تحقیق برایان وانسینک از دانشگاه کرنل مشاهده شد. تیم او چند کاسه سوپ آماده کرد که یک لوله به تهشان وصل بود. این لوله از روی میز میگذشت و به یک دیگِ بزرگِ پر از سوپ گوجه میرسید. وقتی سوژهها مشغولِ خوردن بودند، سوپ بهشکلی نامحسوس از طریق لوله به کاسهها منتقل میشد و مقدار سوپ داخل کاسه را در سطحی ثابت نگه میداشت.
Mohammad Ali Zareian
چشمانداز تاریخی نشان میدهد، فقر و ثروت همیشه نسبیاند و به داراییهای دیگران در یک زمان و مکان خاص بستگی دارند.
آدام اسمیت این مسئله را در ثروت کشورها بهخوبی توضیح میدهد:
وقتی اسم ضروریات را میشنوم، فکر میکنم منظور نهتنها بعضی کالاهاست که برای ادامهٔ حیات ضروریاند، بلکه هر چیزیست که عرفِ کشور، نداشتناش را برای افراد محترم، حتا از پایینترین اقشار جامعه، نامناسب میداند. مثلاً نمیشود گفت پیراهن کتانی برای ادامهٔ زندگی ضروریست... اما در روزگار کنونی، در بخش وسیعی از اروپا، اگر یک کارگرِ روزمزدِ محترم و آبرومند بدون پوشیدن پیراهن کتان در انظار عمومی ظاهر شود، خجالتزده خواهد شد. بههمینترتیب عرف جامعه کفش چرمی را به یکی از ضرورتهای زندگی در انگلیس تبدیل کرده است. فقیرترین افرادِ آبرومند از هر جنسیتی اگر بدون داشتن کفش چرمی درملأعام ظاهر شوند، شرمنده خواهند شد.
پیراهن کتانِ دیروز، گوشی هوشمندِ امروز است.
Mohammad Ali Zareian
چهکسی واقعاً فقیر است و چهکسی فقیر نیست؟ جوابِ این سؤال پیچیدهتر از چیزیست که به نظر میرسد. براساس گزارشهای اعلامشده در نظرسنجیهای دولتی در سالهای اخیر، از میان خانوادههای امریکایی زیر خط فقر فدرال، ۹۶ درصد تلویزیون دارند، ۹۳ درصد مایکرویو دارند، ۸۳ درصد کولر دارند و ۸۱ درصد گوشی همراه دارند. آیا واقعاً میتوان کسی را که از تلفن همراه استفاده میکند، با مایکرویو آشپزی میکند و بین کانالهای تلویزیونی جابهجا میشود، فقیر توصیف کرد؟
Mohammad Ali Zareian
وقتی در نظرسنجیِ سال ۲۰۱۳ مؤسسهٔ گالوپ از امریکاییها پرسیده شد که بهنظر آنها کمترین درآمدی که به خانوادهای چهارنفره امکان ادامهٔ زندگی میدهد چقدر است، میانگین پاسخ ۵۸ هزار دلار بود. پاسخها به درآمد شخصیِ پاسخدهندگان بستگی داشت. خانوادههایی که کمتر از ۳۰ هزار دلار درآمد داشتند حدود ۴۴ هزار دلار را انتخاب کردند، اما خانوادههایی که درآمدشان ۷۵ هزار دلار یا بیشتر بود، ۶۹ هزار دلار را حداقل درآمد یک خانوادهٔ چهارنفره دانستند. وقتی گالوپ پرسید درآمد خانوادهٔ چهارنفره چقدر باید باشد تا ثروتمند تلقی شوند، بهطور میانگین پاسخ ۱۵۰ هزار دلار بود. اما این پاسخ هم به درآمد شخصیِ پاسخدهندگان بستگی داشت. هرچه درآمد فرد بیشتر بود، مبلغ بالاتری را برای ثروتمندتلقیشدن کافی میدانست. ازنظر بیشترِ مردم، ثروتمندبودن بهمعنای تحصیل درآمدی حدود سه برابرِ درآمد فعلیِ آنها بود.
Mohammad Ali Zareian
«وقتی دربارهٔ فقر مینویسم، مجبور نیستم خیالپرداز خوبی باشم، چون حافظهٔ خوبی دارم.»
Mohammad Ali Zareian
حجم
۵۹۱٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۵۹۱٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰۷۰%
تومان