بریدههایی از کتاب داستانهای واقعی
۴٫۸
(۳۴)
«هروقت برای نماز خواندن عجله داشتید، یا کاری به نظرتان مهمتر از آن پیش آمد، به این بیندیشید که هرچه در گذشته اتفاق افتاده و در آینده اتفاق خواهد افتاد، در دستان کسی است که در نماز، روبهرویش میایستید…
روح الله
ایشان گفتند: «به خداوند توکل کنید و ناامید نشوید، کافی است خداوند چیزی را بخواهد تنها در مقابل خواست او هر ناممکنی، امکانپذیر میشود؛ فقط باید به قدرت و عظمت او با دل و جان ایمان و اعتقاد داشت.»
قاصدک
وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را دید، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشهای انداخت و گفت: برو سر درسات، این کارها یعنی چه؟!
بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد.
اذان صبح از حسینیهای که نزدیک خانه ما بود به گوش میرسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریهام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود کرد.
پدر و مادرم هر دو مرا صدا میکردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کردهاند، با نگرانی پرسیدم: چه شده؟! که یکدفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب هر دو یک خواب مشترک دیدهایم!
قاصدک
اتوبوس
من در اتوبوس بودم که دیدم دختر خانمی که در صندلی جلوی من با پدرش نشسته بود، یکمرتبه گفت: خورشید دارد غروب میکند و نماز نخواندهام و به پدرش گفت نماز نخواندم.
پدرش گفت: خوب باید بخوانی، ولی حالا که اینجا جاده است و بیابان.
دختر گفت: برویم به راننده بگوییم نگه دارد.
پدرگفت: راننده بهخاطر یک دختربچه نگه نمیدارد.
معصومزاده
او میگفت وقتی خداوند ما را از طریق اذان صدا میزند، اگر اجابت کنیم در پناه او هستیم و خودش کارهای ما را ردیف میکند.
من با چشم خودم اثر نماز اول وقت و توکل به خداوند را دیدم.
قاصدک
تا آخر ترم هر سهتامون با پیرزن به مسجد میرفتیم نماز جماعت. خودمم باورم نمیشد. نمازخون شده بودم. اصلاً اون خونه حال و هوای خاصی داشت. هر سهتامون تغییر کرده بودیم. بعضی وقتا هم پیرزن از یکیمون خواهش میکرد یه سوره کوچک قرآن را با معنی براش بخونیم.
تازه با قرآن و معانی اون آشنا میشدم. چقدر عالی بود.
بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سورهها را حفظ بوده. پیرزن سادهای در یک شهر کوچک فقط با عمل و رفتارش هممونو تغییر داده بود.
خدای بزرگ چقدر سپاسگزارم که چنین فردی را سر راهم گذاشتی.
قاصدک
قط با توکل به خداوند انتخاب کرد. خانهٔ انتخابی او مزایای داشت که بعداً نفر اول حاضر بود پول زیادی به او بدهد تا با هم عوض کنند. او میگفت وقتی خداوند ما را از طریق اذان صدا میزند، اگر اجابت کنیم در پناه او هستیم و خودش کارهای ما را ردیف میکند.
من با چشم خودم اثر نماز اول وقت و توکل به خداوند را دیدم.
قاصدک
در حالیکه از شوق گریه میکرد و میگفت خانم یه چیز جالب! گفتم چی؟ گفت خالهٔ من آمریکاست چند روز پیش گفت اضطراب امانم رو بریده، بیقرارم، نمیدونم چه کارکنم؟ از پشت تلفن به او گفتم: چهل، گفت: یعنی چه؟ گفتم چهل روز نماز مداوم و رسیدن به آرامش و رساندن بقیه به این آرامش. و اینجاست که با خود میگویم به راستی که الا بذکرالله تطمئنالقلوب
قاصدک
من به همراه مادر و خواهرم به مشهد رفتیم، همونجا از خدا و امام رضا (ع) خواستم که بتونم همیشه نمازم را درست و بهموقع بخونم و این بهترین هدیهای بود که میتونستم برای نمازخوان شدنم بگیرم.
از اون ماجرا هجده سال میگذرد و من هر بار با نماز خواندنم به آرامش و حال خوبی میرسم که این حال خوب را از خدا و امام رضا (ع) و خواهر مهربانم که من را با شیوهٔ درست راهنمایی و با نماز آشنا کرد، دارم.
قاصدک
رو کردم به آسمان گفتم خدایا شکرت از اینکه همچین معجزهای رو به من نشون دادی و اینکه با خواندن نماز اولوقت فکر استفاده از کلید درب اتاق و باز شدن قفل رو برای من فراهم کردی.
از اون روز به بعد من هر روز کلید درب اتاقم رو یکبار به امید باز کردن قفل صندوق عقب ماشین امتحان میکردم، ولی دیگه هرگز اون قفل با این کلید باز نشد؛ من این کار رو به مدت دو سال تا زمان فروش ماشین امتحان میکردم.
قاصدک
حجم
۱۱۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۱۱۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۴,۰۰۰
تومان