بریدههایی از کتاب قوانین طبیعت انسان
۴٫۱
(۸۹)
همهٔ ما خودمان را با دیگران مقایسه میکنیم؛ همهٔ ما نسبت به دیگرانی که در زمینهٔ مطلوب ما برترند، احساس ناامنی داریم و همهٔ ما در برابر این شرایط واکنش حسادت نشان میدهیم (این حس درون ذات ما تنیده شده است و محققان اثبات کردهاند که میمونها نیز حسادت را میفهمند). میتوانید با یک آزمایش ساده شروع کنید: این دفعه که دربارهٔ موفقیت ناگهانی فردی در حوزهٔ کاری خود باخبر شدید، به احساس ناگزیر تمنای همان موفقیت و حس دشمنی درونتان توجه کنید. این احساس هر چند مبهم است، نسبت به فرد مقابل وجود دارد. این وضعیت بسیار فوری رخ میدهد و ممکن است شما گذار از حالت عادی به حالت حسادت را متوجه نشوید، اما سعی کنید این لحظه را بشناسید. طبیعی است که از این توالی احساسی رد شوید و احساس گناه نیز نداشته باشید. نظارت بر خود و دیدن نمونههای بیشتر به شما کمک میکند که سرعتتان در روند حرکت به فراتر از حسادت کاهش یابد.
FerFerism
بگذارید همهٔ آشنایان اعم از مرد و زن به این احساس برسند که شما میتوانید هرگاه اراده کنید از همراهی آنها کنارهگیری کنید. این آگاهی موجب استحکام دوستی خواهد شد. هیچ ایرادی ندارد که در ارتباط با بیشتر مردم گاهی در رفتار با آنها کمی سرد باشید. این کار موجب میشود آنها برای دوستی با شما ارزش بیشتری قائل شوند. اما اگر واقعاً نسبت به فردی عشقی خاص داریم باید آن را پنهان کنیم؛ درست مانند زمانی که جرمی انجام میدهیم و آن را پنهان میکنیم. شاید این کار پسندیده نباشد، اما کار درستی است. چرا؟ زیرا سگها هم تحمل مهربانی زیاد را ندارند، چه رسد به ما انسانها!
naomi
به یاد داشته باشید: شما نیز مانند هر فرد دیگری باور دارید که منطقی هستید، اما اینطور نیست. منطقگرایی و عقلانیت نیرویی نیست که با آن زاده شده باشید، بلکه ویژگیای است که آن را باید از طریق آموزش و تمرین کسب کنید.
alireza
حتی لحظات تردید و شکست نیز برای ما هدفی دارند. ما شکست میخوریم تا محکمتر شویم. با این انرژی و هدفیابی است که اقدامات ما نیرویی مهارنشدنی مییابند.
☆
اما تفکر ما بیشتر شبیه به رؤیاپردازی و آرزوست، نه یک تحلیل منطقی.
☆
اینکه بدانید در پایان چه میخواهید، کمک میکند تا موارد ضروری را از غیرضروریها تمییز دهید. قرار نیست همهٔ جزئیات را بدانید
☆
قبل از هر چیز باید شکیبایی را تمرین کنیم؛ زیرا صبوری مانند عضلهای است که نیاز به تمرین و تکرار دارد تا قوی شود.
☆
هر رفتاری زنجیرهای نامحدود از واکنشها را به همراه دارد. هیچ چیز به این سادگی نیست که رفتار الف نتیجهٔ ب را به همراه داشته باشد. ب به جیم بینجامد و سپس دال رخ دهد و این زنجیره ادامه یابد. دیگر عوامل به این جریان وارد خواهند شد و سخت است که بتوان انگیزه و واکنشهای آنها را ارزیابی کرد. شما نمیتوانید این زنجیرهها را ترسیم کنید یا کنترلی کامل بر پیامدها داشته باشید. اما با تفکر برنامهریزیشده دستکم میتوانید از برخی پیامدهای منفی آشکار آگاه شوید و این اغلب تفاوت بین موفقیت و مصیبت است. باید در پی عمق تفکر باشید و تا جایی که ذهنتان اجازه میدهد، پیامدها و رویدادهای پس از هر اقدام را تجسم کنید.
☆
گرایشهای کوتاهمدت ما تهدیدی دائمی برای حال خوبمان است
☆
در درجهٔ اول وقتی مشکل، تضاد یا حتی یک فرصت عالی و هیجانانگیز پیش آمد، به خودمان یاد میدهیم که از حرارت آن لحظه فاصله بگیریم. ما تلاش میکنیم تا ترس یا هیجان خود را آرام کنیم. کمی فاصله کافی است.
سپس چشماندازمان را وسیعتر و عمیقتر میکنیم. در لحاظ کردن مشکلی که با آن روبهروییم، به توصیفات فوری و آنی بسنده نمیکنیم، بلکه عمیقتر میکاویم و دیگر احتمالات را نیز در نظر میگیریم، حتی به انگیزههای احتمالی افرادی که در آن حال دخیلاند نیز میاندیشیم. خودمان را مجبور میکنیم که به وضعیت کلان آن رویداد نگاهی بیندازیم و فقط بر بخشهای جالب توجه و آنی تمرکز نکنیم. تا جایی که بشود پیامدهای منفی استراتژیهای گوناگونی را که به ذهنمان میرسد نیز در نظر میگیریم. بررسی میکنیم که چطور یک مسئله یا فرصت در طول زمان خودش را نشان میدهد، چطور دیگر مسائل مرتبط با آنکه اکنون مشخص نیستند بر شرایط تأثیری بزرگتر از آنچه اکنون میاندیشیم، میگذارند. ما بر اهداف بلندمدت خود تمرکز داریم و اولویتهایمان را در زمان حال بر اساس آنها سازگار میکنیم.
☆
اجتناب و گریز از واقعیت ما را به یک اضطراب خفیف، اما مداوم دچار کرده است.
درنهایت ما احساس افسردگی داریم. همهٔ ما میخواهیم باور کنیم که زندگی هدف و معنایی دارد و به چیزی قویتر و بزرگتر از خودمان متصلیم
☆
تمام تصمیمات و اقدامات شما قدرت بیشتری پشت خود دارند
☆
اگر به اینکه قرار است کجا برویم، زیاد بیندیشیم، قطعاً آزار خواهیم دید. به جای این یاد میگیریم که در طول مسیر بر اهداف کوچکتر تمرکز کنیم و درعینحال درجهای از فوریت را حفظ کنیم. ما توانایی مدیریت اضطراب را کسب میکنیم تا جایی که بهراحتی راه را ادامه دهیم و کار خود را بهبود بخشیم، نه آنکه ناتوان شویم. این یکی از مهارتهای مهم زندگی است.
☆
وقتی تمرکز خود را بیشتر به خود کار و کیفیت آن بدهیم نه به آنچه دیگران دربارهٔ ما میاندیشند، میتوانیم بین انتقاد عملگرا و انتقاد مخرب تمایز قائل شویم.
☆
تمرین میتواند خستهکننده باشد، اما میتوانیم با یادآوری اینکه همین سختیها به دردمان خواهند خورد، این خستگی را بپذیریم. در حال یادگیری چیزی هستیم که ما را به هیجان در میآورد. دیگر پیاپی در پی حواسپرتی نیستیم. ذهن ما با شادمانی درگیر کار شده است. ازآنجاکه از نظر احساسی درگیر یادگیری هستیم، آنچه جذب میکنیم را حفظ خواهیم کرد. سپس یادگیری ما سرعت خواهد گرفت و این به انرژی خلاقانه میانجامد. وقتی ذهن خود را با اطلاعات تازه پر کنید، ایدهها از ناکجا به ذهنمان خطور خواهند کرد. رسیدن به این میزان خلاقیت بسیار رضایتبخش است و تمنای یادگیری مهارتهای جدید همیشه در پس ذهن ما وجود خواهد داشت.
☆
برای اینکه با این نظام هدایت درونی ارتباط بگیریم، باید پیوند با یگانگی خود را تا سرحد امکان قدرتمند کنیم و یاد بگیریم که به این صدا اعتماد کنیم (برای دانش بیشتر به بخش بعدی مراجعه کنید)؛ تا جایی که بتوانیم این کار را انجام دهیم، دستاوردهای بهتری خواهیم داشت. حس میکنیم راهمان را در یک مسیر شغلی کلی که با گرایشهای ما هماهنگی دارد، یافتهایم. میدانیم که کدام مهارتها مورد نیازمان است و باید آنها را توسعه دهیم. صدایی ما را فرا میخواند. وقتی از راه اصلی منحرف شویم یا مسائلی دیگر حواس ما را پرت میکنند، احساس ناراحتی میکنیم و بهسرعت به مسیر برمیگردیم. شاید وقتی جوانیم حادثهجوییهایی داشته باشیم و این طبیعی است، اما در تمام این اکتشافات یک هدایتگری نسبی وجود دارد که ما را از حواسپرتیها و تردیدهای مداوم دور نگه میدارد.
☆
و ما فقط باید مسیر را بشناسیم
☆
ما بیشتر وقتمان را صرف دوری از هر چیز رنجآوری کردهایم
☆
در یک نقطهٔ مشخص، درد پیشروی در روند اکتشاف جای خودش را به هیجان بازگشت به اصل خویش میدهد.
Mona Kazemi
برونگراها و درونگراها بهطور طبیعی یکدیگر را درک نمیکنند. از دید یک درونگرا آدم برونگرا سطحی، غیرقابلاتکا و وابسته به نظر و افکار دیگران است و از دید یک برونگرا، آدم درونگرا خستهکننده، کودن و حتی ضداجتماع است. برونگرا یا درونگرا بودن امری ژنتیکی است و موجب میشود هر طرف، دیگری را قضاوت کند. وقتی متوجه شدید که با فردی متفاوت با خودتان در تعامل هستید، باید شخصیت او را دوباره ارزیابی کنید و هرگز اولویتهای خودتان را بر او تحمیل نکنید. البته گاهی برونگراها و درونگراها میتوانند بهخوبی با هم کار کنند، بهویژه اگر آمیزهای از هر دو شخصیت را در خود داشته باشند و همدیگر را کامل کنند؛ اما در اغلب موارد این دو طیف نمیتوانند با هم کنار بیایند و با سوءتفاهمهای دائمی دستوپنجه نرم خواهند کرد. به یاد داشته باشید که تعداد برونگراها از درونگراها بیشتر است.
FerFerism
حجم
۸۸۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۵۶ صفحه
حجم
۸۸۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۵۶ صفحه
قیمت:
۱۱۹,۹۰۰
۳۵,۹۷۰۷۰%
تومان