بعضی چیزها را نمیتوان درمان کرد؛ فقط باید آنها را به دوش کشید.
plato
بعضی چیزها حل نمیشوند. فقط میتوان آنها را به دوش کشید.
fati.rshd
راهِ ازسرگذراندنِ دردِ انسانبودن، نه انکارِ آن، بلکه تجربهٔ آن است. این است که اجازه دهیم وجود داشته باشد؛ اجازه دهیم باشد، بدون اینکه متوقفش کنیم یا آن را عقب نگه داریم، یا در شکلهای جدیدتر و مدرنترِ مقاومت ادعا کنیم انسانِ «توسعهیافته» دردمند باقی نمیماند. این حرفها چرند است؛ حرف نخبهگرایان است.
kimia
بهترین چیزهایی که کسی در ماههای بعداز مرگ مَت به من گفت این بود که در فقدانی به این بزرگی، چه بعداز هشت روز چه بعداز هشتاد سال، «انگار تازه اتفاق افتاده است.» وقتی با کسانیکه دو سال از فقدانشان میگذرد صحبت میکنم، همیشه به آنها میگویم: «تازه اتفاق افتاده است. انگار همین یک دقیقهٔ پیش بود. معلوم است که هنوز هم ناراحتکننده است» و آرامش آنها را ملموس و واضح میبینم.
kimia
چراکه حقیقت همین است، که به هر طریق، دوستداشتنِ یکدیگر بهمعنیِ ازدستدادن یکدیگر است. زندهبودن در چنین دنیای فانی و شکنندهای سخت است.
mahsa mohammadi
تعریفکردن سوگواری، بهعنوان راهی برای ارتباط با عزادار، تقریباً همیشه به مسابقهٔ سوگواری تبدیل میشود: المپیک سوگواری. دردِ چه کسی بدتر است؟ سوگ چه کسی بامعناتر است؟
sadafi
مگان دیواین، که عشق و فقدان را عمیقاً تجربه کرده است، همدمی قوی و دلسوز است. او، که خودش عزیزی را از دست داده است، میداند که زندگی برای همیشه تغییر خواهد کرد و هیچ راهی هم برای کنارآمدن با آن نیست و زندگی در جریان است. فقدان و سوگ دیدگاهمان را تغییر میدهد. دنیای ما برای همیشه تغییر کرده است و هیچ راهی نیست که بخواهیم به دنیای قبلمان برگردیم. یگانه وظیفهٔ درونیِ شما ایجاد نقشهای جدید و دقیق است. مگان هوشمندانه میگوید: «ما اینجا نیستیم که درد خود را برطرف کنیم، بلکه اینجاییم که بر آن مرهم بگذاریم.»
sadafi
وقتی تصمیم میگیرید در فقدان خود بهدنبال معنا یا رشد بگردید، نشانهٔ خودشناسی و حاکمیت فردیِ شماست. وقتی کس دیگری معنا و پیشرفت را به فقدان شما نسبت میدهد، قدرت شما را تحقیر میکند و
saba
«عشق یعنی نفسکشیدن در دو سرزمین.»
chafdich
مردم از ترس بدترشدن وضعیت دقیقاً همان موقع که بیشازهمه به آنها نیاز داریم غیبشان میزند و حرفی نمیزنند.
chafdich