بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ستاره بخش | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ستاره بخش

بریده‌هایی از کتاب ستاره بخش

نویسنده:جوجو مویز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۸۰ رأی
۴٫۱
(۸۰)
هیچ دینی بدون عشق وجود ندارد. ممکن است افراد به هر اندازه‌ای که دوست دارند دربارهٔ دین خود صحبت کنند، اما اگر دین به آن‌ها نیکی و مهربانی با انسان و حیوان را نیاموزد ساختگی است. آنا سوِل
niloufar
هیچ‌کدوم از شماها اون‌قدر والامرتبه نیستین که نشه قضاوتتون کرد
میس سین
دختر عزیزم، تو ازطریق زندگیِ خونوادگی به رضایت واقعی می‌رسی. جای زن توی خونه‌ست. "ای زنان، خود را مطابق خواست خداوند به شوهرانتان تسلیم کنید. چراکه شوهر رئیس زن است؛ درست همان‌گونه که مسیح رئیس کلیساست و او ناجی بدن است." افسسیان، باب پنجم، آیهٔ بیست‌ودوم.»
کاربر ۱۳۰۶۴۰۲
فکر می‌کردم می‌تونم هرجور می‌خوام زندگی کنم، به‌شرطی که به کسی صدمه نزنم؛ ولی اینجا که بودم وقت داشتم فکر کنم. و بالاخره فهمیدم. توی لی‌کانتی از این خبرها نیست. شاید کلاً تو کنتاکی هم نباشه. اگه زن باشی، که نیستی، یا طبق قوانین اون‌ها بازی می‌کنی یا اون‌ها مثل یه سوسک لهت می‌کنن.»
sara
«می‌دونی بدترین چیز درمورد کتک‌خوردن از یه مرد چیه؟ دردش نیست. اینه که توی اون لحظه متوجه می‌شی که زن‌بودن واقعاً یعنی چی، اینه که مهم نیست چقدر باهوش باشی، چقدر بهتر بحث کنی، یا چقدر بهتر از اون‌ها باشی، همین. اون لحظه می‌فهمی که اون‌ها همیشه می‌تونن با یه مشت ساکتت کنن. به همین راحتی.»
zohreh
زنِ کوهستان زندگیِ دشواری دارد، درحالی‌که مرد فرمانروای خانه است. اینکه او کار کند، به اطراف سری بزند، یا درمیانِ جنگل با سگ و اسلحه‌اش گردش کند، به کسی جز خودش مربوط نیست. او نمی‌تواند هیچ‌گونه دخالت جامعه را در امور خود درک کند. اگر او ذرت‌های خود را به شراب تبدیل کند، زندگی خودش است و به کسی ربطی ندارد. ادارهٔ پیشرفتِ کار راهنمای کنتاکی
zohreh
خستگی آدم را این شکلی نمی‌کند. دخترها وقتی از نظر جسمی خسته بودند چکمه‌های خود را از پا درمی‌آوردند و غر می‌زدند و ناله می‌کردند و چشم‌هایشان را می‌مالیدند و به هم می‌خندیدند. آلیس مثل سنگی بی‌حرکت آنجا نشسته بود و افکارش جایی دور از کلبهٔ کوچک جریان داشتند.
zohreh
سرش را به سر کتلین فشار داد و سعی کرد کمی از غم او را کم کند و در سکوت به او بگوید که در دنیا هنوز هم زیبایی وجود دارد؛ حتی اگر گاهی نیاز باشد تمام قدرت و مقاومت خود را برای پیداکردن آن به کار ببرد
zohreh
تکان‌دهنده‌بودنِ این قضیه از این جهت دوچندان بود که آلیس هرگز ندیده بود که هیچ‌یک از خانواده‌های محلی احساساتی بیشتر از نارضایتی یا شادی از خود بروز دهند. مردم کوهستان خویشتن‌دار بودند و اهل آسیب‌پذیر نشان‌دادنِ خودشان نبودند، که یک جورهایی این وضعیت را غیرقابل‌تحمل‌تر می‌کرد.
zohreh
نمی‌دانست در رویارویی با عظمت فقدان این زن چه باید بکند. غم در پهنای چهرهٔ کتلین، در چشم‌های پایین‌افتاده‌اش و خط‌های تازهٔ کنار دهانش نقش بسته بود، و حتی در زحمتی که ظاهراً برای بردنِ دستش به‌سمت پیشانی می‌کشید هم دیده می‌شد. خیلی خسته و فرسوده بود؛ انگار فقط دلش می‌خواست دراز بکشد و میلیون‌ها سال بخوابد.
zohreh
در اطرافش انگار مناظر کِش می‌آمدند و وسعتشان و بی‌اطلاعی او از این‌که کجاست را بیشتر نمایان می‌کردند.
zohreh
وقتی مُرد از کل شهر فقط دو نفر اومدن تشییع جنازه. یکی‌شون هم اومده بود چون دلش به حال من سوخته بود. می‌دونی که مردم این شهر از دورهم جمع‌شدن خوششون می‌آد؟ حالا فکر کن چقدر ازش متنفر بودن که توی تشییع جنازهٔ یه آدم حاضر نشدن.
zohreh
«بذار الان حرف‌های جدی نزنیم آلیس، خب؟ نیازی نیست الان بعضی حرف‌ها رو بزنیم، هست؟ نمی‌شه الان فقط خوش بگذرونیم؟»
zohreh
کتابخانهٔ پک‌هورس از سال ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۳ مشغول به کار بود. در نقطهٔ اوج خود، کتاب‌هایی را در اختیار بیش‌از صدها هزار روستایی قرار داد. از آن زمان تا کنون، برنامهٔ مشابه به آن اجرا نشده. شرق کنتاکی همچنان یکی از فقیرترین و زیباترین نقاط ایالات متحدهٔ امریکاست.
zohreh
-      ما زنان وقتی تصمیم می‌گیریم از چهارچوب‌های همیشگی‌ای که برایمان در نظر گرفته شده خارج شویم، با چالش‌های زیادی روبه‌رو هستیم. و شما، خانم بریدی عزیز، خود را در چنین چالش‌هایی کاملاً ثابت کرده‌اید. مشتاقانه منتظر روزی هستم که بتوانم به‌صورت حضوری درمورد این مبحث و موضوعات مربوطهٔ دیگر با شما صحبت کنم.
zohreh
بدن محبوب و پوست و گوشتی که بدنمان وادارمان می‌کند بطلبیم، نه‌تنها زندگانیِ حیرت‌انگیزِ جدیدی به ما می‌بخشد، بلکه افق هم‌دردیِ ما را گسترده‌تر می‌کند و چنان موجب درخششِ روحانی در ما می‌شود که به‌تنهایی هرگز ممکن نیست. دکتر مری اِستوپس متأهلِ عاشق
zohreh
بقیه کتابدارها کم‌کم او را فراموش خواهند کرد. زندگی‌شان درگیر کار و خانواده‌هایشان و چالش‌های تغییر فصل‌ها می‌شود. آه، البته که قول می‌دهند نامه بنویسند، اما مثل کنار هم بودن که نمی‌شود. دیگر هیچ تجربه مشترکی نخواهد بود؛ نه باد سرد روی صورت‌هایشان، نه هشدار برای مارهای وسط جاده‌ها، نه آن تأسف‌ها و دلسوزی‌های وقتی یکی از آن‌ها زمین می‌افتاد. کم‌کم حاشیه‌ای می‌شود از یک داستان: اون دختر انگلیسیه یادته که مدتی با ما می‌اومد؟ زن بنت ون‌کلیو؟
zohreh
عاشق چیزی بودم که خودم ساخته‌ام. لباس‌های قشنگ درست کردم و عاشقِ ساخته‌ام شدم. و وقتی اِشلی سوار بر اسب از راه رسید، آن‌طور جذاب، آن‌طور متفاوت، آن لباس را تنش کردم و دیگر به این فکر نبودم که آیا برازندهٔ او هست یا نه. و من نفهمیدم که او واقعاً چطور آدمی است. فقط عاشق آن لباس‌های زیبا بودم نه عاشق او. مارگارت میچل بربادرفته
zohreh
از تو نمی‌خواهم همیشه این‌گونه دوستم داشته باشی؛ اما از تو می‌خواهم یادت باشد: جایی درونِ من، همیشه همان آدمی که امشب هستم وجود خواهد داشت. اف. اسکات فیتزجرالد لطیف است شب
zohreh
از کوه‌های اطرافش صدای زنگ آواز صبحگاهی پرنده‌ها می‌آمد. برگ‌ها درخششی نارنجی داشتند، بعد آبی، بعد سبزِ زمردی. گل‌های سوسن و مریم علف‌های بلند را خال‌خال می‌کردند و، همان‌طورکه آلیس درِ توری را می‌بست، بوقلمون‌های وحشی بزرگ ناشیانه بال‌بال می‌زدند و بلند می‌شدند یا آهوان کوچک می‌دویدند و به جنگل برمی‌گشتند؛ انگار این او بود که بی‌اجازه وارد شده بود.
zohreh

حجم

۴۰۹٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۴۰۹٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
۷۹,۹۰۰
۲۳,۹۷۰
۷۰%
تومان