بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ستاره بخش | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ستاره بخش

بریده‌هایی از کتاب ستاره بخش

نویسنده:جوجو مویز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۸۰ رأی
۴٫۱
(۸۰)
هیچ‌کدام نمی‌توانستند مصیبتی را که در آن غرق بودند به زبان بیاورند، بنابراین مکالمهٔ آن‌ها حالتی تصنعی پیدا کرده بود.
zohreh
در این هوا که به‌راحتی تنفسش کردی، با اطمینانی حیات‌بخش و قلبی آرام به درون کشیدی، صبح در کوهستان از خواب برخاستی و اندیشیدی، من اینجا هستم، همان‌جا که باید باشم. کارن بیلکسِن بیرونِ آفریقا
zohreh
کتابداران بیلی‌ویل یک تیم بودند. بله و یک تیم هوای همدیگر را دارند؛ اما بعضی وقت‌ها تنها کارِ درست تنهابودن است.
zohreh
او تصورش را هم نمی‌کرد در زندگی بعدی‌اش و بین گپ‌زدنِ مؤدبانهٔ هنگام نوشیدن چای زنانی را ملاقات کند که اینقدر با آن‌ها حس هماهنگی کند و اینقدر به آن‌ها نزدیک باشد.
zohreh
همیشه راه برون‌رفتی هست. شاید زشت باشه. شاید احساسی به تو بده انگار زمین زیر پات خالی شده؛ ولی همیشه یه راهی برای دورزدن هست.
zohreh
«خب شاید اون فقط کاری رو می‌کرده که بقیه با او کرده بودن: ادامه‌دادنِ شایعه بدون توجهِ درست به حقایق.»
zohreh
مارجری به‌آرامی گفت: «هیس! اینقدر غیبت نکنین. آلیس دوستمونه.» ایزی مخالفت کرد: «من منظور بدی نداشتم.» مارجری گفت: «باز هم دلیل نمی‌شه که غیبت به حساب نیاد.»
zohreh
شما دخترها سخت تلاش می‌کنین و گاهی اون‌قدری که لیاقتش رو دارین بهتون بها داده نمی‌شه.
zohreh
«من خوشم می‌آد یه چیزی باشه که مشتاقانه انتظارش رو بکشم.»
zohreh
قبل‌ازاین، هیچ‌وقت جنازه‌ای ندیده بود، اما یک‌جوری اینجا، در احاطهٔ موسیقی و گرمای مردم اطراف گَرِت، به‌سختی می‌شد از بودن در نزدیکیِ جنازه احساس شوک یا ناراحتی کرد.
zohreh
یک بار یکی از خاله‌های موردعلاقه‌اش به او گفته بود بهترین راه برای ازسرگذراندن زندگی این است که به چیزها زیاد فکر نکنیم؛ بنابراین آلیس این اتفاقات را در چمدانی گذاشت و ته کمد ذهنش انداخت، مثل چمدان‌های بی‌شمارِ دیگری که قبلاً هم همین کار را با آن‌ها کرده بود.
zohreh
مردمِ کنتاکی بسیار مؤدب‌تر از مردم انگلستان بودند. در انگلستان اگر کسی بیش‌ازحد دوستانه به غریبه‌ای سلام می‌کرد مورد ظن قرار می‌گرفت.
zohreh
آن کشیش به‌قدری طولانی صحبت کرد که جماعت صبرشان لبریز شد و همه به‌اتحاد تصمیم گرفتند با صدای آواز خود صدای او را قطع کنند، تااین‌که متوجه منظورشان شد و نسبتاً عصبانی بساط مذهبی خود را جمع کرد.
helya.B
ناگهان صدای آوازِ نانسی را در دوردست می‌شنود: «آه، چه صلح‌ها که قربانی می‌کنیم! آه، چه دردهای نالازمی که تحمل می‌کنیم...»
Márma
«با طلبِ دانش دنیایتان را بزرگ‌تر می‌کنید.»
shabnam kazemfar
«با طلبِ دانش دنیایتان را بزرگ‌تر می‌کنید.»
گلناز
«می‌دونی بدترین چیز درمورد کتک‌خوردن از یه مرد چیه؟ دردش نیست. اینه که توی اون لحظه متوجه می‌شی که زن‌بودن واقعاً یعنی چی، اینه که مهم نیست چقدر باهوش باشی، چقدر بهتر بحث کنی، یا چقدر بهتر از اون‌ها باشی، همین. اون لحظه می‌فهمی که اون‌ها همیشه می‌تونن با یه مشت ساکتت کنن. به همین راحتی.»
سوگند دولو
بهترین راه برای ازسرگذراندن زندگی این است که به چیزها زیاد فکر نکنیم؛
گلناز
«این همون چیزیه که مردم نمی‌بینن. توی شهرهاشون گیر کردن، با اون‌همه سروصدا و دود و جعبه‌های کوچیکی که بهش می‌گن خونه. اون بالا می‌شه نفس کشید. صدای شهر رو نمی‌شنوی که یه‌ریز حرف می‌زنه. هیچ‌کس چشمش به تو نیست، غیراز خدا. و فقط خودتی و درخت‌ها و پرنده‌ها و رودخونه و آسمون و آزادی. اون بیرون برای روح مفیده.»
سوگند دولو
با خود فکر می‌کرد چطور می‌تواند در خانه‌ای پر از آدم‌های دیگر باشد و هنوز احساس کند تنهاترین انسان روی زمین است.
niloufar

حجم

۴۰۹٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۴۰۹٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
۷۹,۹۰۰
۲۳,۹۷۰
۷۰%
تومان