بریده‌هایی از کتاب شجاع باش دختر

درحالی‌که آقایان قاطعانه به زمینه‌های ناشناخته وارد می‌شوند، بدون آن‌که سر سوزنی بابت شکست‌خوردن یا احمقانه به‌نظررسیدن نگران باشند.

همواره قصد داشتم بهترین باشم. هر کاری که انجام می‌دادم تلاشی بود به‌منظور باهوش و شایسته به‌نظررسیدن من و ایجاد فرصت‌هایی که من را باهوش و کارآمد جلوه دهند.

هر روز که سپری می‌شد، در شغلم بیش‌تر و بیش‌تر عذاب می‌کشیدم تا زمانی که به چنان درماندگی عمیقی رسیدم که می‌دانستم باید چیزی را تغییر دهم.

برای خودتان جشن ترحم به پا کنید. به خودتان زمان محدودی برای عزاداری برای آن‌چه از دست داده‌اید، بدهید

در هر صورت موفقیت‌های خود را به اشتراک بگذارید؛ اما اشتباهات خجالت‌آور و لحظات افتضاح به‌بارآوردن را هم که باعث شدند به آن مرحله برسید، نشان دهید.

خیلی بهتر است در حین تلاش زمین بخورید تا این‌که هرگز تلاش نکنید.

شجاعت عاشق‌شدن را ممکن می‌سازد. شجاعت لازم است تا اجازه دهید یک فرد خود واقعی‌تان را با همهٔ عیوب موجود ببیند و شجاعت لازم است تا کسی را که مانند خودتان عیب‌ونقص دارد، بپذیرید.

شجاعت همان چیزی است که ما را به دانشگاه یا مکانی دور از خانه می‌فرستد که آشنایی در آن نداریم. شجاعت همان چیزی است که ما را تشویق می‌کند علاقهٔ خود را به حرفه تبدیل کنیم

برخلاف اصرارهای مربی‌ام، همچنان نگران دوست داشته‌شدن هستم. شرکت در انتخابات کنگره مخصوصاً در شهر نیویورک باعث شد ازلحاظ انتقاد عمومی جان‌سخت شوم. اما در سطح روزمره، به علاقهٔ تیمم به خودم اهمیت می‌دهم. بسیار زیاد هم اهمیت می‌دهم.

«اگر زندگی مدرسهٔ ابتدایی بلندمدت بود، دختران در دنیا سلطنت می‌کردند.»