بریدههایی از کتاب شازده کوچولو
۴٫۵
(۶۲۵)
«حقیقت این است که آن روزها نمیتوانستم بهخوبی درک کنم! باید از روی رفتارهایش دربارهاش قضاوت میکردم، نه حرفهایش. او طراوت و عطرش را در اطراف من میپراکند. نمیبایست از او فرار میکردم. باید به مهر و محبتی که پشت کلکهای معصومانهاش بود، پی میبردم. گلها همهشان پر از اینجور تضادها هستند؛ اما من خامتر از آن بودم که راه عشق ورزیدن به او را بدانم».
mr.mt
«چیزهایی که مهمند، هیچوقت با چشم دیده نمیشوند»
کتاب خوان کوچک
آدمی که بخواهد خود را زرنگ جلوه بدهد، ممکن است گاهی دروغ بگوید.
zahra
فقط با دل میشود همهچیز را به درستی دید؛ چشمها قادر به دیدن ذات انسانها نیستند».
zahra
روباه گفت: «خدانگهدار و اما رازی را که میخواستم بهت بگم، یک راز بسیار ساده است: فقط با دل میشود همهچیز را به درستی دید؛ چشمها قادر به دیدن ذات انسانها نیستند».
Sajjad Nikmoradi
شاه جواب داد: «خب، تو میتوانی خودت را محاکمه کنی، این سختترین کار دنیاست. محاکمه خودت ازمحاکمه هر بنی بشری مشکلتر است. اگر موفق شوی به درستی دربارهی خودت قضاوت کنی، آنگاه یک عالم به تمام معنا میشوی.»
Sajjad Nikmoradi
آن مرد، فروشندهی قرصهای ضدتشنگی بود. فقط کافی بود یکی از آنها را بخوری تا برای یک هفته احتیاج به هیچ آشامیدنی نداشته باشی.
شازدهکوچولو پرسید: «چرا اینها را میفروشی»؟
مغازه دار گفت: «چون باعث صرفهجویی در وقت میشوند. کارشناسان محاسبه کردند که با خوردن این قرصها میتوانی هفتهای پنجاه و سه دقیقه در وقتت صرفهجویی کنی».
- «و آنوقت با این پنجاه و سه دقیقه وقت چه کار میتوانید انجام دهید.»؟
- «هر کاری که دلت میخواهد».
شازدهکوچولو با خود اندیشید: «من اگر پنجاه و سه دقیقه وقت داشته باشم که هرجور بخواهم بگذرانم، نرمنرمک بهطرف یک چاهآب گوارا میروم».
salar.asadyar
در کتاب نوشته شده بود: «مار بوآ طعمهاش را بدون جویدن قورت میدهد و برای هضم کردن آن ششماه نمیتواند راه برود و تمام آن مدت را میگیرد میخوابد». بعد از خواندن آن مطلب،
لیوبی1
روباه گفت: «آدمها این حقیقت را فراموش کردهاند؛ اما تو نباید آن را فراموش کنی. تو تا ابد نسبت به چیزی که اهلیاش کردهای مسئولی. تو مسئول گلت هستی».
((: noor
فقط با دل میشود همهچیز را به درستی دید؛ چشمها قادر به دیدن ذات انسانها نیستند».
((: noor
شازدهکوچولو پرسید: «چکار باید بکنم تا تو اهلی شوی»؟
روباه جواب داد: «باید خیلی صبر و حوصله داشته باشی. اول باید کمی آنطرفتر از من اینجوری میان علفها بنشینی. من از گوشهی چشمم به تو نگاه میکنم و تو هیچی نمیگی، چون زبان سر منشأ همهی سوءتفاهمها هستند؛ اما هر روز کمی به من نزدیکتر میشوی، هر روز...».
((: noor
نگفتی «اهلی» یعنی چی»؟
روباه گفت: «یکچیزی است که خیلی وقته به دست فراموشی سپرده شده، معنیاش علاقه ایجاد کردن است».
- «علاقه ایجاد کردن»؟
- «درسته! برای من، تو هنوز هیچی نیستی جز یک پسربچه، مثل صدها هزار پسربچهی دیگر و من به تو نیازی ندارم و تو هم به من هیچ احتیاجی نداری. من هم برای تو ، چیزی نیستم جز یک روباه مثل صدها هزار روباه دیگر؛ اما اگر مرا اهلی کنی، آنوقت به همدیگر نیازمند میشویم. آنوقت تو در تمام دنیا برای من منحصربهفرد میشوی و من هم در تمام دنیا برای تو بی همتا میشوم...
((: noor
اگر من سعی میکنم او را توصیف کنم، به خاطر این است که مطمئن شوم او را فراموش نکردهام. به فراموشی سپردن یک دوست، همیشه غم انگیز است.
کاربر ۷۸۹۷۰۴۸
فقط با دل میشود همهچیز را به درستی دید؛ چشمها قادر به دیدن ذات انسانها نیستند
کاربر ۲۰۵۹۳۹۶
اگر کسی اجازه بدهد که اهلیاش کنند، باید خطر گریه کردن را هم قبول کند.
parya.prz
شازدهکوچولو ادامه داد: «چون چشمها قادر به دیدن نیستند، آدمها باید با قلبشان ببینند...».
سجّاد
«اما اگر او را نبندی، او راه میاُفتد، میرود و گم میشود».
دوست کوچولوی من دوباره غش غش خنده رو سر داد :
«تو فکر میکنی کجا میتواند برود»؟
«هرجا، راست شکمش را میگیرد و میرود».
شازدهکوچولو با صمیمت جواب داد:
«اشکالی ندارد؛ جایی که من زندگی میکنم، همهچیز خیلی کوچک است».
و شاید با کمی اندوه اضافه کرد:
«راست شکمش را هم بگیرد برود، نمیتواند زیاد دور شود...».
MR seyfi
فقط با دل میشود همهچیز را به درستی دید؛ چشمها قادر به دیدن ذات انسانها نیستند
کاربر ۷۹۸۵۰۵۲
شازدهکوچولو پرسید: «یعنی از جایی که بودهاند خوششان نیامده»؟
سوزنبان گفت: «آدمیزاد هرگز از جایی که هست راضی نمیشود».
maedh
- «ارزش گل تو به اندازه عمری هست که به پای گلت صرف کردی».
maedh
حجم
۶۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۶۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۲۱,۰۰۰۳۰%
تومان