بریدههایی از کتاب شازده کوچولو
۴٫۵
(۶۲۵)
(زمان؛ تسکیندهندهی همهی دردهاست)
Shy
«آدمیزاد هرگز از جایی که هست راضی نمیشود».
Shy
هیچ مغازهای نیست که کسی بتواند از آن دوستی بخرد و برای همین آدمها بدون دوست ماندهاند.
Shy
شازدهکوچولو دوباره سر صحبت را باز کرد که: «آدمها کجان؟ آدم تو کویر یککم احساس تنهایی میکنه».
مار گفت: «بین آدمها هم احساس تنهایی میکنی».
Shy
تصور این که ممکن است دیگر هیچوقت صدای خندهی او را نشنوم، سخت آزارم میداد. خنده های او برای من مثل یک چشمه آب گوارا درست وسط بیابان بود.
گفتم: «کوچولوی من! من دلم میخواد دوباره صدای خندهات را بشنوم»!
اما او گفت:
j
سوزنبان گفت: «آدمیزاد هرگز از جایی که هست راضی نمیشود».
rima
و بالأخره شازدهکوچولو دوباره سر صحبت را باز کرد که: «آدمها کجان؟ آدم تو کویر یککم احساس تنهایی میکنه».
مار گفت: «بین آدمها هم احساس تنهایی میکنی».
A322
«خب، تو میتوانی خودت را محاکمه کنی، این سختترین کار دنیاست. محاکمه خودت ازمحاکمه هر بنی بشری مشکلتر است. اگر موفق شوی به درستی دربارهی خودت قضاوت کنی، آنگاه یک عالم به تمام معنا میشوی.»
A322
برای من، تو هنوز هیچی نیستی جز یک پسربچه، مثل صدها هزار پسربچهی دیگر و من به تو نیازی ندارم و تو هم به من هیچ احتیاجی نداری. من هم برای تو ، چیزی نیستم جز یک روباه مثل صدها هزار روباه دیگر؛ اما اگر مرا اهلی کنی، آنوقت به همدیگر نیازمند میشویم. آنوقت تو در تمام دنیا برای من منحصربهفرد میشوی و من هم در تمام دنیا برای تو بی همتا میشوم...
rima
آدمهای خودپسند هرگز هیچ صدایی را نمیشنوند، جز صدای تعریف و تمجید.
کاربر ۷۲۸۶۴۰۶
- «و فایدهی اینکه ثروتمند بشوی چیه»؟
- «یعنی اگر کسی ستاره دیگهای کشف کند، من میتوانم ستاره آنها را بخرم».
rima
هر کس باید از دیگری چیزی را بخواهد که او قادر به انجام دادن آن باشد. قدرت، اول از همه باید بر پایهی منطق استوار باشد. اگر به مردمت فرمان بدهی که بروند و خودشان را در دریا بیندازند، آنها انقلاب میکنند. من حق دارم که انتظار اطاعت داشته باشم؛ چون اوامرم عاقلانه است
rima
«من سیارهای را سراغ دارم که یک آقای سرخ چهره آنجا زندگی میکند. او هرگز گلی را نبوییده. او هرگز به ستارهای نگاه نکرده. او هرگز عاشق کسی نبوده. او هرگز در زندگیاش هیچ کاری نکرده، جز جمع زدن اعداد . تمام روز درست مثل تو، بارها و بارها میگوید: « من من یک آدم مهمم! یک آدم مهم» و همین باعث شده است که از غرور بیخودی به خودش باد کند. اما او یک انسان نیست؛ یک قارچ است».
rima
به فراموشی سپردن یک دوست، همیشه غم انگیز است.
هرکسی نمیتواند یک دوست داشته باشد و اگر من فراموشش کنم، آنوقت ممکن است مثل آدمبزرگها بشوم که به هیچچیز علاقه ندارند، مگر آمار و ارقام.
rima
آخر آدمبزرگها هیچوقت نمیتوانند بهتنهایی از چیزی سردربیاورند و برای بچهها هم خستهکننده میشود که بخواهند همهی مسائل را برای آنها توضیح بدهند.
rima
شازدهکوچولو گفت: «آدمها، در قطارهای سریعالسیرشان میچپند؛ اما واقعاً نمیدانند دنبال چی هستند. این است که با عجله میروند، هیجانزده میشوند و همینطور دور خودشان چرخ میزنند...».
و ادامه داد: «کارشان ارزش این همه سختی را ندارد».
negar
شازدهکوچولو ادامه داد: «کویر زیباست».
حق با او بود، من همیشه عاشق کویر بودم. آدم بالای یک تپهی شنی مینشیند؛ هیچ چیزی نمیبیند؛ هیچ چیزی نمیشنود؛ با این همه چیزی توی سکوت برق میزند.
negar
شازدهکوچولو روی تکهسنگی نشست و در حالی که به آسمان نگاه میکرد، گفت: «برایم جالب است که ستارهها، برای این روشن هستند تا شاید یکروزی هر کسی از ما بتواند دوباره ستارهی خودش را پیدا کند... به سیارهی من نگاه کن! درست آنجاست، بالای سرمان؛ اما چقدر دور است!»
negar
همه میدانند که وقتی در آمریکا ظهر است، در فرانسه خورشید در حال غروب کردن است. اگر میشد ظرف یک دقیقه به فرانسه پرواز کرد، میتوانستی از ظهر مستقیم به غروب آفتاب برسی. متأسفانه فرانسه خیلی از اینجا دور است؛ اما شازدهکوچولوی عزیز! در سیارهی کوچولویت، تنها کاری که باید انجام میدادی، این بود که صندلیات را چند قدم آن طرفتر بگذاری و آنوقت میتوانستی هر موقع که دلت میخواهد به تماشای غروب آفتاب بنشینی... به من گفتی: «یک روز چهل و چهار بار، غروب آفتاب را تماشا کردم»!
و کمی بعد گفتی:
«میدانی؟! وقتی کسی خیلی دلش گرفته باشد، دوست دارد غروب آفتاب را تماشا کند»!
پرسیدم: «پس آن روز که چهل و چهار بار به تماشای غروب آفتاب نشستی، حتماً خیلی دلت گرفته بود»؟
اما شازدهکوچولو جوابی نداد.
negar
شاید به خاطر این باشد که او به چیزی غیر از خودش هم فکر میکند».
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
حجم
۶۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۶۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۲۱,۰۰۰۳۰%
تومان