بریدههایی از کتاب شازده کوچولو
۴٫۵
(۶۲۵)
اگر به آدمبزرگها بگویی: «یک خانهی آجری قرمز و قشنگ دیدم که پنجرههایش پر از شمعدانی و پشت بامش پر از کبوتر بود»، محال است که هیچ تجسمی دربارهی این خانه در ذهنشان بهوجود بیاید. باید به آنها بگویی: «خانهای دیدم که صدهزار فرانک میارزه». تا با هیجان فریاد بکشند:
«وای چقدر قشنگه»!
rima
شازدهکوچولو ادامه داد: «چون چشمها قادر به دیدن نیستند، آدمها باید با قلبشان ببینند...».
کاربر ۵۸۷۵۴۱۷
(زمان؛ تسکیندهندهی همهی دردهاست)
پسری که زنده ماند
«همهی آدمها ستاره دارند؛ اما ستارهها برای آدمهای مختلف معناهای مختلفی دارند. برای بعضی از آنها که مسافرند، ستارهها حکم راهنما را دارند. برای بقیه چیزی بیشتر از چراغهای کوچک آسمان نیستند.
پسری که زنده ماند
«آدمها، در قطارهای سریعالسیرشان میچپند؛ اما واقعاً نمیدانند دنبال چی هستند.
پسری که زنده ماند
به من گفتی: «یک روز چهل و چهار بار، غروب آفتاب را تماشا کردم»!
و کمی بعد گفتی:
«میدانی؟! وقتی کسی خیلی دلش گرفته باشد، دوست دارد غروب آفتاب را تماشا کند»!
پرسیدم: «پس آن روز که چهل و چهار بار به تماشای غروب آفتاب نشستی، حتماً خیلی دلت گرفته بود»؟
پسری که زنده ماند
اگر کسی اجازه بدهد که اهلیاش کنند، باید خطر گریه کردن را هم قبول کند.
zrahdr
وقتی آدم تحت تأثیر رازی قرار میگیرد، نمیتواند از آن سرپیچی کند.
ملیکا بشیری خوشرفتار
آدمها، وقت زیادی برای سردرآوردن از چیزهای دیگر ندارند. آدمها همهچیز را حاضر و آماده از مغازهها میخرند؛ اما هیچ مغازهای نیست که کسی بتواند از آن دوستی بخرد و برای همین آدمها بدون دوست ماندهاند.
M
«خب، تو میتوانی خودت را محاکمه کنی، این سختترین کار دنیاست. محاکمه خودت ازمحاکمه هر بنی بشری مشکلتر است. اگر موفق شوی به درستی دربارهی خودت قضاوت کنی، آنگاه یک عالم به تمام معنا میشوی.»
🦄shokoofeh🧚♀️
«آدمها این حقیقت را فراموش کردهاند؛ اما تو نباید آن را فراموش کنی. تو تا ابد نسبت به چیزی که اهلیاش کردهای مسئولی. تو مسئول گلت هستی»
mahsa
«ارزش گل تو به اندازه عمری هست که به پای گلت صرف کردی»
mahsa
«خب، تو میتوانی خودت را محاکمه کنی، این سختترین کار دنیاست. محاکمه خودت ازمحاکمه هر بنی بشری مشکلتر است. اگر موفق شوی به درستی دربارهی خودت قضاوت کنی، آنگاه یک عالم به تمام معنا میشوی.»
mahsa
«میدانی؟! وقتی کسی خیلی دلش گرفته باشد، دوست دارد غروب آفتاب را تماشا کند»!
mahsa
شازدهکوچولو دوباره سر صحبت را باز کرد که: «آدمها کجان؟ آدم تو کویر یککم احساس تنهایی میکنه».
مار گفت: «بین آدمها هم احساس تنهایی میکنی».
Sana Ofogh
شازدهکوچولو گفت: « اینها اینقدر عجله دارند! دنبال چی می روند»؟
سوزنبان گفت: «این را لکوموتیوران قطار هم نمیداند»!
ستاره
«آدمیزاد هرگز از جایی که هست راضی نمیشود».
zahra.Askari
اگر موفق شوی به درستی دربارهی خودت قضاوت کنی، آنگاه یک عالم به تمام معنا میشوی.»
zahra.Askari
اگر بخواهم با پروانهها دوست شوم، باید وجود دو سه تا کرم را هم تحمل کنم دیگ
zohreh
اگر من سعی میکنم او را توصیف کنم، به خاطر این است که مطمئن شوم او را فراموش نکردهام. به فراموشی سپردن یک دوست، همیشه غم انگیز است.
zohreh
حجم
۶۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۶۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۲۱,۰۰۰۳۰%
تومان